مساله دروغ بزرگی است که ترک ها بر آن اصرار دارند: جا زدن مولانا به عنوان شاعری ترک زبان و رقص سماعی غیر واقعی و تصنعی به عنوان هنری از ترکیه.
ببخشید، مولانا ترک نبود…!
در حالی که دولت فخیمه ایران دراویش را دستگیر و زندانی می کند - و فرهنگ ایران بیش از پیش یتیم مانده؛ بی حامی و پشتیبان- کشور همسایه، ترکیه، این حق را به خود می دهد که مولانا، این شاعر و فیلسوف جاودانه فارسی زبان را روز به روز بیش و بیشتر به عنوان “شاعری ترک” به جهانیان معرفی کند!
یکی از آخرین جلوه های این تزویر، رقص دراویشی بود که چندی پیش با عنوان “موسیقی استانبول” در جشنواره ادینبورگ- این به قولی بزرگ ترین جشنواره هنری جهان- اجرا شد.
موضوع این نیست که مولانا- یا به قول فرنگی ها “رومی”- شاعری است ایرانی و کسی حق بهره جویی از آن را ندارد[که این تصور بس کودکانه است ؛ و اصلا بساط فخرفروشی به گذشته یا افتخار به اهل سرزمین یا کشوری بودن را بسی کهنه و می دانم]، اما مساله دروغ بزرگی است که ترک ها بر آن اصرار دارند: جا زدن مولانا به عنوان شاعری ترک زبان و رقص سماعی غیر واقعی و تصنعی به عنوان هنری از ترکیه.
در ادامه حک جمله “شاعر بزرگ ترک” بر قبر مولانا در قونیه، در بروشور این اجرای ضعیف و کسل کننده تحت عنوان سماع دراویش، با انواع و اقسام اطلاعات دروغینی- از سوی گروه اجرا کننده:“گروه موسیقی و سماع استانبول”- روبرو هستیم که در آن در چندین صفحه توضیح درباره مولانا، سماع و موسیقی شرق، حتی یک بار نام ایران نیامده و در هیچ کجا اشاره ای نشده است که مولانا به زبان فارسی شعر می گفته! از طرفی در تمام طول این چندین صفحه متن، تنها یک بار نام زبان فارسی آمده و آن هم در جمله ای غلط و مغلق:“متن های آئین های موسیقی مولوی بر اساس غزل ها و رباعیات فارسی، عربی و متن های نوشته شده به ترکی قدیم و جدید توسط مولانا و پسرش سلطان ولد و مولوی شناسان برجسته نوشته شده”!!
همان طور که در این جملات دیده می شود، با رندی تمام، متن های فارسی مولوی با متن های دیگر ترکیب شده و از این جملات چنین برمی آید که مولانا به زبان ترکی هم شعر گفته و متن نوشته است، در حالی که این شاعر بزرگ پارسی هیچ شعر یا متنی به زبان ترکی از خود بر جای نگذاشته و گمان غالب این است که مولانا اصلا زبان ترکی بلد نبوده است. تمامی متون به جای مانده از مولا، فارسی و نه حتی عربی است: مثنوی، دیوان شمس، فیه مافیه و مجالس اربعه. این میان زبان ترکی چه نقشی دارد و اصلا مولانا چه ارتباطی با زبان ترکی دارد، سوال بزرگی است که بی پاسخ می ماند.
کار از این هم خراب تر می شود: در اولین سطور معرفی مولانا می خوانیم:“مولانا محمد صلاح الدین رومی در بلخ افغانستان به دنیا آمد و غالب عمرش را در قونیه ترکیه زندگی کرد!” عجیب است که رندانه با آوردن نام بلخ و قونیه، بلافاصله نام افغانستان و ترکیه آمده که مبادا مولانا اهل ایران تلقی شود، بی آن که اشاره ای شود افغانستانی که به تازگی موجودیت یافته، چطور می تواند زادگاه شاعری در هشتصد سال قبل باشد؟
جز این اما مولانا کاملا تحت تاثیر فرهنگ و شعرای ایرانی بوده و به هیچ عنوان ربطی به شعرا و عرفای ترک نداشته است. همین است که خود می گوید:
عطار شیخ ما و سنایی ست پیش رو
ما از پس سنایی و عطار آمدیم
جدای از همه این بحث، با اجرایی دروغین و کاملا غیر واقعی از سماع روبرو بودیم که به هیچ عنوان ربطی به رقص و موسیقی اصیل سماع ندارد. تمام ارزش و جذابیت رقص سماع در حس واقعی نهفته در آن است که دراویش حقیقی با موسیقی ای عرفانی در خلسه ای دیدنی فرو می روند و از زمان و مکان می گریزند، گویی که در دنیای دیگری گام برمی دارند. این جا اما همه چیز در حد یک نمایش ناموزون تصنعی تقلیل یافته و جوانکانی ناآزموده و نا درویش- و تنها بازیگرانی ناخبره- فقط می چرخند- بی آن که حتی بر زمین بنشینند و ”سماع” کنند!- و دائم مراقب هستند که فاصله شان را با هم تنظیم کنند و نظمی به حرکات تصنعی خود بدهند- و عجیب این که هیچ گاه هم موفق نمی شوند.
باقی می ماند اداهای تصنعی مثل تعظیم به درویش استاد و تعظیم به صحنه های طولانی و کشدار و نامربوط که دروغی بزرگ را بزرگ تر جلوه دهد.