وای به حال جامعه‌ای که از چرا بترسد

نویسنده
سها سیفی

محمد نوری‌زاد در “گاه نوشت” گلایه کرده است که چرا در واکنش به انتقادات اخیر او، منتقدان به دستگاه قضائی ‏شکایت برده اند:‏

من جز یک “چرا” مگر سخنی پرداخته ام؟! جامعه ای که از رواج یک چرا بهراسد، هنوز تا منزل رشد راه ‏درازی درپیش دارد. ظاهرا از من و نوشته ام به مراجع، که جز خیرخواهی درآن نیست، شکایت کرده اند. حلال ‏آزاد اندیشی آنان و شعارهای کربلایی شان. درتعجبم که چرا هیچ کس از هشت سال نویسندگی سالهای پرالتهاب ‏من شکایت نکرد. ‏

علیرغم این، هنوز هم می گویم که: چرا باید شهر مقدس قم، با وجود این همه روحانی و مرجع تقلید ومراکز علمی ‏و زیارتگاه های معتبر، طبق آمارهای رسمی کشوری، اول رتبه را درمفاسد اجتماعی داشته باشد. ومثلا از شهر ‏رشت وشیراز و کاشان، ناسالم تر باشد. پس روحانیانی که مدعی اصلاح جهانند، دراین شهر چه می کنند؟ اگر ‏باحذف و دورانداختن یک نویسنده، می توان صورت این مسئله را پاک کرد، بسم الله، ویا آیا می توان دخالتهای ‏فراوان روحانیانی که عواقب دخالت های خود را نمی پذیرند از سرگذراند؟

‎ ‎مقابله به مثل خواهند کرد‎ ‎

محمد علی ابطحی در “وب‌نوشت‌ها” معتقد است اعمال فشار بر اقلیت های دینی، تاثیر نامطلوب خود را در جای ‏دیگری نشان خواهد داد:‏

همه‌ی آنها که ایرانی هستند، بی‌توجه به دین و گرایش‌شان حق دارند از حقوق و خدمات شهروندی ایرانی استفاده ‏کنند. همچنانکه حکومت حق دارد از آنان مالیات بگیرد و آنها را به سربازی ببرد و از سایر حقوق دولتی ‏بهره‌برداری کند که انصافاً در این موارد نه گزینشی هست و نه تردیدی و تا آخرین ریال حقوق دولت را از همه ‏مردم استیفا می‌کنند. احترام به مقدسات و معابد آنان هم جزء حقوق شهروندی آنان است. ‏

در سالهای اخیر متدینان به سایر ادیان و مذاهب خیلی رنجیده خاطر هستند. به خیلی از حقوق شهروندی آنان ‏تعرض شده است، در حوزه‌های دینی، تخریب و حمله به بعضی از مساجد اهل سنت که تازگی اسباب نگرانی ‏رهبران آنان را فراهم کرده و یا تخریب مراکز عبادی صوفیه و یا…. بر خلاف نظر سیاستگذاران این رفتارها به ‏تقویت و توسعه‌ی شیعه منجر نمی‌شود. زیرا از یکسو اینها به عنوان شهروندان ایرانی حق دارند حقوق خود را ‏مطالبه کنند و اگر نتوانستند آن را استیفا نمایند حتماً حتی اگر به ظاهر قدرت ابراز نداشته باشند، در درون نسبت ‏به تشیع و یا این تصمیمات ناراضی و مخالف جدی باقی خواهند ماند و از سوی دیگر گروههای مذهبی اقلیت در ‏ایران در خیلی از جاهای دنیا اکثریت هستند و آنها هم با مقابله به مثل‌هایی که می‌کنند نهاد و کیان تشیع را هدف ‏قرار می‌دهند و معلوم نیست این مسابقه به نفع شیعه باشد. ‏

‎ ‎ترفندی برای گریز از انتقادات‎ ‎

احمد پورنجاتی در “دلتا” معتقد است در حالی برای منتقدان منصف هورا کشیده می شود که کسی توجهی به ‏انتقادات آنان ندارد و این شیوه ای رندانه برای گریز از انتقادپذیری ست:‏

