یکسال از درگذشت مهندس عزتالله سحابی (دهم خرداد) میگذرد. آنکه دکترمحمد مصدق را در روش و بینش و منش بازخوانی میکرد. مهندس سحابی ناسیونالیست بود، دموکراسیخواه، آزادیطلب و عدالتجو. او دغدغهی ایرانی داشت برای تمام ایرانیان، فارغ از اینکه اهل کجایند و بهکدام قوم وابسته، مذهبشان چیست و زبانشان چه. مرد آزاده نه تشنهی قدرت بود و نه دلبستهی جاه و مقام. دموکراسیخواه فروتن، از خود برای ایران میگذشت. در انتخابات سال 1384 و در برابر انتقاد تحریمیها، به دفاع از تحلیل خود پرداخت و گفت: “اگر اندک نام و آبرویی دارم، آن را برای گور نمیخواهم.” اینچنین، در برابر خطر احمدینژاد، حامی هاشمی رفسنجانیای شد که در دوران ریاستجمهوریاش کم سختی و فشار و تهدید و حبس نکشیده بود. قریب به 15 سال از زندگی او در زندان و تبعید گذشت و چند دهه، در تهدید و ناامنی مستمر. از نهضت ملی شدن نفت در ابتدای دهه 30 تا جنبش سبز در انتهای دهه 90؛ برای 6 دهه سحابی در متن تحولات اجتماعی-سیاسی ایران، برای آزادی و عدالت و دموکراسی و توسعه، کوشید.
با چنین سابقه و رویکردی، بدیهی بود که با جنبش اعتراضی مردم ایران پس از کودتای انتخاباتی 1388 همدل و همراه شود. همگامیای که منجر به تهدید و فشار بر پیرمرد 80 ساله شد. صبورانه، جسم بیمار و فرسوده را با عصا تا بازپرسی اوین، به دوش جان میکشید و در برابر بازجوهایی مینشاند که همسن نوههایش بودند؛ بازجوهایی که در نظام مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه و سرکوب و دروغ، حتی حرمت گذاشتن به سپیدمویان را نیز از یاد بردهاند.
بازخوانی برخی ملاحظات زندهیاد مهندس عزتالله سحابی در مورد جنبش سبز، آنهم در این روزهای ویژه میتواند برای دموکراسیخواهان ایران بهقدر لازم پندآموز باشد؛ در روزهای سختی که بهدلایل گوناگون، سبزها نه از درون خیابانها که از “سایه” و زیر پوست جامعهی تحت سرکوب و تهدید، مطالبات دموکراتیک و مدنی خود را مرور و پیگیری میکنند.
مهندس سحابی در تحلیل جنبش سبز، بهمثابهی جنبش اجتماعی جدیدی که متکثر است و از مدلهای کلاسیک پیروی نمیکند، میگوید: “جنبشی که رهبری متمرکزی نداشته باشد محاسن و معایبی دارد؛ یکی از محاسن این است که نمیتوان جنبش را برانداخت و ریشهکن کرد، زیرا رهبران معینی ندارد و به همین خاطر سراسری و مردمی میشود؛ لکن اشکال این امر آن است که به این خاطر که این واحدها متفرق و مستقل عمل میکنند احتمال انحراف از اهداف کلی و خط اساسی جنبش که از طرف رهبران آن یعنی موسوی، کروبی و خاتمی اعلام شده وجود دارد. از محاسن دیگر عدم رهبری متمرکز ابتکارات واحدهایی است که در آن شرکت دارند و این امر کمک میکند تا جنبش مردمی و سراسری شود و به پیشرفت آن هم کمک میکند.”
کنشگر دیرپای سیاستورزی ملی، جنبش سبز را واجد مشابهتهای مهمی با جنبش مشروطه میداند: “ در آن زمان هم حزب یا جبههای وجود نداشت که آن حرکت را رهبری کند و دو سه شخصیت مانند طباطبایی و بهبهانی بودند که رهبری عمومی را برعهده داشتند، اما چیزی که رهبری را در جامعه شکل میداد انجمنهایی بودند که اکثرا مخفی بودند و ارتباط چندانی با هم نداشتند و با رهبری هم ارتباط ساختاری نداشتند و البته از آنها تبعیت میکردند.”
این همان بازخوانی نقش شبکههای اجتماعی مورد تاکید موسوی در پیشبرد و گسترش جنبش سبز است.
به تصریح مهندس سحابی: “آنچه امروزه در جنبش سبز اتفاق میافتد همان الگوی مشروطیت است، با این تفاوت که با انقلاب IT سرعت روابط و انتقال مفاهیم و تاکتیکها بسیار بیشتر از آن زمان شده است.”
