انتخابات ریاست جمهوری در ایران با تمامی تردید های موجود در ان و نیز حوادث تلخی که در خاطر مردم ایران ساخت حامل ایده هایی می باشد که تا به حال در حد ایده ال های ذهنی باقی مانده بود، هیچ جریانی مانند جنبش سبزدر بعد از انقلاب نتوانسته است تا این حد مردم را درگیر با خود کند، در واقع ذهنیت مردم درگیر با این جریان است. مسئله هم بسیار ساده می باشد زیرا در محدوده دولت و ملت مدرن هر شهروندی خود را صاحب حق می داند و اینکه دیگری بخواهد ان را نفی کند منجر به بی اعتمادی به انها می گردد.
این جنبش از یک جنبش با ماهیت اعتراضات عمومی به نا کار امدی دولت به یک جنبش در تمامی ابعاد سیاسی، اجتماعی، اقتصادی و فرهنگی مبدل گردیده است. لذا مردم به راحتی با ان ارتباط برقرار می نمایند.
این خوش یمنی با تگنا هایی نیز روبرو است که این نوشتار بررسی موانع تحقق و راه کار های عینی برای جلو گیری از به بن بست های پیش روی جنبش خواهد بود.
تا پیش از انتخابات ساختار ایران حالت یک شرکت سهامی را داشت که مبتنی بر سازمانی ایدئولوژیک-نظامی-اقتصادی بود، این ویژگی باعث می شد که بازتولید آن بدون دخالت دادن پهنهی همگانی نا ممکن باشد. سهامداران اصلی شرکت سهامی نمیتوانند هر گونه که بخواهند مهرهچینی و برنامهریزی کنندسهامداران ناگزیر بودند به بازی در یک نقطهی تعادلِ لرزان تن دردهند، جناحها را در نظر گیرند و سهامداران کوچک را راضی کنند.
این ساختار در میان دولت و ملت تماسی برقرار می کرد که این به معنای گسترش دموکراسی نبود، و قاعدتا در ان نهادینگی مدنی درجه اعتباری را نداشت. اما باعث تبادلاتی در قدرت می گردید که امکان حداقلی از چرخش قدرت در بطن فراتر از جامعه را می گردید. اما در انتخابات شاهد ان بودیم که این موازنه پذیرفته شده بهم خورد و بازتولید قدرت در پشت در های بسته شکل گرفت و بر مصائب قبلی فاکتور های جدید تری اضافه گردیده است. لذا قاعدتا دیگر نمی توان مسئله جدید را با فرمول های قدیمی تر حل کرد، زیرا ساختار فعلی در مرحله اول کمر به حذف انواع منتقدان خود را دارد و در اولین گام نیز از بالا شروع به واکنش کرده است و چون می داند در ایران احزاب بدون پشتیبانی نهاد مدنی قرار دارند حذف انها را ممکن تر و قابل دسترس تر از نهادهای صنفی می داند در حالی که اگر در دوره هشت ساله اصلاحات بجای بحث های بی اهمیتی مانند پروسه دین حکومتی یا حکومت دینی تلاش ها در جهت رفع موازی سازی نهاد های صنفی (مانند سازمان معلمان در برابر کانون صنفی معلمان یا سازمانهای دانشجویی حکومتی در برابر تشکیلات منسجم تحکیم وحدت) پیش می رفت به راحتی نمی شد اصلاحات پارلمانی را از میدان خارج کرد. در تاریخ ایران تمامی احزاب پارلمانی و نیز توده ای و حتی گروه های معتقد به مبارزه مسلحانه در زمانی که توانایی داشته اند روش صنف-حزب نداشته اند بلکه صنف را در بخشی از خود ادغام کرده اند.