اگر آن بزرگوار، سر از نقاب تیره خاک بیرون می‌کشید با هزاران حیرت و ناباوری، سینه‌چاکی و داعیه‌داری چه ‏بسیار اصحاب قدرت و حکومت در این زمانه را به مشاهده می‌ایستاد که چه خطابه‌ها ایراد می‌کنند در “ستایش ‏انتقاد” و چه کرشمه‌ها می‌فروشند در بازار “نمایش انتقادپذیری” و تحمل نظر مخالفان! آیا دوران “دهان‌بندی” ‏رعیت در برابر سلطان سپری شده است؟

لطیفه‌ایست، اما در مقایسه دو الگوی رفتاری حکومت خودکامه و حاکمیت دموکراتیک، نسبت به آزادی بیان و ‏انتقاد، گفته‌اند که: در رژیم‌های خودکامه “پنبه در دهان” مردم می‌کنند و در نظام‌های دموکراتیک، “پنبه در گوش” ‏حاکمان! وجه مشترک هر دو، بهره‌گیری از تکنیک پنبه‌گذاری است.‏

اما به نظر می‌رسد حتی اگر این مطایبه روی نشان دادن “اوج امتناع” خودکامگان و وسعت دامنه “مدارای ‏بی‌دریغ” مردم‌سالاران باشد، در روزگار ما چندان مصداق ندارد. تکنیک “پنبه‌گذاری در دهان مخالفان” و ‏بهره‌گیری از داغ و درفش برای “امتناع از هرگونه ابراز مخالفت و اظهار انتقاد در برابر حاکمان خودکامه” جای ‏خود را به “تکنیک ثقل سامعه” و ستایش از انتقادگران داده است. این همه زیرکی سیاسی را گمان ندارم که حتی ‏نخستین نظریه‌پردازان فلسفه سیاسی به خواب دیده باشند. ‏

‎ ‎خلوص نیت به چه درد می‌خورد اگر…‏‎ ‎

عباس عبدی در “آینده” به ترفند دیگری برای جذب توده ها اشاره دارد. او نوشته است:‏

تأکید بر خلوص نیت به عنوان معیار درستی یا غلطی عمل اجتماعی، ابعاد دیگری هم پیدا می‌کند. یک نمونه آن ‏تأکید بر ساده‌زیستی و داشتن زندگی فقیرانه به عنوان معیاری برای کسانی است که می‌خواهند مدیریت اجتماعی ‏را به نفع فقرا سازمان دهند. البته در جامعه ایران به دلایل تاریخی هر کس که در قدرت بوده و ثروتی کسب کرده ‏باشد، چنین ثروتی عرفاً محصول روابط نامشروع دانسته می‌شود، و از این حیث مورد غضب جامعه قرار ‏می‌گیرد.‏

اما فارغ از این نکته، اگر انجام کار به نفع طبقات فقیر جامعه مستلزم فقیر بودن مجریان آن کارهاست، در این ‏صورت می‌توان فقرا را از سطح خیابان جمع کرد و مسئول اداره امور نمود! برای اصلاح امور به نفع طبقات ‏فقیر جامعه نیازی نداریم که افراد فقیر یا کسانی که طعم فقر را کشیده‌اند مصدر امور جامعه شوند، کافیست که ‏آزادی عمل برای طبقات مختلف اجتماعی از جمله فقرا وجود داشته باشد تا از طرق مختلف حق خود را استیفا ‏کنند.‏

‎ ‎انرژی هسته ای، بااین همه فقیر؟!‏‎ ‎

احمد قابل در وبلاگش “از نگاه من” مطلب تازه ای دارد:‏

اقرار بانک مرکزی در مورد “آمار 14 میلیون نفری ایرانیانی که زیر خط فقر اند” دل هر انسان نیکو نهادی را ‏می لرزاند که با رشد فوق العاده ی درآمد های کشور، این چه مدیریت بی لیاقت و بی کفایتی است که چشم بر ‏واقعیت ها بسته و تنها از “انر‌ژی هسته ای به عنوان حق مسلّم ایرانیان” می گوید به گونه ای که گویا “نان و آب و ‏خوراک و پوشاک و مسکن و شغل” همه ی این نیازمندان را می توان با “غنی سازی اورانیوم” تأمین کرد!! ‏

