حکایتی دیگر از اوین و بازجوهایش

نویسنده

» مصاحبه تایم با رکسانا صابری زندانی سابق

کیلا وبلی

رکسانا صابری وقتی در سال 2003 چمدان هایش را برای سفر به ایران می بست، هرگز تصور نمی کرد پنج ماه از شش سال اقامتش در ایران در مخوف ترین زندان این کشور سپری شود. وقتی پروانه روزنامه نگاری وی در سال 2006 به طور غیرمنتظره ای تمدید نشد، او تصمیم گرفت در کشوری که به آن دلبسته است زندگی کند و بر روی کتابش کار کند. اما در 31 ژانویه 2009، چهار مرد او را به زور از خانه اش بیرون بردند و به اتهام جاسوسی برای آمریکا در سلول انفرادی زندان اوین انداختند.

او تحت بازجوئی های سنگین قرار گرفت و مجبور شد اعتراف کند در پوشش تألیف کتاب، به جاسوسی برای آمریکا مشغول بوده است. این اعترافی است که بعداً از سوی او پس گرفته شد. پس از یک دادگاه فرمایشی، او به هشت سال زندان محکوم شد. به لطف درخواست های بین المللی (خصوصاً از سوی باراک اوباما و هیلاری کلینتون)، صابری در 1 مه 2009 آزاد شد. او به خانه بازگشت و کتاب “بین دو دنیا: زندگی و اسارت من در ایران” را به رشته تحلیل درآورد. این کتاب با آنچه در ابتدا قصد نوشتنش را داشت، بسیار تفاوت دارد.

 

بخش قدردانی ها در کتاب شما فوق العاده است. اینکه ببینیم مردم و سازمان ها، این همه از آزادی شما حمایت کردند.

من خیلی تحت تأثیر قرار گرفتم و بسیار سپاسگزار هستم. کمی خجالت می کشم که بازداشت من، چنین سر و صدائی به پا کرد. وقتی در زندان بودم، از تلاش هائی که به خاطر من در جریان بود چیزهای کمی می شنیدم و احساس قدرت می کردم. احساس می کردم دیگر تنها نیستم. 

 

 مردم ایران، آنها که بخشی از رژیم نبودند، چه واکنشی به قضیه شما نشان می دادند؟

وقتی آزاد شدم، خیلی از مردم ایران به سراغ من می آمدند و از اینکه چنین رفتاری با من شده عذرخواهی می کردند. آنها می گفتند “متأسف هستیم که با شما به عنوان یک مهمان در کشور ما اینطور رفتار شده است.” من می گفتم “می دانم که تقصیر شما نیست. شما با کسانی که من را دستگیر کردند هیچ ارتباطی ندارید.” خیلی از مغازه دارهای مهربان بودند که نمی خواستند بابت خرید، پول پرداخت کنم. یک راننده تاکسی به من گفت در یک بازار محلی، “روسری های رکسانا” می فروشند [روسری آبی شبیه آن که او در عکس ها به سر داشت].” خیلی جالب بود. البته این رفتار فقط با من نمی شد، با سایر زندانیان سیاسی و زندانی های درستکاری که به اوین می رفتند هم همین رفتار می شد. وقتی از زندان بیرون می آیند، به چشم قهرمان به آنها نگاه می شود. دقیقاً عکس چیزی است که رژیم مایل است اتفاق بیفتد. فکر می کنم مردم ایران می دانند بعضی از بهترین آدم ها- که در بین آنها شجاع ترین مردم هم وجود دارد- به زندان فرستاده می شوند. آنها را مجازات می کنند زیرا جرأت کافی برای مطالبه حقوق پایه را دارند. 

 

آیا به آینده ایران امیدوار هستید؟

من برای این کشور امیدوار هستم. البته الان مانند خیلی های دیگر نگران وضعیت فعلی کشور هستم. سرکوب، وحشی گری و خشونت علیه مردمی به کار گرفته شده که خواهان حقوق اولیه انسانی هستند. اما من فکر می کنم اکثریت مردم خواهان دولت دموکراتیک صلح طلب هستند، دولتی که به حقوق بشر احترام بگذارد. 

 

آیا فکر می کنید تغییر امکانپذیر باشد؟

بخش بزرگی از جمعیت را جوانان تشکیل می دهند. سن حدود دو سوم جمعیت زیر 30 سال است، بنابراین آنها موقع انقلاب هنوز به دنیا نیامده بودند. آنها از طریق تکنولوژی، سفر، اقوام در سایر کشورها،  بیشتراز پیش به دنیا متصل هستند. زنان بیشتری به دانشگاه ها می روند و مردم بیشتری از نواحی روستائی به نواحی شهری مهاجرت می کنند و در معرض ایده های جدید قرار می گیرند. بسیاری از ایرانیان می دانند حقوق بشر جهانی چیست و آنها حقوقی را می خواهند که می بینند مردم سایر کشورها از آن برخوردارند. آنها فعلاً با موانع بسیاری روبرو هستند. اما من فکر می کنم پیروز خواهند شد. زمان آن مشخص نیست اما آنها در نهایت پیروز می شوند.

