“کاپیتان آمریکا: اولین انتقام” در سال ۲۰۱۱ ساختاری شبیه به مجموعه فیلمهای ایرانی اخراجیها داشت: داستان مطرودهای صحنه جنگ جهانی دوم بود با یک تفاوت گسترده: هم بودجهای عظیم در اختیار فیلم بود و هم فیلمنامهای حرفهای، در دامن جدیدترین جلوههای ویژه ممکن، اثر را همراهی میکردند. همچنین فیلم در سرتاسر دنیا، عرضه شد و مخاطب گستردهای هم یافت. (صفحهی ویکیپدیای فیلم)
نتیجه هم یک فروش خوب بود. فیلم با بودجهای ۱۴۰ میلیون دلاری توانست فقط در آمریکای شمالی، ۱۷۶ میلیون دلار فروش داشته باشد و در دیگر نقاط جهان هم ۳۷۰ میلیون دلار دیگر فروش به ارمغان آورد. فروشی که عجیب هم نیست برای فیلمهای پرفروش امروز: اغلب برگرفته از شخصیتها و داستانهای کتابهای کامیک نیمه دوم قرن بیستم، ولی ترکیب شده با زندگی مدرن.
همین فروشها هستند که مارول را به یکی از چهرههای مطرح فیلمسازی معاصر تبدیل کردهاند: هم داستانها در اختیارش است، هم دستاناش باز است برای بودجههای کلان فیلمسازی و هم مخاطب گستردهای را از گذشتههای دور قرن بیستم، همراه خودش دارد.
جلوههای ویژه هم نقش اصلی را بازی میکنند: این مدل فیلمهای قرن بیست و یکمی، اغلب سه بُعدی و یا با امکاناتی جدیدتر مثل آیمَکس عرضه میشوند. تماشاگر خودشان را با تصویر و موسیقی در سالنهای سینما و یا در خانه، روبهروی تلویزیونهای هوشمند، میخکوب میکنند.
بعد هم فیلمها، با توجه به فروش بالای خودشان، تبدیل به فیلمهایی دنبالهدار میشوند. شخصیتهای داستانی هم راه خودشان را به دیگر فیلمهای داستانی باز میکنند. کریس ایوانز، بازیگر نقش “کاپیتان آمریکا” از فیلم تور تا فیلم آوِنجِرز، خودی نشان میدهد.
در اولین کاپیتان آمریکا، پسری ریزنقش، دستمایه نبرد خیر و شر میشود. دانشمندی به راه خیر برگشته، او را انتخاب میکند تا تبدیل به یک ابرسرباز شود و به جنگ ابرسربازهای شرورت برود. او راه خودشان را در کوههای مرکزی اروپا، قدم به قدم در پایگاههای نیروهای شر باز میکند.
او همراه با همرزمهایاش، قهرمانبازیهای مختلفی دارند و به چهرههایی درخشان در نبردهای مختلف تبدیل میشوند. هرچند در انتهای فیلم و بعد از پیروزی، هواپیمای حامل او گم میشود. جایی در قطب شمال، او سرنگون شده، در خوابی یخبسته در دمای منفی صفر، چشمهایاش به روی زندگی بسته میشود. تریلر این فیلم را میتوانید در این لینک تماشا کنید.
سرباز زمستان
“کاپیتان آمریکا: قسمت دوم / سرباز زمستان” در زمان معاصر شروع میشود. هواپیمای کاپیتان آمریکا را مییابند، او را به آمریکا منتقل میکنند. او در مرکز بیمارستانی شیلد، از خواب بیدار میشود. شیلد را از زمان جنگ جهانی دوم پایه گذاشتهاند. موسسهای است برای حفاظت از بشر (ویکیپدیا در مورد قسمت دوم.)
