بزرگداشت فروهرها زنده نگاهداشتن حق دادخواهی است

نویسنده
سارا سماواتی

» پرستو فروهربرای برگزاری شانزدهمین سالگرد به ایران می رود

پرستو فروهر همانند ۱۶ سال گذشته راهی ایران است تا شانزدهمین سالگرد قتل پدر و مادرش رابرگزار کند؛مراسمی که همه ساله نیروی انتظامی و نهادهای امنیتی جمهوری اسلامی آن را لغو و با محاصره خانه و محله از رفت و آمد مردم و حتی منسوبان به خانه جلوگیری می کند. او با این حال می رود چرا که :«بزرگداشت پدر و مادرم، زنده نگاه داشتن حق دادخواهی است؛ دادخواهی از فاجعه ای که بر دگر اندیشان این کشور رفته است و می رود».

آخرین گفت و گو پیش از سفر را می خوانید

 

خانم فروهر، شانزدهمین سالگرد فاجعه قتل فروهرهاست و شما مثل هر سال راهی ایران هستید. می دانیم که یکی از انگیزه های این سفر برای شما بجز ادای احترام به خاطره پدر و مادرتان ، تلاش برای برگزاری مراسمی درخور نام و یاد آنها است. اما جز یکی دو سال اول محدودیت هایی برای شما فراهم کردند و نتوانستید مراسمی برگزار کنید. آیا امسال هم برای برگزاری این مراسم اصرار دارید؟

بله اصرار دارم؛ گذشته از اصرار و وظیفه من در بزرگداشت یاد و خاطره پدر و مادرم من فکر می کنم همین تلاش من و ما و همین اصرار ما در پیگیری حقی که همچنان از ما ضایع می شود، تلاشی است در جهت جلوگیری از تکرار این فجایع. اصرار من برای بزرگداشت نام پدر و مادرم و همه قربانیان قتل های زنجیره ای، تلاشی است برای زنده نگاه داشتن حق دادخواهی؛ دادخواهی فاجعه ای که بر دگر اندیشان این کشور رفته است و می رود. من گذشته از پیگیری این حق فردی ام، وظیفه خودم می دانم که برای بیدار نگاه داشتن حافظه جمعی و توجه دادن جامعه ام به این فجایع تلاش کنم.

 

وقتی از دادخواهی حرف میزنید دقیقاً از کدام امر قابل اجرایی صحبت می کنید؟

ببینید! دادخواهی در عمل، زمینه و بستر مناسب خود را لازم دارد. نیاز این بستر سازی صیقل دادن حافظه جمعی است. این حافظه جمعی باید به یاد بیاورد که چه جنایاتی انجام شده است، حساسیتش نسبت به آن جنایات بالا برود، یا شاید حساسیتش را به علت گذشت زمان از دست ندهد و نشان بدهد که آن خواست، خواست دادخواهی را، همچنان دارد. چنین روحیه ای باید در جامعه موجود باشد.

 

شما چقدر به ایجاد این روحیه یا حفظ آن در جامعه ما امید دارید؟

من به سهم خودم این پیگیری را فرو نمی گذارم و امید دارم، با همه آنانی که در این سالها همراه بوده اند همچنان این روند عدالتخواهانه را دنبال کنیم در اینصورت حافظه جمعی نه تنها ضعیف نمی شود بلکه صیقل می خورد و بستر عدالتخواهی را بوجود می آورد. اگر امروز دادخواهی با آن صدای بلندی که ما می خواهیم گفته نمی شود ولی حفظ حافظه جمعی و تأکید بر این حق باعث می شود که این زمزمه های دادخواهی انبوه بشود و وقتی انبوه شد آنقدر قدرت می یابد که مسئولان را به پاسخگویی حقوقی وا دارد. من و همه بازماندگان قربانیان به این امید است که تلاش می کنیم. امید پاسخگویی حقوقی و قانع کننده.

 

آیا در پیگیری این دادخواهی در این سفر، یا اصولاً هر باری که به ایران می روید، هنوز هم به مراجع و نهادهای قانونی و قضایی مراجعه می کنید؟

توجه کنید که پرونده در واقع در دستگاه قضایی مختومه اعلام شده است. اما چون ما این دادرسی را مخدوش می دانیم و آن را قبول نداریم، خواهان تجدید دادرسی هستیم. ولی تجدید چنین دادرسی یک بستر ویژه می خواهد. یک بستر سیاسی و اجتماعی و یک نیرویی در پشت سر که بتواند این خواست را با صدای مؤثر اعلام بکند. چنین بستر و نیرویی از نظر من هنوز فراهم نیست و برای فراهم شدن آن لازم است که همواره فاجعه یادآوری بشود.

 

به این ترتیب امکان پیگیری قانونی فعلاً برای شما بسته است؟

من هر بار که می روم مشورت حقوقی می گیرم ولی راههای حقوقی همه به سد قوه قضائیه برخورد می کنند. در واقع یک مرجع قضایی باید حاضر بشود حرف ما را گوش بدهد. ولی از نظر قوه قضائیه این پرونده بسته شده و پرونده ای را که بسته شده است نمی توان به سادگی دوباره باز کرد. این مراجع قضایی حتی از پذیرفتن شکایتی که من آن زمان علیه وزیر اطلاعات وقت دری نجف آبادی به عنوان دستور دهنده قتل، کرده بودم،در حالیکه این مسئله در پرونده آمده بود، سر باز زده است. بنا براین من امیدی ندارم به اینکه در شرایط کنونی این پرونده بتواند تجدید دادرسی بشود؛ اما تجدید دادرسی را حق خودم می دانم و بر آن پافشاری دارم. من فکر می کنم پافشاری و پایداری ما در احقاق این حق و اصرار ما به دادخواهی در جامعه امید به پیروزی حقیقت را ایجاد می کند.

 

و حالا که برای چنین مراسمی راهی ایران هستید زنده ترین تصاویری که از پدر و مادر، خانه پدری و زندگی گذشته دارید چیست؟ یا کدام هاست؟

زنده ترین تصاویر، تصاویر زمان های ورود من به ایران هستند که آن دو با لبخند گشاده روی ایوان خانه به من خوشامد می گفتند. در ذهنم ایوان خانه پر از لبخند گشاده آنها و همزمان خالی از آنها می شود و این یادآوری تکان دهنده که چگونه خانه قتلگاه آنان شد. هر بار که راهی خانه می شوم دشواری این یادها برای من سنگین است. یاد دورانی که، اگر سخت یا اگر دشوار گذشت همیشه با امید توأم بود. ایام سخت وجود داشتند اما ایام شیرین هم بودند. یاد همه امید و آرزوهایی که پدر و مادر برای آزادی و آبادانی ایران در آن خانه می پروردند و به ما می آموختند و در عین حال سایه مخوف قتلی که بر آن خانه سنگینی می کند؛ جنایتی که نقطه پایان بر آنهمه تلاش و ایستادگی و ایثار گذاشت. همه امیدها به باد رفت و آنها در میهنی که آنهمه به آن عشق می ورزیدند بخون کشیده شدند. من همیشه با این یادها در کنار یاد ایران و یاد خانه درگیرم.