پهلوان شجاع الدوله کهریزکی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

مدتی است که برایش اسم نگذاشتم، کلی مشکل ایجاد شده. ما که به عنوان رئیس جمهور او را به رسمیت نمی شناسیم، خودش هم که شک دارد. امروز احمدی نژاد معروف به آقا شجاع در مجلس گفت: “ عده ای جوری صحبت می کنند که انگار انتخابات مخدوش بوده.” خواست با این حرفها بگوید انتخابات مخدوش نبوده. از اینها گذشته، آقا شجاع رفته بود مجلس با تمام محافظانش. جوری که نمایندگان مجلس به او خندیدند و برایش توضیح دادند که اینجا امنیت دارد و محافظان را از مجلس بیرون کردند. به همین دلیل قرار است نشان شجاعت را به او بدهیم، اسمش را هم می گذاریم “ پهلوان شجاع الدوله کهریزکی”.

 

این پهلوان همانی بود که از آمریکایی ها نمی ترسید و در منطقه سبز عراق پیاده راه می رفت، یک ماه قبل که با هلیکوپتر برای مراسم تحلیف رفت و امروز هم با محافظ رفت مجلس. آقا شجاع روز پنجم تیر 1384 یعنی دو روز قبل از انتخاب شدنش گفته بود: “ علت اینکه محافظ دارم بخاطر ماه تیر است که 24 سال قبل در این ماه ترور صورت گرفته بود.” وی اضافه کرد: “ من در حدی که در رابطه ام با مردم خللی وارد نشود، با مشورت متخصصین مسائل حفاظتی را رعایت خواهم کرد.” راستی کی یادش است کارتون پسر شجاع را که به خودش می گفت پسر پدر شجاع؟

 

ابطحی دوستت داریم، بیا بیرون!

 

آقا جان! اگر ابطحی را دوست دارید، لینک مطالبش را در وب سایتی که از زندان به روز می شود، نگذارید. ابطحی بیچاره مجبور است که در وبلاگش مطالبی بنویسد که مطمئنا وقتی بیرون بیاید به ما خواهد گفت که بابت انتشار هر کدام از آنها چقدر عذاب کشیده است. این مطالب را هرچه بیشتر بخوانند بازجوها فشارشان را به ابطحی برای نوشتن مطلب بیشتر می کنند. البته گفته شده که شرکت انگلیسی که سایت ابطحی در آنجا بوده، فعلا سایت را خوابانده است. رجانیوز که در همراهی با بازجویان و با خنده تمام دندان، دیروز نوشته بود “ موتور ابطحی گرم شد” امروز موتورش آمد پائین و نوشت: “ انگلیس وب سایت ابطحی را مسدود کرد.” با این پررویی که اینها دارند، فکر کنم ممکن است فردا رسما سفیر انگلیس را احضار کنند و دستور بدهند که باید وبلاگ ابطحی را راه بیندازند. یک جوری حرف می زنند انگار ابطحی را خودشان نگرفتند و اگر ابطحی آزاد بود، دولت ایران وبلاگش را مسدود نمی کرد.

 

بحران مشروعیت

 

آقا! مردم که قبول تان ندارند - جرات دارید اجازه بدهید مخالفان احمدی نژاد در سراسر کشور یک راهپیمایی آرام برگزار کنند و یک کلمه هم شعار ندهند- دولت ها و ملت های جهان هم که قبول تان ندارند، روحانیون و مراجع تقلید هم که می توانند مشروعیت الهی بدهند که قبول تان ندارند. اگر هم کسی بگوید دیکتاتور هستید، فورا می روید با شاعران و استادان دانشگاه ملاقات می کنید که یعنی من طرفدار ادب و علم هستم. بابا ول کن عزیزم! قبول کن قصه تمام شده. بگو من دیکتاتور هستم و عدالت هم چیز مزخرفی است، هم خودت راحت می شوی هم مردم. بالاخره آدم یا باید از مردم مشروعیت بگیرد یا از طرف خدا؛ فعلا هم که در هر دو تا بسته است. حالا هی گاز اشک آور بزن! هی فشار بده! بالا می روی، یک هفته بعد از بالاتر می افتی زمین. این هم از آیت الله منتظری که دیروز گفت: “ ولی فقیه، بدون انتخاب آزاد مردم، مشروعیت ندارد.”

 

لیزنکو و ژنتیک

 

