آسیه امینی
چند نفر از فعالان زن و فعالان مدنی ممنوع الخروجند. چرا؟ زنان در تعامل با دنیای بیرون، چه چیزی را طلب می کنند یا فرا می گیرند که از خروج آنها ممانعت می شود؟ این داستان را در گفت و گو با پروین اردلان پی گرفته ایم. داستان را از زبان خودش بخوانیم.
در چه زمانی ممنوع الخروج شدید؟ علتی که به شما گفته شد چه بود؟
برای دریافت جایزه اولاف پالمه راهی سوئد بودم و اتفاقا قبل از سفر برای اطمینان چک کرده بودم که اگر ممنوع الخروج هستم، بدانم و نبودم. برای همین وقتی در هواپیمای ایرفرانس ( که در واقع خاک کشور فرانسه بود) به من گفته شد که از هواپیما پیاده شوم برای اینکه پرونده باز دارم، خیلی تعجب کردم. اما خودم تصمیم گرفتم برگردم.
چرا؟
برای اینکه مطمئن بودم کاری نکرده ام که به خاطرش از ماندن بترسم و قصدم این بود که بروم و برگردم. اگر می رفتم، ممکن بود نتوانم برگردم یا اینکه برخوردهای دیگری پیش بیاید. درواقع من به مجریان قانون که خود کار غیر قانونی مرتکب شده بودند احترام گذاشتم.
علت غیر قانونی بودن آن را چه می دانید؟
چون اگر کسی ممنوع الخروج باشد، نهادی به نام اداره گذرنامه است که باید پاسخگو باشد. وقتی از گیت رد می شوی، پاسپورتت بدون مشکل یا ایرادی کنترل می شود و مهر خروج می خورد، نشان دهنده این است که در روند خروج تو از نظر اداره گذرنامه مشکلی وجود نداشته است. بنابراین اگر بعد از آن اعلام کنند که ممنوع الخروج شده ایم، به معنی این است که یا تصمیم امنیتی جدیدی با سرعت – و بدون طی شدن مراحل قانونی – گرفته شده، یا اینکه به عمد می خواهند کاری کنند که با اعتراض ما روبرو شوند و بعد خود ما را متهم به جوسازی کنند. گویا خودشان می خواهند سروصدا براه بیفتد.
چرا؟! این موضوع چه فایده ای برای آنها دارد؟
به نظر من با مقاومت ما کاری ندارند، به پوشش خبری اش کار دارند. آنها از ارتباط ما با دنیای خارج از ایران در هراسند. حاضرند هزینه پوشش خبری را بدهند اما در دراز مدت این هراس و رعب و وحشت از سفر به خارج از کشور را در بین فعالان ایجاد کنند تا از هر گونه رابطه ای با فعالان اجتماعی و مدنی حارج از کشور پرهیز کنند. به ما معترضانه می گویند چرا سرو صدا می کنید! در حالی که به نظر من آنها آگاهانه با ایجاد این سرو صدا، در تلاشند که هراس را حاکم کنند تا کسی فکر نکند که چرا ممنوع الخروج شده، بلکه به این فکر کند که اگر به هر علتی بخواهد از کشور خارج شود، ممکن است مانع شوند و حتی برخورد کنند. این مساله فقط هم مربوط به زنان نیست و فعالان دانشجویی، کارگری، اجتماعی و سیاسی را هم شامل می شود. به هر حال تاکتیک هایی که به کار برده می شود، همان تاکتیک های قدیمی است. شاید اگر فشار افکار عمومی نباشد، به جای ممنوع الخروج شدن، در فرودگاه ربوده شویم!
چرا از خروج فعالان می ترسند؟ مگر قرار است در این ارتباطها چه اتفاقی بیفتد؟
اساس جنبش های اجتماعی بر تعامل و ارتباط گسترده گذاشته شده. امروز رسانه ها بخشی از این نقش را به عهده گرفته اند و بنابراین ممنوع الخروج کردن چندان هم سلاح خوبی نیست. ولی برای کشورهایی با سابقه دیکتاتوری و غیر دموکراتیک، همیشه وحشت از ارتباط وجود داشته برای اینکه قدرت کنترل بر مردم را از دست می دهند و چون همیشه از ابزار زور استفاده می کنند، بنابراین هر ارتباطی می تواند این نظم مرد سالارانه را بشکند. ولی این ممکن نیست و در دنیای امروز فقط یک راه ممکن است و آن ایجاد وحشت است. نه اجازه ورود بدهی و نه اجازه خروج. فقط این نیست که جلوی خروج را بگیرند از آن طرف هم ایجاد رعب و وحشت می کنند. مثلا عشا مومنی می گوید من می خواهم تصویر دیگری از ایران به امریکا ببرم. می خواهم نزد استادان و دانشجویان امریکایی از کنشگران زن ایرانی تصویری دیگر نشان بدهم. تصویری مثبت. ولی با او هم برخورد می شود. برخوردی که در واقع نقض تز اوست.
بنابراین اگر برخوردها با کنشگران مدنی بیشتر شود. نتایج زیان بار آن بسیار شدیدتر است. زیرا کنشگر مدنی به دنبال اثبات روابط تعاملی است. در واقع دولتها می خواهند انحصار هرگونه ارتباط با خارج از مرز را در دست داشته باشند. نمی خواهند این اجازه به فعالان مدنی و گروه های غیر دولتی داده شود. مثلا در مورد مسائل فلسطین، اگر یک سازمان غیر دولتی بخواهد برای ایجاد کنش اجتماعی با گروه های زنان رابطه ایجاد کند، با مقاومت یا دخالت دولت روبرو می شود. مگر اینکه از کانال های مشروع از نظر حکومت وارد شود مثلا از طریق بسیج.
چه اقداماتی برای رفع این ممانعت انجام داده اید؟
برگه ای دادند از طرف دفتر امور گذرنامه مربوط به ریاست جمهوری که بروم دفتر خیابان افریقا. قبل از رفتن به من زنگ زدند و گفتند اینجا نیایید به ما مربوط نیست به معاونت امنیت مراجعه کنید. من پی گیری نکردم. بعد احضاریه آمد. رفتم معاونت امنیت که آنجا در مورد اتهام جدیدی تفهیم شدم که در مورد فعالیت تبلیغی علیه نظام از طریق نوشتن و انتشار مطالب در سایت های زنستان و تغییر برای برابری بود. من اتهامات را رد کردم و در مورد پاسپورت پرسیدم. گفتند برای چه می خواهی؟ گفتم می خواهم به سفر بروم. گفتند دعوتنامه بیاور. من نبردم و اعلام کردم که دادگاه صلاحیت اظهار نظر درباره این موضوع را ندارد. چند روز بعد دوباره رفتم. دوباره از من دعوتنامه خواستند. من گفتم در صلاحیت دادگاه نیست که دعوتنامه سفرم را مطالبه کند. بازپرس گفت پرونده را فرستاده به شعبه 13. از همانجا پی گیری کن. رفتم شعبه 13. گفتند تا تشکیل دادگاه نمی توانیم کاری کنیم. دادگاه که تشکیل شد، بعد از دادگاه سراغ پاسپورتم را از قاضی شعبه 13 گرفتم. گفتند باید منتظر حکم بمانی و البته ربطی هم به ما ندارد چون پاسپورت را جای دیگری ضبط کرده! حکم را هم که دادند، فعلا درخواست تجدید نظر داده ایم و منتظر نتیجه ایم.