نگاهی به متن و اجرای نمایشنامه “سه گانه اورنگ”
نگاه گذرای مخاطب بر اجرایی تاریخی
بازیگران: گلاب آدینه، پیام دهکردی، مریم سعادت و عماد سالکی.
نویسندگان: علی رضا نادری، محمد امیر یار احمدی، نیما نادری، طراح صحنه و نور: محمد حاتمی، دستیاران کارگردان: فواد خراباتی، سارا والیانی، گروه کارگردانی: هلیا کریمی، علی میانجی، انتخاب و ضبط موسیقی: رضا مهینی، طراح پوستر و بروشور: علی پور طبیب، طراح تراکت، کارت پستال و تبلیغات مجازی: پریسا فلاح زاده، عکاس: فتاح زینوری.
نمایش سهگانه اورنگ به کارگردانی محمد حاتمی از متنی اپیزودیک بهره گرفته است که اپیزد نخست آن به نام مرشد بلقیس توسط علیرضا نادری نوشته شده، محمد امیر یاراحمدی و نیما نادری نیز نگارش دو بخش دیگر این متن به نامهای سایه و درپای آدم را بر عهده داشتهاند.
در هر نمایشی عناصر تکمیلی جهت کمک به فراز و فرود، احساسات و درک درام تمهید شده و در بدنه اثر حل می شوند و گاه حتی کارکردی فراتر از حضوری تکمیلی می یابند و بر سبک زیباشناسی اثر غالب می شوند.
موفقیت نمایشی همچون “سه گانه اورنگ” به باید و نبایدها و بود و نبودهای این چنینی بستگی بسیاری دارد. متن دشواری چون “سه گانه اورنگ” برای موفقیت در اجرا نخست باید به واسطه مناسبات مضمونی و محتوایی به خوبی درک شود، برای به اجرا درآمدن به تناسب ادراک گروه اجرایی مؤلفههای مناسب ساختارش را بشناسد و پیدا کند، به درستی این مؤلفهها و عناصر را به اجرا بگذارد و از همه مهمتر برای رسیدن به رسالت معنایی تأثیر بگذارد و از طرف تماشاگر هم ادراک شود.
به نظر میرسد که”سه گانه اورنگ” به کارگردانی محمد حاتمی تا اندازه زیادی به این موفقیت دست پیدا کرده باشد. هر چند درک کامل نمایش و شناخت مضمون و جهان اثر نیازمند تجربه، شناخت و مقدماتی است که برخی تماشاگران عام ممکن است بدون آن پا به سالن گذاشته باشند، اما تا حدی میتوان این توقع را داشت که اجرا در بدبینانهترین شرایط دست کم حال و هوا وحالتی از فضای رعبآور مورد نظر را با بخشی از شناسههای خاص دنیای خودش (جهان پیرامون ما) با احساس و ناخودآگاه تماشاگر به اشتراک گذاشته باشد.
روایت در این نمایش می کوشد پاره پاره های حادثه ها و رویدادها و طرح ذهنی ما را از آنها در فضایی بین الاذهانی و در چارچوب زبان وحدت بخشد. در چارچوبی که ما ساده لوحانه گرفتار ذهن گرایی نمی شویم و یکسره جهان ذهن را هم نادیده نمی گیریم، روایت از چشم اندازی عینی و در فضایی که جهان خارج و ذهن به هم می رسند، چارچوبی توافقی را به نمایش می گذارد. زبان علم تاریخ زبان روایت “سه گانه اورنگ” است. نویسندگان این متن می کوشند تا با مستندات تاریخی از شخصیت های موجود در کتاب ها دست به آفرینش داستان های مخصوص خود بزنند.آن ها فضا و زبان و رویدادهای مورد نظر را از کتب تاریخی استخراج کرده و با گویش و نگرش خود در برابر مخاطب قرار می دهند.از این رو چرخشی که در هر یک از داستان های نمایشنامه به وجود می آید شکلی شخصی و خصوصی برای هر یک از نویسندگان به خود می گیرد.درست از همین جاست که پاره پاره های داستانی و روایت نمایش بازگشایی شده و به دید مخاطب می آید.شاید عمده ترین ضربه ای که بر پیکره نمایش محمد حاتمی وارد آمده است عدم یکدستی در فضای سه قسمت نمایش نامه می باشد.سه بخشی که کارگردان بر خلاف همه تلاش های خود نتوانسته است از پس کاستی هایش بر آید.