فرزند دکتر یدالله سحابی و شاگرد مداراجوی مهندس بازرگان و آیتالله طالقانی، لزوم احترام به باورهای مذهبی افراد را در جنبش سبز مورد اشاره قرار میداد؛ چنانکه تاکید داشت: “روحانیت و دین در این جنبش جایگاه داشته و یکی از علائم آن وجود مراجعی چون آیتالله منتظری و آیت الله صانعی است.این تحول در جامعه ایران پیدا شده که مردم و به خصوص جوانان که طی سالهای اخیر به دلیل وضع موجود تصور میشد نسبت به دین بدبینیهایی پیدا کردهاند نسبت به این مساله احترام دارند و در جریان اللهاکبر گفتنها بسیاری از جوانان که شاید مذهبی هم نبودند شرکت میکردند، یعنی اینها با مذهب ضدیت ندارند درحالیکه در سالهای قبل تصور میشد جوانان ضدمذهب شدهاند اما در جریان جنبش سبز مدارا و رعایت موضوع مذهب به چشم میخورد.”
او در نامهای خطاب به ایرانیان خارج از کشور در دیماه 1388 تاکید کرد: “جامعه ایران جامعه متکثری است، از مذهبی شدیدا سنتی تا بیمذهب. از راست و محافظهکار تا چپ و معترض. عزیزان دقت داشته باشید همین دولتی که با وضع آن چنانی مجددا به کرسی نشست به هر حال در ایران صاحب چند میلیون رأی است. تشدید حرکات و مطالبات عمل نادرستی است که جامعه ایران و نیروهای مختلف ذینفوذ و مرجع را در آن دچار تعارض دوقطبی میکند. امروزه نباید با رادیکالیزه کردن شعارها، برخی از روحانیون و مراجع مذهبی و نیز اصولگراهای منتقد و نیز برخی از بخشهای جامعه سنتی را به سمت جناح غالب راند.”
مهندس سحابی در همان نامه تذکر میدهد که “باید از هر نوع دوقطبیسازیهای افراطی خودداری کرد. یکی از این قطبیکردنها، قطبی کردن مذهبی – غیرمذهبی است. جنبش سبز مانند خود جامعه ایران، پدیده متکثری است و در آن از افراد شدیدا مذهبی تا افراد شدیدا غیرمذهبی حضور دارند. آنها میتوانند در عرصه بحث و نظر، هر یک عقیده خود را داشته باشند، اما در عرصه عمل سیاسی آنها باید موجودیت یکدیگر را به رسمیت بشناسند و به عقاید هم احترام بگذارند.”
آرمانخواه واقعبین که گذار به دموکراسی را بهگونهای مسالمتجویانه و با پرهیز از خشونت پی میجست، در همان نامهی مشهورش خطاب به ایرانیان خارج از کشور پس از عاشورای خونین 1388، با تاکید بر این نکته که “اولویت اولم، ایران است نه مسئله نظام و حاکمیت غالب”، نوشت: “بنده بارها گفتهام که در این مسئله حاکمیت و جناح غالب متجاوز اصلی است و در طول تاریخ هم همیشه این حاکمیتهای استبدادی هستند که مردم و جنبشهای مردمی را به صورت واکنشی به سمت تند و رادیکالیزه شدن پیش میرانند… الان هم متأسفانه آقایان سخت ایستادهاند و حاضر نیستند این جنبش خودجوش مردمی را بهرسمیت بشناسند و یا در برابر آن مصلحتاندیشی کنند و اگر دلشان به حال ایران نمیسوزد لااقل به حال بقای حاکمیت خود بسوزد. بنابراین فعلا از این که آن جناح به حرفهای معقول و مشفقانه گوش دهد، مأیوسیم. اما از این طرف انتظار میرود که به نصایح و هشدارها توجه کنند. هر گونه حرکت جنبش فعلی، به سمت خشونت به ضرر ایران، مردمان آن و خود جنبش سبز است. چرا که وقتی حرکت خشونتآمیز شود، جناح غالب و قاهر دست بالا را خواهد داشت و آنها برنده بازی خشونت خواهند بود. به علاوه آنکه آنها بهانهها و دستاویزهایی دستشان میافتد تا بتوانند علیه جنبش مردم سمپاشی کنند و صف در هم ریخته خود را (چه در بین روحانیون و مراجع و چه در بین اصولگرایان منتقد و ناراضی و چه برخی مردم سنتی مذهبی) متحد و منسجم سازند. این امر باعث انسجام طرف مقابل و برعکس ایجاد تشتت و اختلاف در صف جنبش که بخش اعظمی از آن مخالف تندروی هستند خواهد شد. اما بالاتر از آن، بر فرض خشونت به پیروزی هم منجر شود، تجربه تاریخ جهان و خود ایران نشان داده است که خشونت عواقب مثبتی ندارد و آنها که با خشونت پیروز میشوند خود وقتی حاکم میشوند دست به سرکوب و خشونت و حذف مخالفان و منتقدان میزنند و این دور باطل همچنان ادامه پیدا میکند.”