رفع موانع در کجاست؟ قاعدتا مسئله اول تغییر در درک مفاهیم است، انتخابات نشان داد باید برای عرصه عمومی نقش های جدید تری را تعریف کرد ایران دارای مشکلات مجزا از هم نمی باشد و مسئله ناقص بودن احزاب در ایران و شکست جبهه های سیاسی متفاوت از مسائل عرصه عمومی در ایران نیست و نداشتن مشکلات جداگانه باعث می شود و وجود مسائل یکسان تعاریف جدیدتری را از نقش پذیری اجتماعی طلب کند ، که جنبش سبز انها را مشخص و قابل دید کرده است بعنوان مثال مسئله استقلال دانشگاه و ایجاد ساختار اموزشی لازم برای افزایش دید مدنی در دانشگاه ها خود را در جامعه هم بخوبی نشان می دهد زیرا بدون حوزه عمومی قوی ومستقل نمی توان دولت ها را در ایران سر به راه کرد در راستای چنین باوری استقلال حوزه عمومی در برابر دولت امری مهم تلقی می شود (البته استقلال نه به مفهوم درک گرامشی از حوزه عمومی)زیرا این انتخابات نشان داد که دو شیوه قبلی متمایل به دموکراسی در ایران یعنی گفتگوی انتقادی که شامل چانه زنی در قدرت برای حداقل ها بود (گفتمانی که اقای مهدی کروبی حامل ان بود )و نیز سیاست مداری در عرصه نخبگان با ورود به بازار ازاد وتقویت حکومت پارلمانی (گفتمانی که کارگزاران سازندگی سر امد ان بود)هر دو دچار تردید گردیده است.
لذا در حال حاضر باید برای رکن اصلی بقای اجتماعی یعنی حوزه عمومی نقش موثر تری را در نظر گرفت. این ادعا بدون پشتوانه نیز نمی باشد زیرا بدون جامعه مدنی قدرت مند دولت مدرن مفهوم دولت شبه مدرن را خواهد داشت و نیز احزاب شبه حزب خواهند ماند واین نشان میدهد که اگر چه حزب مهم است اما بدون جامعه مدنی زیر سازی لازم صورت نمی گیرد مانند ساختمانی که بدون پی ریزی اجر به اجر ان را روی هم بچینیم و در نهایت بادی ضعیف هم می تواند ان را به مرز فرو پاشی برساند، واقعیت انتخابات نیز همین بود که اگر نهادینه گی در ایران از ذهنیت به عینیت می رسید قاعدتا تردید در اراء به راحتی با نظارت نهادهای مدنی قابل رجوع بود و از سوی دیگر هیچ فردی نمی توانست به خود اجازه دهد منتقدان ساختار قدرت را متشابه به خار و خاشاک بداند… ماندن در وضعیت شبه مدرن باعث می شود که نهاد های حوزه عمومی سنتی هم ضعیف گردند به عنوان مثال حوزه های علمیه در حال حاضر در بد ترین شرایط خود در طی سیصد سال گذشته قرار دارند زیرا دولت شبه مدرن عادت به رابطه پدر سالارانه دارد و می خواهد بلایی که بر سر دانشگاه اورد (مانند انقلاب فرهنگی)بر سر حوزه هم بیاورد و ان را متکی به خود کند و روز به روز خصلت مداخله گری را افزایش دهد بدون ان که بخواهد پاسخگو باشد.
فرصت مناسب کجاست؟نتایج انتخابات که منجر به تحقیر اعتماد ملت به دولت گردیده است وتحقیر در دل خود موج تقابل را داردوگفتمان تقابلی نیزماهیت انفعالی دارد لذا حضور در جنبش بیشتر به جای پیدا کردن گفتمان اثباتی به سمت گفتمان سلبی و احساسی حرکت می کند بعنوان مثال شرکت مردم در مراسم چهلم شهداء حوادث اخیر قابل تامل است اما همین حضور در سی تیر ماه کم رنگ می شود. لذا احساسات سلبی را می توان به بی راهه برد و با بالا بردن فشار ها کم کم زمینه انفعال و روز مرگی را بالا برد این نقطه همان پاشنه اشیلی است که حاکمیت هم تمامی امید خود را برای کنترل فشار های عمومی به ان بسته است لذا ایران دوباره به سمت همان داستان قدیمی سوق می یابد و باید منتظر بود برای کور سوی فضای نیمه باز. بعد از 28 مرداد تا اذر 32شاهد چنین شرایطی هستیم و احساس تحقیر استبداد واستعمار منجر به کشتار در دانشگاه می گردد. از سال 42 تا 50 نیز باز داستان همان است.
در حالی که باید یک بار برای همیشه باید خط تکرار را به پایان رسانید و سنت نامطلوب را پایان داد. جنبش سبز فضای رکود را شکسته است و حاکمیت اماده است تا گفتمان سلبی ان را به بن بست بکشاند و نباید دوباره غافل شد. بهتر از بجای شعار های بیهوده و پر مسئله و نیز بالایی مانند جمهوری ناب که بهترین شعار برای اغاز انفعال است با بالابردن موثر ظرفیت ها و پی سازی برای این ساختمان از کج روی دیوار جلو گیری کرد. و بتوانیم حادثه بنیادینی برای عدم بازگشت به وضعیت غیر دموکراتیک ساخت.