آیا به این جماعت فقیر می توانند بگویند که چه سرمایه ی هنگفتی از بیت المال را برای رسیدن به “غنی سازی ‏اورانیوم” هزینه کرده اند و نهایتا “غنی شدن اورا نیوم به قیمت فقیر شدن چه جمعیتی ممکن است تأمین گردد” و ‏جماعت زیر خط فقر ایرانی، چه چیزی را به دست خواهند آورد. غیر اقتصادی و نامعقول بودن هزینه ها برای ‏غنی سازی صنعتی اورانیوم در ایران (با کمبود شدید معادن موجود در کشور)، چیزی است که صاحبان قدرت ‏اقتصادی و نظامی در غرب و شرق را به اندیشه واداشته است که شاید مقصود دیگری در پی این همه هزینه باشد.‏

‎ ‎سقوط آسانسوری ورزش ایران‎ ‎

آخرین پست امیررضا خادم در “خادم” مطلبی درمورد آخرین شماره از نشریه اش مشق آفتاب است:‏

اگر تعریف از خود برداشت نشه، الحق والانصاف تحریریه مجله خیلی درتلاشن که هر شماره کیفیت مطالب بهتر ‏از شماره قبل بشه.ولی متاسفانه به علت ضعفی که دربنیه مالی موسسه و نشریه داریم، امکان تبلیغ درست و ‏حسابی نشریه رو نداریم وبه همین خاطر هم خوب دیده نمی شه.بگذریم. به هر حال این هم شماره یازده مجله است ‏که بیشتر به نتایج کاروان ورزش ایران در المپیک و سقوط آسانسوری ورزش کشور پرداخته شده وسفرنامه آقای ‏ابطحی معاون آقای خاتمی هم جالبه و… درضمن یک مصاحبه اختصاصی با هادی ساعی که اتفاقا نایب رئیس ‏موسسه هم هست داشته ایم که توسط محمدرضا گلزار انجام شده…‏

‎ ‎مقصودم به کروبی نبود‏‎ ‎

جمیله کدیور در “مکتوب” ناچار از این توضیح شده است:‏

مطلب قبلی ام در مکتوب با عنوان “… چه تشنه اند”؛ به شکل وارونه ای در برخی سایت هایی که بیشتر کژ ‏اندیش سیاسی اند و یا دنبال خبرسازی اند؛ با تحلیل هایی عجیب در راستای ایجاد تفرقه در بین اصلاح طلبان ‏منتشر شد. این گونه القا کردند که آن نوشته در واکنش به اعلام نامزدی جناب آقای کروبی از سوی حزب اعتماد ‏ملی بوده است. کوشیدند تا با چنان تحلیلی به ظن سوء خود، در میان اصلاح طلبان خدشه یا اختلاف تازه ای ‏جستجو کنند.‏

آن نوشته روی سخنش با هیچ حزب و یا کاندیدای مشخصی نبود. تنها به بیان یک مشکل فرهنگی- اجتماعی- ‏سیاسی اشاره داشت. در آن مقاله بر بی برنامگی، شتابزدگی و بی توجهی به مصالح جمعی توسط احزاب برای ‏انتخابات پیش رو تاکید شده بود. چنان که می دانیم و می دانند، خیلی زودتر از حزب اعتماد ملی، احزاب دیگری ‏از هر دو جریان اصولگرا و اصلاح طلب، مستقیم و غیر مستقیم کاندیداهای خود را اعلام کرده اند و حتی ستاد ‏های انتخاباتی خود را تشکیل داده اند. تمام سخن من این است که کاش در درون احزاب و جریانهای سیاسی ما هم ‏منافع و مصلحت جمعی بر مصالح و منافع حزبی و فردی غلبه می کرد. پیداست ما هنوز با ساختار و کارکرد ‏حزبی فاصله ای بسیار داریم.‏