شورایی هم شکل گرفته است برای کنترل وضعیت موجود انسان. رهبرهای برجستهترین کشورها هم در آن حاضر هستند و رییسجمهور آمریکا هم، دبیر متواضع این شوراست. کاپیتان آمریکا چشم به دنیای معاصر باز میکند. همه چیز در جهان معاصر، در فضایی متناسب به چشم میخورد.
جنگهایی در جریان است اما کلیت جهان در صلح است و به تجارت و زندگی مشغول. هرچند این تمام ماجرا نیست. به تدریج مشکلاتی خودشان را نشان میدهند. کاپیتان آمریکا هم درگیر میشود. رییس شیلد مورد حمله تروریستی قرار میگیرد، هرچند به رغم فنآوری پیشرفته محافظتیاش، زنده میماند.
سرباز زمستان به او حمله کرده است. نامی برای یک مامور ظاهرا متعلق به شوروی سوسیالیستی که حضورش در پرونده بیشتر از ۲ هزار فقره قتل، ثبت شده است. کاپیتان آمریکا به تدریج متوجه یک حقیقت مخوف میشود: سه کشتی هواپیمابر جدید در مرکز شیلد ساخته میشوند.
این کشتیها قرار است بر آسمان مسلط شوند و از آسمان، میتوانند هر هدفی را به قتل برسانند. میگویند این برای صلح و امنیت زمین است. هرچند اگر کنترل این کشتیهای هواپیمابر غولپیکر دست نیروهای شر بیافتد چطور؟ اگر همین الان شورای حاکم بر جهان تحت کنترل نیروهای شر باشد چطور؟
تریلر فیلم “کاپیتان امریکا: سرباز زمستان” را میتوانید در این لینک تماشا کنید.
جلوههای کامیک و فانتزی
تمام کتابهای کامیک دو نقطه مشترک دارند: یکی قهرمانهایشان است و دیگری نبرد بین خیر و شر. عشق هم همیشه حاضر است و خودی نشان میدهد، یعنی همیشه پای یک دختر و یک پسر هم وسط تمام درگیریها، گیر افتاده است.
همین موضوع در دو فیلم “کاپیتان آمریکا” و داستانهایاش مشهود است (بیشتر در مورد شخصیت داستانی “کاپیتان آمریکا” بخوانید). یکی روند قهرمانسازی است که جلوه میگیرد در هر دو اثر، چه در فیلم نخست که گام به گام به تصویر میکشد چطور یک انسان لاغر مردنی ریقو تبدیل میشود به یک اثر هنری تحسین شدنی. در فیلم دوم هم نشان میدهد چطور وقتی در دنیای مدرن همه سر خم کردهاند و ساکت هستند، چند نفر میتوانند دنیایی را نجات بدهند.
این نجات دنیا هم جزو جلوههای این مدل داستانهاست، اغلب هم باید شهر نیویورک یک بار در فیلمهای فانتزی این مدلی، نابود شود – هرچند در فیلم جدید کاپیتان آمریکا سراغ شهر واشنگتن رفتهاند، چون مرکز قدرت سیاسی جهان امروز است. (صفحه مارول، ناشر کتابها و فیلمهای “کاپیتان آمریکا” را ببینید)
عشق هم در دو قسمت فیلم وجود دارد، یکی بین قهرمان جدید است و مربی آموزشیاش در قسمت نخست فیلم. بعد هم در قسمت دوم، قهرمان جوان مانده است در خواب هفتاد سالهاش اما عشق او در عمق کهنسالی و در فاصلهای نزدیک به مرگ است. در اینجاست که بعد از او، قهرمان میتواند عشقی تازه بیابد. قهرمان نیازمند هیچکسی نیست اما همیشه محسور عشقاش است و محتاج به او.
برگرفته از تاریخ
فیلم نخست، برگرفته از جلوههای تاریخی جنگ جهانی دوم بود. جنگ در تمام جهان، تلاش برای تسلط بر جهان، بیرحمی حاکم بر صحنههای نبرد و اینکه در شرایط جنگ، هر کاری ممکن است. اینها، همگی نکات منحصر به فردی بودند که این وضعیت تاریخی به فیلم بخشیده بود.