واقعیت ان است که از فضایی که جنبش سبز در ایران محیا ساخته است نیروهای سیاسی در برابر ان غافلگیر شده اند و اگر هزار بار دیگر هم تکرار شود باز هم غافلگیر می شویم. لذا باید تمامی امادگی ها را به سمت استقرار حوزه عمومی قوی با ایجاد طرحی برای اشتراک تمامی مردم به کار برد و با راهکار سیاست مدنی در قالب صنف –حزب ضمانتی برای دموکراسی ایجاد کرد. که نتیجه ان متشکل شدن مردم در اصناف و اشنایی با منافع خود و نیز حقوق شهروندی برای سهم خواهی از دولت خواهد بود.
نقش دانشگاه در کجاست؟ دانشگاه متفاوت از سایر بخش های اجتماعی نیست و با توجه به نوع ارتباطاتی که دانشگاه در ایران با جامعه دارد (به طوری که بیشتر خانواده های ایرانی در ارتباط با دانشگاه هستند)از مراکز اصلی محسوب می شود در طی چند ماه گذشته بخشی گسترده ای از حملات برای به حاشیه بردن نهادهای مدنی به سوی دانشگاه بوده است، رضا سراج مسئول بسیج دانشجویی کشور در تبیین استراتژی بسیج دانشجویی تمامی حملات خود را به سوی نقش پذیری مدنی دانشگاه سوق می دهد و با اتهام هایی مانند امادگی دانشگاه در بر اندازی نرم و نیز ایجاد شکاف ناکارامدی برای از بین بردن مشروعیت دولت نشان می دهد بسیج دانشجویی زودتر از سایر سازمانهای دانشجویی متوجه پاشنه اشیل تغییرات گردیده است.
وظیفه اصلی دانشگاه درک و نیز حمل گفتمان مدنی است که در کنار تمایل به گسترش فضای نقد عمومی زمینه تفکر صنفی –سیاسی را تا حد ممکن بالا ببرد اینکه فارغ التحصیلان دانشگاه بعد از خروج از دانشگاه ذهن صنفی داشته باشند و تابلوی حمل خواسته های شهروندی باشند از اولویت های پیش روی دانشگاه است.
زیرا دولت شبه مدرن که می تواند محصول کودتا، رفورم یا انقلاب باشد نمی تواند حوزه عمومی را تحمل کند و هر باز تولید در انها باعث بحران جدید تری خواهد شد این بحران گاهی تهدید است و گاهی فرصت تلقی می شود و عبور از تهدید و نیز استفاده از فرصت ها نیازمند یک جامعه سازمان یافته است که دارای زیست ارگانیک باشد یا در یک تعبیر ساده دولتی که به جای قانونی بودن، قانون مند باشد و نیز احزاب دارای برنامه که هر دوی انها نیازمند نهاد مدنی قدرت مند است.
و در اخر انکه تا زمانی جنبش باقی می ماند که بارقه امید در مردم جوشان باشد. جنبش در شرایطی موثر باقی می ماند که
غیر خشونت امیز به حرکت خود ادامه دهد.
از وابستگی به هر قدرت داخلی یا خارجی در ان پرهیز شود.
شعار ها مرحله به مرحله بیان گردد و در برابر نا کار امدی دولت دارای برنامه باشد.
از نگاه ارمانی و ایدئولوژیک به ان پرهیز شود و مختصات حضور مردم و ظرف تحمل انها قابل درک باشد.
رهبران جنبش را تقویت کرد و سعی نکرد انها را وارد بخش های تاریکی کنیم که انها در تصمیم گیری دچار تردید شوند. و به جای التر ناتیو سازی در برابر انها زمینه باروری بیشتر انها را فراهم کرد.
نکته اخر انکه امروز بحث جبهه فراگیر مطرح می شود که ما از اقای موسوی می خواهیم در بعد تاریخی به دنبال شبه سازی نباشنداین جنبش تا زمانی ماهیت مردمی خواهد داشت که در برگیرنده گفتمان یا به قول اقای بهشتی سازنده شبکه اجتماعی باشد.
موسوی می بایست میثاق نامه ای را که مورد قبول همه است ارائه کند و در مسیر خودش همچنان حرکت کند این میثاق نامه سند گفتمانی است که گروهای اجتماعی را متمرکز خواهد کرد.