فیلم

نویسنده
اندیشه مهرجویی

به تاریخ نگاهی دوباره بینداز

مردی زخم خورده (محمد رضا فروتن ) سعی در یک تسویه حساب کینه توزانه دارد. او برای آنکه بتواند به مقصودش برسد دختر جوان ( باران کوثری ) شریک قدیمی و خائن خود را گروگان می گیرد و بدین صورت سعی در آوردن او به رزمگاه نهایی را دارد.

این ابتدای ماجرای فیلم است. اما تمام داستان نیست. این موضوع محوریت طبقه ی اول خانه ی متروکه را شامل می شود.

در طبقه ای دیگر وزمانی دیگری ماجرای مردی لات مسلک جریان دارد. او در پی مرگ “ طیب ” به سمت “ شعبان ” متمایل شده است و به همراه مهوش زن صیغه ای خود فرار کرده است و به آنجا آمده تا اوضاع روبه راه شود.

رخداد طبقه ی سوم  مخفی شدن شازده ای قجری ست در فواصل پایانی دوره ی قاجار زمانیکه رضاخان بر مسند نشسته است و او نگران و مغلوب می خواهد با همسر و کنیز و فرزند کنیز به فرنگ فرار کند.

روایتی غیر خطی، چند زمانه و اپیزودی از وقایع، که اشتراک محتوایی آن ستیزعلیه زنان و ارث بردن مردان از این منش در طول تاریخ قومی را روایت می کند.

 

زنان هر سه طبقه در چنگال مردانی گرفتار امده اند که برای ادامه ی حیاتشان مجبور به برآوردن نیازهای مردانی با تیپ های متفاوت را دارند. در حالی که عشق و حقیقت وجودیشان در جایی دیگر  با مری دیگر گره خورده است.

مردانی دیگرکه چون معشوقه های خود گرفتار این جبر روزگار شده اند و گاهی چون مرد ستایش شده ی زن شازده، مقتول این مراودات گشته اند.

در لابه لای وقایع فیلم سهیم ترین تاثیر گذاری فیلم در حیطه ای تعریف می شود که فتحی به شایستگی توانسته است نقش بازیابی فرهنگی را ایجاد کند. رویکرد زیبایی شناسانه به رسوم گذشته و سننی که حتی برای نسل دوم نیز چنین مصداق هایی چندان آشنا نیست.

 

اگرچه گسترش نشانه ها و رویکرد های آیینی زمانی که با رویارویی مخاطب با زبان فاخر و نه چندان ملموس ادم های فیلم همراه می شود، باعث ایجاد سرگشتگی و حیرانی او می شود.

تسلط غیر قابل انکار فتحی بر کلام و زبان سه دوره ی تاریخی فیلم غیر قابل انکار است و بلوغ او در این زمینه را نشان می دهد. اما ثقیل بودن زبان غیر رایج فیلم در حالی که بسیاری از گره گشایی ها نه در پیکره ی حوادث بلکه در کلام شخصیت ها نمایان می شود، به گم گشتگی مفاهیم و حوادث در دید مخاطب منجر می شود.

لحظات کش دار، گفتگوهای غیر ملموس دو سویه در بسیاری از لحظات مانع از لمس لذت کشف توسط تماشاگر می گردد.

در بسیاری از سکانس ها سنگین بودن کلام برای بازیگران هم مشهود است. انگار کلامی را در دهان می چرخانند که از جنس حرف های هضم شده ی بر آمده از خودشان نیست.

در این میان رویا تیموریان و علی نصیریان، کمترین سهم را از دوگانگی زبان و نقشپذیری برده اند اما برای مثال سکانس رویارویی کنیزک و شازده در حالی که او سعی در دلبری دارد آنقدرغرق در تلاش برای درست ادا کردن کلام شده است  که این تناقض زبانی و رفتاری در او به خوبی نمایان است.

مبحث گره افکنی و گره گشایی که تا حدود بسیاری به ‍ژانر داستان بر می گردد از دیگر موارد قابل بحث درباره ی فیلم است.

اگر فرض را بر انتخاب ژانر معمایی – جنایی قرار دهیم، لحظات تعلیق و چگونگی گره گشایی فیلم بسیار مهم می نماید.

آیا پی گیری نخ روایتی فیلم در بسیاری از وقایع توسط مخاطب و گم گشتگی او در این میان به عدم شناخت او از این شیوه ی روایت بر می گردد یا ناتوانی کارگردان در بازنمایی وقایع و شرح حل معماها ؟

بسیاری از روایت ها مسلسل وار به ذهن مخاطب انباشته می شود. کارگردان تلاش خوبی را در جهت این معلق نگه داشتن دارد اما سرنخ این وقایع در دست اوست و به همان درستی که می افکند نمی تواند باز کند. تغییر سبک دراماتیک فیلم در همان لحظات ابتدایی فیلم و تبدیل شدن به فیلمی جنایی و رمز آلود از تبحر کارگردان به طرز مشهودی می کاهد. او به همان درستی و کمال که رابطه ی آدم ها را نشان می دهد نمی تواند رابطه ی اشیاء، زمان و ادم ها را بسازد.

استفاده از شیوه های ایجاد وحشت متداول چون اسکلت از این نمونه به شمار می رود. اگرچه آمدن و رفتن کودک در زمان های مختلف این گیجی را کم می کند اما هستند عناصر زایدی که به پیش برد روایت و محتوای فیلم کمک چندانی نمی کنند.

فتحی به پایان های عاشقانه اعتقاد دارد. در اینجا این مبحث مطرح است که آیا با عناصری که در فیلم وجود دارد و ساختار خیانت بار و آکنده از عدم اعتماد در فیلم، تنها با یک عشق بدون ریشه و سطحی می تواند در ذهن مخاطب داستان با پایانی باز ادامه یابد ؟

آیا تغییر شخصیت یکباره ی باران کوثری در فیلم و بیان مفاهیم اخلاقی و شعاری به شیوه ای ناشیانه به انچه فتحی تا پیش از پایانبندی بنا کرده بود ضربه نزده است ؟ اینها سوالاتی است که ذهن را به خود مشغول می کند.

تولید چنین آثاری با شیوه ی روایتی متفاوت به طور کلی می تواند گامی مثبت در جهت جذب مخاطب باشد. موسیقی “ فردین خلعتبری ” در ایجاد لحظات درک  کینه، عشق، تجاوز، ترس و انتقام نقش مهمی دارد و بی دلیل نبوده است که او را یکی از دو کاندیدای سیمرغ بهترین موسیقی متن قرار داده است.