آدم گلوله خورده باشد، تکان نتواند بخورد، قدرت حرف زدن نداشته باشد، دو ماه در انفرادی و یک ماه در خانه تیمی نگهداری شود، بعد هم بزند توی پوز همه با آن اعترافات درخشانش. سعید حجاریان که در نامه اش در دادگاه ماکس وبر و تالکوت پارسونز و یورگن هابرماس( یا به قول مرتضوی هابرمارس) را عامل ناآرامی ها و اعتراضات پس از انتخابات معرفی کرده بود، آقا را به وزارت کار معرفی کرد و آیت الله خامنه ای دیروز در دیدار با گروهی از اساتید دانشگاه، تدریس علوم انسانی را در دانشگاه عامل همه انحرافات معرفی کرد. آگاهان معتقدند که اصولا تدریس هر علمی در دانشگاه در انحراف مردم اثر دارد. حتی چیزهای ساده ای مثل ریاضیات یا آمار، مثلا اگر آدم آمار بداند، ممکن است که به حرف آقا شجاع، یا الفنون سابق گوش بدهد؟ یا مثلا اگر دو دو تا چهار تا را بفهمد، حاضر است پای این دولت بایستد؟ بقول تلویزیونی ها، لازم به یادآوری است که هفتاد سال قبل از آیت الله خامنه ای، تروفیم لیزنکو، رئیس فرهنگستان علوم استالین، طی نوشته ای اعلام کرده بود که “ علم ژنتیک توطئه امپریالیسم علیه سوسیالیسم است.“  

 

انقلاب جهل علیه ظلم

 

در همین یکی دو ماه گذشته یک میلیون مقاله خواندم که این جمله را نقل کردند که “ ابراهیم یزدی” گفته بود که “ انقلاب ایران انقلاب جهل بود علیه ظلم” و بعد ده صفحه فحش و بد و بیراه به ابراهیم یزدی دادند که چرا چنین جمله ای گفتی؟ عده دیگری هم عین همین حرف ها را در مورد بازرگان گفتند و به آن مرحوم فحاشی کردند. در حالی که اصلا این جمله را بازرگان یا یزدی نگفتند، این جمله را اریک رولو سردبیر لوموند نوشت. حالا می خواهید فحش بدهید، به او فحش بدهید، چکار به یزدی و بازرگان دارید؟

 

حسن کامران و بهزاد نبوی

 

پرونده هم که می سازند، برای عمه شان خوب است. یک نفر در تمام دوران رجایی با او رفیق بود، آن هم همین بهزاد نبوی بود. رجانیوز متهمش کرده که در جریان بمب گذاری و انتخاب مسعود کشمیری، عامل بمب گذار، دخالت داشته. یک عکس هم از دوران جوانی بهزاد نبوی چاپ کرده اند، که یعنی انگار همه اسناد را دارند. کسی یادش هست که چه کسی بخاطر استخدام مسعود کشمیری و رعایت نکردن مسائل امنیتی دو سال زندان رفت؟ اگر خیلی علاقه دارید بروید از حسن کامران نماینده مجلس که طرفدار احمدی نژاد است و دو سال را به جرم دست داشتن در ترور رجایی در زندان گذراند، بپرسید.

 

کمک فکری و الهام بخشی فاطی

 

کمک فکری خیلی مهم است، در بعضی موارد واقعا آدم نیازمند کمک فکری است. مثلا در مورد اداره کشور، وقتی شما کمک فکری نداشته باشید، سیصد میلیارد دلار را تبدیل می کنید به آشغال و هر روز که می گذرد وضع کشورتان خراب تر می شود. یا مثلا فرض کنید در حوزه سیاست خارجی، وقتی کمک فکری نداشته باشید زرتی می روید به دانشگاه کلمبیا که سخنرانی کنید، بدترین حالت ممکن چیست؟ این که یک نفر قبل از شما برای معرفی تان، شما را دیکتاتور حقیر معرفی کند و هر جمله ای که می گوئید اسباب خنده حضار بشود. بقول آن همولایتی اگر می دانستم اینقدر می خندید، همین جا برایتان گلکاری می کردم. یا در حوزه سیاست خارجی، جوری رفتار کنید که هر سال همه کشورهای دنیا علیه تان قطعنامه صادر کنند و به عنوان مجرم شناخته شوید.

 

خوب، سووال این است که اگر واقعا این دولت این همه نادان و بی فکر است، چگونه توانسته است چهار سال باقی بماند؟ جوابش را خودتان بلدید، بعد از چهار سال، اینقدر دولت محبوب بود که مردم کشور سه ماه بخاطر رفتنش جشن گرفته بودند و برای اینکه باقی بماند، حکومت عملا نظامی شد و چهار هزار نفر زندانی شدند و هفتاد نفر کشته شدند و به مخالفان دولت تجاوز کردند. زدن گاز اشک آور و تجاوز کردن و کتک زدن که دیگر فکر نمی خواهد، هر موجودی که گوشش دراز تر از دماغش باشد، این کار را می تواند بکند. در همین راستا، غلامحسین الهام گفت: “ من برای دادن کمک فکری به دولت آماده ام.” یک جوری گفته انگار متفکر است و به فرض اینکه متفکر باشد، انگار که دولت احمدی نژاد به متفکر نیاز دارد. البته غلام مذکور همچنین فرموده است “ دولت نهم محصول یک تفکر در طول تاریخ اسلام است.” آگاهان توضیح دادند که این تفکر سالهاست در تاریخ اسلام ریشه دارد و به آن می گویند تفکر غلط.