‎ ‎یا بیا بیرون یا می زنم!‏‎ ‎

پست آخر “یداله رویایی” به همین کوتاهی اما بسیار خواندنی است:‏

عباس عزیز، کتابی که دیشب به تورق می‌خواندم در جایی می‌گفت: “مرد ناامید از بالای پل خودش را در دانوب ‏انداخت. شاهدان ژاندارمی را خبر کردند. و او تفنگش را بیرون کشید و به سمت غریق نشانه رفت، و داد کشید: ‏‏”یا بیا بیرون یا می‌زنم.” این تهدید گرفت، مرد آمد بالا لب رودخانه نشست.“‏

‏(ژیورژیو ناردون، ایتالیایی) ‏

مهم نیست که این حکایت راست باشد یا دروغ. مهم این است که یک تصمیم ِ بی‌تأمل، و یک حیله‌ی غیر منتظره، ‏گاه بیش‌تر از تأمل‌های دراز روانکاوان اثر می‌کند…و یک نتیجه‌ی اخلاقی: غیر منتظره مؤثرتر از انتظار است.‏

‎ ‎روزه انبیا: روزه همه اعضا و روزه قلب‎ ‎

عطاله مهاجرانی در “مکتوب” به مناسبت ماه رمضان، پست کوتاه نوستالژیکی دارد:‏

در روستای مهاجران روحانی شگفت انگیزی بود که گذار سال ها بر ارزش و اعتبار او در ذهن و زندگیم افزوده ‏است. در کلاس درس تفسیر مثنوی هم به یاد او افتادم و ذکر شمه ای از آن خوش حال ها…‏

او در شب نخست ماه رمضان، بعد از نماز مغرب و عشا و نوشیدن پیاله ای چای انگار در پوست خود نمی گنجید. ‏سجده شکر به جای می آورد که خداوند به او عمر داده تا بار دیگر مهمان خدا باشد سجده اش تا هنگام نماز شب به ‏طول می انجامید. با ماه رمضان حرف می زد. نخستین بار او بود که برای ما خواند:‏

این دهان بستی دهانی باز شد / تا خورنده لقمه های راز شد‏

‏ ‏

نظریه غزالی را برای ما ساده و روان مثل آب توضیح داد. روزه عوام، به خودش اشاره می کرد می گفت ما ‏عوام… و روزه اولیا و روزه انبیا. روزه دهان و دامان و روزه همه اعضا و روزه قلب…‏

‎ ‎اصولگرایی غیر اصولگرایانه!‏‎ ‎

حسین قاضیان در “جستارها” معتقد است مسئله مدرک تحصیلی کردان نشان داد اصولگرایی اصولگرایان، چندان ‏هم اصولگرایانه نیست:‏

به‌رغم همه‌ی انتظارهایی که از هر مدعی اصولگرایی می‌رود، تنها تعداد کمی از اصولگرایان با وزیر پیشنهادی ‏مخالفت کردند. و از میان این مخالفان اندک نیز، تنها معدودی به مخالفت خود جنبه‌ی علنی دادند و دلایلش را ‏مطرح کردند. اما همه‌ی این‌ها یک‌طرفِ ماجراست و متعلق به گذشته. اکنون روز دیگری است. سرها را کمی ‏بچرخانید، به طرف دیگر نگاه کنید: آقای کردان هنوز بر سر کار است.‏

وقتی عنوان‌ِ ستبرِ اصولگرایی را با آن ادعاهای اصولگرایانه در یک کفه‌ی ترازو می‌گذاریم و ادامه‌ی کار آقای ‏کردان را در کفه‌ی دیگر، به زبان بی زبانی درمی‌یابیم اصولگرایان در عمل با چیزهایی که خود به صراحت ‏خلاف اصول و ارزش‌ها قلمداد کرده بودند، کنار آمده‌اند. گویی اصولگرایان یا دروغ و خلاف و فساد و کسب ‏حقوق مادی و معنوی نامشروع را چندان مهم قلمداد نمی‌کنند ‌ـ‌ که در این‌صورت معلوم نیست اصولگرایی دیگر ‏چه معنایی دارد‌ـ یا با درک علایمی که احتمالاً از عالم بالا آمده، دریافته‌اند که مرزهای صداقتشان را تا هر جایی ‏که اصول اقتضا کند، نمی‌توانند امتداد دهند. ‏