درک جغرافیای زمان و مکان و “واقعبینی”، ازجمله ویژگیهای مهندس سحابی بود. رهرو شایستهی دکتر محمد مصدق اینچنین -و بهگونهای معنادار- از بخشی از اپوزیسیون تفکیک میشد. از همین زاویه (لحاظ کردن واقعیتهای اجتماعی و سیاسی در طراحی راهبردی) وی به ارزیابی شرایط سیاسی در ایران پس از کودتای انتخاباتی میپرداخت؛ او معتقد بود: “نباید به هیچ وجه به شبیهسازی حوادث کنونی ایران با دوران انقلاب پرداخت. افراد آگاه و ناظران باتجربه و عمقنگر به خوبی میدانند که الان نه سال ۴۲ است که حاکمیت بتواند جنبش اعتراض مسالمتآمیز مردم را سرکوب و نابود کند و نه سال ۵۶ است که مردم و جامعه از یک سو و دولت و حاکمیت از سوی دیگر در شرایط یک انقلاب قرار داشته باشند… انقلاب در ایران فعلی، نه شدنی است و نه درست. تجربه حرکت و مواضع قانونی و مسالمتجوی دکتر مصدق در دوران نهضت ملی و حتی در بیدادگاهی که او را محاکمه میکرد و نظرات و تجربه مهندس بازرگان در دوران انقلاب و تجربه همگی ما در سی ساله اخیر نشان داده است که حرکت مطالبهمحور و تدریجی و رفتارها و خواستههای معقول و معتدل نتایج بهتر و ماندگارتری باقی میگذارد. اما در دوره دکتر مصدق، عدهای با تندروی و طرح شعار جمهوریت و یا پایین کشیدن مجسمههای شاه در برخی میادین و نظایر آن، جناح مقابل را متحد و عصبانی و مصمم کردند؛ یا نصایح بازرگان کمتر به گوش فعالان سیاسی آن روز نشست و در هر دو مورد نیز ما بهای سنگینی برای بیتوجهی به تجارب معقول و منطقی و تسلیم احساس شدن خود پرداختهایم.”
زندهیاد سحابی که “دموکراتیزاسیون را تعقیب میکرد، در گفتوگویی در پاییز 1388 تصریح کرد: “حرکتهای معتدل اثر درازمدت بیشتری دارند. حرکت مصدق یک حرکت معتدل بود… مهندس بازرگان هم اینطور بود. او میگفت انقلاب باید بشود و شاه هم باید برود ولی ما سنگر به سنگر، گام به گام، باید جلو برویم.”
او ایثار در تلاش برای گذار به دموکراسی را در صبوری و حرکت پیوسته ردیابی میکرد: “سعی کنید همیشه منطقی و آرام باشید، منطقی جواب بدهید، این هم یک نوع خویشتنداری و ایثار و فداکاری است. همیشه فداکاری این نیست که انسان سینهاش را سپر کند. اتفاقا فداکاری نوع اول آسانتر است. آدم یک تیر میخورد و بعد راحت میشود. اما در این حالت باید 5 سال، 10 سال، 15 سال رنج ببری و خودخوری کنی و با دیگران سروکله بزنی و پیش بروی. تحمل حرکت تدریجی از گلوله خوردن سختتر است. برخی فکر میکنند اگر بخواهی کمی آرامتر و معتدلتر جلو بروی این کوتاه آمدن و سازش است. من میگویم اصلا اینطور نیست.”
سحابی پر کشیده اما منش و روش و بینش او -چنان که مصدق و بازرگان- مانده؛ مرد آزاده با وجود مشاهده و تحمل رنجها و سختیها و تهدیدها، تا آخرین لحظات “امیدوار” بود. در یکی از آخرین دیدارها، به نگارنده تاکید کرد که در طول عمر سیاسی خود، هیچگاه چنین احساسی از “تغییر” را عمیقا لمس نکرده است. هرچند که بهدلیل جهالت و تمامیتخواهی حاکمان، با نگرانی به آیندهی ایران مینگریست. شهید جنبش سبز، هاله سحابی در آخرین مصاحبهاش روایت میکند: “پدر خیلی امیدوار بود به این جنبش سبز؛ میگفت که اگر خودش هم نباشد این اتفاق میافتد و حال مردم تغییر خواهد کرد.”