اما آن سوتر حاتمی با هوشمندی و دقت بر فضای اجرایی و ترکیب بندی های نهایی اثر موفق به خلق شکلی نسبتا یک جور می شود.ترکیب مؤلفههای ساختاری موسیقیایی با مؤلفههای اجرایی نمایش و به ویژه همنشینی موسیقی با حرکت و میزانسن در بسیاری از تابلوهای نمایش چینش اجرایی خود را به وجود آوردهاند که نه تنها به روایت مضمون و قصه تاریخی وابسته و وفادار است، بلکه جذابیت دیداری و شنیداری هم ایجاد کرده و حتی در برخی از لحظات نمایش به خوبی بر احساس و اندیشه مخاطبانش تأثیر میگذارد
سه گانه اورنگ” آغاز و ورود بسیار خوبی به داستان دارد امادیگر اشکال عمده آن، روند و بستار کلی اثر است. نمایش در رشد لحظه های مختلف با احساسات متنوع به دلیل عدم موازنه بین کمدی و معمای اصلی سردرگم است. عصبیت و تلخی توجیه و منطق نمی یابد، چرا که لحظه ای کمیک بدون سیر لازم به لحظه ای تلخ یا عصبی قطع می شود و انسجام لازم را ندارد.
شخصیت ها از نگاه میزانسن در یک نقطه قرار می گیرند.جایگاه ثابت شخصیتها در سه نقطه البته میتوانست با تحرک در بستر رویداد دراماتیک به حرکت درآید. اما بهتر بود که پیش از تجربه این شگرد، نتیجه آن یا دست کم چگونگی بازخورد دیداری آن در مواجهه با تماشاگر نیز مورد ارزیابی قرار میگرفت. شیوهای که کارگردان در اجرا مورد پرداخت قرارمی دهد بیش از آنکه در خدمت روایت ذهنیت های قهرمانان باشد، اسیر الگوهای چینش میزانسن و آرایش صحنهای است که تابع الگوهای مدرسهای است.
شاید بهتر بود که مؤلفههای اجرا به جای آنکه مفهوم و نشانههای مفهومی تکرار شده را بر منظور تحمیل کنند، در پی ارائه روایتی ساده و در خدمت مضمون و مفهوم داستان باشند.
با همه ضعف هایی که “سه گانه اورنگ” در بستر خود می بیند،صحنه نمایش، موقعیت، فضا، نوع مطرح کردن داستان هم در نمایشنامه و هم در صحنه پردازی و اجرای نقش ها نشان از خلاقیت و ایده ای تمیز و مستعد دارد.پیام دهکردی که در ماه های اخیر در نمایش های مختلفی حضور داشته باز هم توانسته در این نمایش استعداد و تسلط خود بر صحنه را نشان دهد و حضور قابل اشاره ای داشته باشد. موقعیت و فضا، روابط و نسبت ها در ابتدا بسیار خوب چیده شده و سرعت انتقال موقعیت نمایش به مخاطب بسیار درست است. اما آنچه در نهایت باقی می ماند عدم جدیت در موضوع نمایش توسط گروه اجرایی است که باعث می شود، مساله نمایش تبدیل به مساله مخاطب نشود و موضوع به او انتقال نیابد. همین عدم جدیت باعث عدم نگاه جدی مخاطب و در نهایت گذرایی نمایش می شود.