‎ ‎یک بام و دو هوا که نمی شود؟!‏‎ ‎

صادق خرازی در “وبلاگ”اش پاسخی داده است به انتقادامیر محبیان:‏

آقای امیر محبیان پیام داده بود که سایت “پیک نت” مطلب شما را در صفحه اول درج کرده است و شایسته نیست ‏سایتی که مخالف نظام است مطالب شما را درج کند. ضمن تشکر از دوست عزیز آقای محبیان، موارد زیر لازم ‏به ذکر است:‏

‏…ثالثاً) از نظر اینجانب مهم “ما قال” است نه “من قال” اینکه چه می­گویند نه اینکه چه می گوید، در حالی که ‏شما به “ما قال” و “من قال” اعتراض نفرموده و معترضید کدام رسانه آن را پخش کرده است؛ به اعتقاد حقیر ‏فرقی نمی کند از کدام بلندگو سخن حق منتشر شود، ما باید تلاش کنیم از تمامی رسانه های دنیا سخن حق خود را ‏منتشر نماییم.‏

رابعاً) مگر مطالب مسئولین ارشد نظام و ریاست جمهوری توسط تمامی رسانه های خارجی و بیگانه و حتی ‏دشمن منتشر و نقد نمی شود، آیا شایسته است که سخنان آقای احمدی نژاد در روزنامه های اسرائیلی منتشرشود؟‏

خامساً) اگر نقد مسئولین ناگوار است، چرا رئیس جمهور تمامی گذشته انقلاب را نقد کرد تا رای آورد؟ و هر بار ‏برای جبران نواقص و کاستی ها مافیای موهومی را مطرح و فضای کشور را ملتهب می کند؟ هرچند مطلب حقیر ‏اشاره به فرد خاصی ندارد و فقط به سوژه و موضوع تئوریک اشاره دارد و قطعاً مسئولین ما از این گونه خطاها ‏مصون و مبرا می باشند.‏

‎ ‎محاکمه نشده، مرد!‏‎ ‎

‏”اکبر اعلمی” در دوران بازنشستگی سیاسی، به روایت خاطرات خواندنی خود از دوران تصدیگری اش دست ‏زده است. از جمله خاطرات خود از فرمانداری مغان. از جمله می نویسد:‏

اولین روزی که در فرمانداری مستقر شدم، دو تن از مسئولان وقت سپاه و شهربانی گرمی به دفترم مراجعه و با ‏ناراحتی از بازداشت دو تن از ماموران عقیدتی سیاسی شهربانی و سپاه توسط سازمان قضائی نیروهای مسلح ‏آذربایجان‌شرقی(یا اردبیل) خبر دادند. وقتی علت را جویا شدم اظهار داشتند که این دو مسئول را باتهام روابط ‏غیر اخلاقی و سربزنگاه بازداشت و همراه با صورتجلسه ای که تنظیم شده بود تحویل مراجع قضائی می دهند، اما ‏چند ساعت بعد ورق بر می گردد و ماموران معذور شهربانی و سپاه بجای روحانی نمای مزبور روانه بازداشتگاه ‏می شوند! ‏

پس از شنیدن این گزارش بلافاصله دست بکار شده و با دوستانی که در سازمان قضائی نیروهای مسلح تهران ‏داشتم تماس گرفته و موضوع را با آنها در میان گذاشتم. صورتجلسه سپاه و شهربانی را نیز از طریق نمابر برای ‏آنها ارسال کردم و از فرمانده سپاه و رئیس شهربانی خواستم که به نحو مقتضی به اطلاع آن روحانی نما برسانند ‏که فرماندار می خواهد موضوع این پرونده را از طریق مقامات بالاتر پیگیری کند. فردای انتشار این خبر آن دو ‏مامور آزاد و روحانی نما خودش را از دید مردم پنهان کرد. اما دست اجل به او مهلت نداد و چند روز بعد رئیس ‏شهربانی به دفترم مراجعه کرده و کارت دعوت به مراسم ترحیم وی را تحویلم داد!‏

‏ ‏