در فضای معاصر هرچند، دنیا پیچیدهتر از گذشته است و این پیچیدگی در فضای فیلم هم حاکم است. هرچند مثل گذشته، جنگ در دنیای معاصر هم وجود دارد و تلاش قدرتهای مختلف مشهود است که بتوانند قدرت حاکم دنیا باشند.
تصویرهایی هم از زندگی امروز بر فیلم جدید “کاپیتان آمریکا” نقش بسته است: یکی هواپیماهای بدون سرنشین که امروز به فرمان آمریکا، به هر کجای جهان حمله میکنند و بدون اینکه قضاوتی واقعی صورت گرفته باشد، زن و مرد، بچه و جوان را به قتل میرسانند. همین تصویر در فیلم حاکم است: آدم بکشیم تا صلح بماند ولی چه کسی تصمیم میگیرد چه کسی کشته شود؟
الگورتیمی در فیلم وجود دارد که خالق آن دانشمند دیوانه اپیزود نخست این فیلم است؛ این الگوریتم، تمامی آرشیو الکترونیکی یک انسان، تلفنها و تماسهایاش، نوشتهها و سوابقاش را میگردد و بعد به نتیجه میرسد این فرد زنده بماند یا کشته شود. هرچند قبل از اینکه جهان خود را تسلیم قدرت ماشینها کند، چند قهرمان فیلم، دست به دخالت میزنند.
نقش دوستی
همانند اخراجیهای ایران، کاپیتان آمریکا هم جدایی چهرهها را در گذر زمان نشان میدهد. هرچند در اینجا دیگر موضوع اختیاری نیست. بلکه فاسد شدن نزدیکترین دوست کاپیتان آمریکا، بهخاطر این است که او در انتهای فیلم نخست، از قطار پرت میشود و در فیلم دوم، او را میبینیم تبدیل به یک ماشین در دست قدرتمندان شده است: او سرباز زمستان است.
سرباز زمستان، اختیاری از خودش ندارد، تحت فرمان بیگانه است. کاپیتان آمریکا این را میداند و در فیلم، هم تلاش میکند دنیا را نجات بدهد، هم میخواهد سرباز زمستان را تبدیل به دوست گذشتهاش کند. میتواند؟ باید تا انتهای فیلم را دید و همچنین باید منتظر نسخه بعدی فیلم ماند.
در نگاهِ مخاطب
دنیای امروز، دنیای امتیازهایی است که مخاطب، در رسانههای اجتماعی عرضه میکند. همین امتیازهاست که فیلمی را زمین میزند و باعث میشود فیلمی دیگر پرفروش بشود و دنبالههایاش هم ساخته شود. کاپیتان آمریکا، در هر دو قسمت خود، تاکنون خوشبخت بوده است.
قسمت اول فیلم، توانسته است امتیاز خوبی از وبسایت راتِنپوتیتو بگیرد: ۷۳ درصد لایک مخاطب را داشته است و میانگین ۷ از ده را گرفته است. قسمت دوم، حتی بهتر از این ظاهر شده است: ۹۴ درصد لایک مخاطب را داشته است و میانگین نمره ۷.۵ از ده را گرفته است.
فروش فیلمها، نشان از مقبولیت آنها دارد. احتمالاً قسمت بعدی “کاپیتان آمریکا”، دنبالهروی همین مقبولیت، فروش بالایی داشته باشد و همچنین با توجه به فروش دو قسمت نخست، بودجهای بیشتر در اختیارش باشد تا جلوههای ویژه، رنگ، صدا و تصویرهای بدیع بیشتری را در اختیار مخاطب خود قرار دهد. مخاطبی که از هماکنون منتظر اعلان خبر آمادهسازی، ساخت و عرضه این فیلم و دیگر فیلمهای مارول است.