 

در شرایط فعلی، ممکن است بسیاری از ایرانی ها گرفتار وضعیتی شوند که شما تجربه کردید.

من وقتی آزاد شدم گریه کردم، و اشک هایم هم از سر خوشحالی و هم از غصه بود. خوشحالی از آزادی ام و غصه به حال زندانیان درستکاری که در حال جدا شدن از آنها بودم. مهمترین دلیل آزاد شدن من، پشتیبانی بین المللی بود و من خوش شانس بودم که این پشتیبانی را داشتم. اما بر سر سایر مردم چه می آید؟ آنها هم به اندازه من شایسته آزادی هستند. این یکی از بزرگترین دلایل برای نوشتن این کتاب بود؛ برای اینکه مردم درک کنند آنچه برای من اتفاق افتاد، برای خیلی های دیگر هم اتفاق می افتد. احساس کردم هم یک فرصت و هم یک مسؤولیت است که بی عدالتی های اتفاق افتاده را روایت کنم. 

 

آیا این شیوه ها در ساکت کردن کسانی که خواستار تغییر در ایران هستند، کارآمد خواهد بود؟

استفاده از زور و خشونت، زندانی کردن مردم، ارعاب و تهدید و … هرگز تقاضا برای تغییر را از میان نخواهد برد. ممکن است آنها را بترساند تا ساکت شوند، اما به فاصله میان رژیم و بخش عظیمی از جامعه اضافه خواهد کرد. وقتی شما یک نفر را زندانی می کنید، بذر خشم و نفرت را در میان سایرین می پاشید، کسانی نظیر خانواده آن زندانی، دوستانش، همکارانش و غیره. بنابراین رژیم با استفاده از این شیوه ها، در حال چند برابر کردن خشم و نفرت است.

 

شما در فراز آخر می گویئد وقتی دوباره به خانه تان در آمریکا بازگشتید، متوجه شدید هنوز به پشت سر خود نگاه می کنید. آیا هنوز چنین احساسی دارید؟ اینکه دولت ایران به دنبال شما بیاید؟

بله، گاهی همینطور است. می خواهم بدانم آیا حالا که در آمریکا هستم، هنوز ایمیل های مرا می خوانند؟ آیا مرا در اینجا تعقیب می کنند؟ طوری رفتار می کردند که به نظر برسد همه جای دنیا مأمور دارند و من می دانم آنها در جاهای مختلف دنیا مأمور دارند. می دانم کسانی که قبلاً زندانی بودند نیز احساس مرا دارند و برخی از آنها تهدید شده اند. البته من تهدید نشده ام.

 

در شش سالی که در ایران بودید نمی دانستید چقدر از نزدیک شما را زیر نظر دارند؟

مردم از من می پرسند “اگر می دانستید تحت نظر هستید و یا فکر می کردید ممکن است تحت نظر باشید، چرا همچنان با مردم مصاحبه می کردید؟” من به آنها می گویم “زیرا من کاری را می کردم که غیرقانونی نبود”. من کارم را شفاف انجام می دادم. چیزی برای مخفی کردن نداشتم. گاندی می گوید: “اگر همه چیز را با صدای بلند فکر کنید، دیگری دلیلی برای وجود سرویس مخفی باقی نماند.” من همیشه فکر می کردم اگر بدانند چه کار می کنم، متوجه می شوند که کارهای من بی ضرر است. هر وقت که برای مصاحبه می رفتم، به مردم می گفتم این مصاحبه به زبان انگلیسی چاپ خواهد شد، بنابراین نگاه کامل تری برای افراد خارج از ایران ابراز کنید. مردم خیلی مشتاق صحبت کردن با من بودند. آنها می خواستند خارجی ها نگاه جامع تری به ایران داشته باشند.

 

آیا هنوز قصد دارید کتابی را که هنگام بازداشت تان بر روی آن کار می کردید، منتشر کنید؟

مطمئن نیستم. ولی امیدوارم دوباره به آن کتاب مشغول شوم. اگر آن را ننویسم، این یک پیروزی برای کسانی خواهد بود که مرا زندانی کردند.

 

منبع: تایم- 12 آوریل 2010