 

آمریکا چه جور جایی است؟

 

برای خیلی ها عجیب است که در ایران زنها حق دارند عینک دودی بزنند یا مردم می توانند از دی وی دی استفاده کنند یا زنان پشت فرمان ماشین می نشینند و خیلی چیزهای دیگر. به نظرتان عجیب نیست؟ احتمالا کسی که اینطوری فکر می کند، لابد رسانه های کشورش از صبح تا شب دارند تصاویر عجیب و غریبی از ایران نشان می دهند که چنین فضایی در ذهن او ایجاد می شود. در خیلی از کشورهای عرب، مردم فکر می کنند که اسرائیلی ها از صبح تا شب دارند بچه های مسلمانی را که دزدیده اند، لای پلو می گذارند و می خورند. در خیلی از کشورهای اروپایی هم همه فکر می کنند که مردم عربستان از صبح تا شب دارند با یک دست زنهایشان را کتک می زنند و با دست دیگر قلیان می کشند.

 

در همین راستا، خیلی از کسانی که درباره آمریکا فکر می کنند، تصویرشان این است که آمریکایی ها سوار بر جیپ از صبح تا شب دارند به سرخپوست ها تیراندازی می کنند یا سیاهپوست ها را تکه تکه می کنند. من فکر می کنم همه این چیزها تقصیر پرفسور مولاناست، این بنده خدا بعد از سی سال که برای پنتاگون کار کرده و دیگر خسته شده و تصمیم گرفته به وطن خدمت کنند، یک مشت پپه گیرآورده و از صبح تا شب خبرهای جدیدی از آمریکا به آنها می دهد، آنها هم می گویند: عجب! راست می گی؟ بذار یادداشت کنم.

 

در همین دو روز گذشته این خبرها در رجانیوز منتشر شد: “ تعداد بانکهای ورشکسته آمریکایی به 84 بانک رسید.” از طرفی رجانیوز اعلام کرد: “ در زندانهای آمریکا اندام تناسلی زندانیان را می برند.” همین وب سایت به نقل از یک جایی به اسم کانترپانچ اعلام کرد: “ مردم آمریکا زودباورترین مردم در جهان هستند.” همین سایت امروز نوشت: “ کمپانی مایکروسافت به نژادپرستی متهم شد.” و در همین رجانیوز این خبر نوشته شده است: “ حزب طرفدار آمریکا بعد از 54 سال در انتخابات ژاپن شکست خورد.” یعنی این حزب ژاپنی، دقیقا بعد از پنجاه و چهار سال که در آمریکا جمهوریخواهان ضعیف ترین موقعیت را دارند و یک سیاهپوست رئیس جمهور آمریکا شده و یک زن وزیرخارجه آمریکا شده و آمریکا از تمام موقعیت های نظامی اش عقب کشیده، شکست خورده.

 

شغل جدید مرتضوی

 

شغل جدید مرتضوی بزودی معلوم خواهد شد. فعلا دارند برایش اتاق پیدا می کنند که حوصله اش سر نرود. سراج، معاون امنیتی - سیاسی دادستان کل کشور گفت: “ وی هم اکنون به عنوان معاون مطلق منصوب شده و باید برای او جایی تعیین کنیم و تعیین وظایف کرده و بعد شرح وظایف را به او بگوئیم.” همین سراج درباره نقش مرتضوی در هیات نظارت بر مطبوعات گفت: “ سعید مرتضوی نقشی در هیات نظارت ندارد و نماینده رئیس قوه قضائیه در این شورا به مدت دو سال من هستم.” آقا، من قول می دهم که دیگر در مورد مرتضوی چیزی ننویسم، شما هم زیاد در موردش حرف نزنید که دوباره برش نگردانند سر مطبوعات و دادگاه سیاسی و امنیت اجتماعی. بگذاریم یواش یواش محو بشود.

 

شب قدر و روز قدس

به نظرم باید یواش یواش خودمان را برای کارهای خوب خوب آماده کنیم. روز قدس که مال بابای حزب اللهی ها نیست، پیشنهاد اولش را آیت الله منتظری داده و از همان سال هم مردم بخاطر آقای منتظری می رفتند به خیابان تا از فلسطین حمایت کنند. حالا، هم آقای منتظری نظرش تغییر کرده و هم مردم. اصولا هم روز قدس روز مهمی است. چون مردم باید از ملتی که کشته می شود و اسیر می شود و در سرزمین خودش حق ندارد حرف بزند و از کشورش بیرون رانده می شود، حمایت کنند، دقیقا مثل مردم ایران. یک زمانی فلسطینی ها زیر فشار اسرائیل بودند، حالا مردم ایران زیر فشار حکومت ایران هستند. فرقش این است که هنوز مردم را از خانه های شان بیرون نکردند که با توپ و تانک خانه مردم را بگیرند و خودشان بشوند عملا صاحبخانه. ظاهرا آن را گذاشته اند برای مرحله بعد، ما هم برای حمایت از مردم ایران، روز قدس را در ایران و تمام جهان برگزار باید بکنیم. شعار اصلی هم همین که: “ نه غزه نه لبنان، جانم فدای ایران!” ضمنا تا هنوز تکذیب نشده، خودتان را برای مراسم شب قدر آقای خاتمی آماده کنید که صدای مان باید به گوش همه برسد.