رابرت بائر – حسین باستانی
اسرائیل با پافشاری بر گزینه حمله نظامی علیه تأسیسات هسته ای ایران، هوشیارانه عمل نمی کند. اسراییلی ها مدعیند: ایران احتمالاً امسال به یک بمب هسته ای دست پیدا خواهد کرد؛ رهبران ایران انتحاری هستند؛ ایران در اولین فرصت به سر اسرائیل بمب می اندازد… آنها سپس این پرسش را مطرح می کند که چرا همان طور که در سال 1981 تأسیسات هسته ای عراق را منهدم کردیم، حالا نتوانیم این کار را با ایران بکنیم؟
از نظر بنیامین نتانیاهو نخست وزیر اسرائیل، چنین حمله ای از نظر اجرائی به راحتی امکانپذیر است، اما در خصوص این کار چند سؤال کلیدی مطرح است: اول اینکه آیا واقعا چنین حمله ای برنامه هسته ای ایران را متوقف خواهد کرد؟ و دوم، پاسخ ایران به حمله احتمالی چه خواهد بود؟ ظاهرا پنتاگون، وزارت دفاع آمریکا، معتقد است حمله اسرائیل باعث توقف برنامه هسته ای ایران نخواهد شد. اما اهمیت سوال دوم بیشتر است و همین سوال، اسرائیل و برخی کشورهای دیگر را به فکر واداشته است. مایک مولن رئیس ستاد مشترک آمریکا چندی پیش طی اظهارات تردید آمیزی به وال استریت ژورنال گفت توانائی ایران در پاسخ به حمله، “به حداکثر نرسیده است.” مولن از جزئیات چیزی نگفت اما از سخنانش اینطور به نظر می رسید که به زعم او در صورت تهاجم علیه ایران، آن کشور در واکنش به تکرار کارهائی دست می زند که در گذشته انجام داده است: حملات در حجم کوچک به نیروهای آمریکائی در عراق و افغانستان، موشک باران اسرائیل از سوی حزب الله و حماس. اما اگر ایران در شدیدترین حالت، حاضر باشد خود را آماده یک واکنش گسترده کند، در این صورت تکلیف چیست؟
در حقیقت، این دقیقاً چیزی است که ذهن تندروهای ایران را به خود مشغول کرده است. آنها ظرف پنج سال گذشته به طور مستقیم و غیرمستقیم از یک واکنش فراتر از حد تصور در برابر آمریکا و اسرائیل در صورت وقوع یک حمله به تأسیسات هسته ای خود- حتی اگر این یک حمله فراگیر نباشد- حرف زده اند. رویکرد یاد شده بر این اساس است که هرگونه پاسخی که از شدت و گسترۀ کافی برخوردار نباشد، اعتبار و بقای حکومت ایران را به خطر می اندازد. این رویکرد، تفاوتی میان اسرائیل و آمریکا قائل نمی شود. اگر هیچ دلیل دیگری برای مقصر دانستن آمریکا در حمله احتمالی اسراییل به ایران وجود نداشته باشد، همین دلیل کفایت می کند که جنگنده های اسرائیلی باید از فراز آسمان عراق گذر کنند، آسمانی که تحت کنترل ایالات متحده است.
دکترین بازدارندگی ایران عمدتاً از سوی سپاه پاسداران انقلاب اسلامی تدوین شده است که مسؤولیت دفاع از جمهوری اسلامی را بر عهده دارد. این دکترین، بر اساس تجارب ایران و بررسی چهار جنگ پیشین شکل گرفته است: جنگ ایران و عراق (از سال 1980 تا 1988)، جنگ حزب الله و اسرائیل (1982 تا 2000 و نیز سال 2006)، جنگ خلیج فارس (سال 1991) و جنگ عراق (سال 2003).
استراتژی بازدارندگی جمهوری اسلامی مبتنی بر چهار پیش فرض است:
1- صرفنظر از اینکه میزان شفافیت و همکاری ایران با بازرسی های هسته ای چقدر باشد، سازمان ملل و زیر مجموعه های آن، از جمله آژانس بین المللی انرژی اتمی، نمی توانند مانع از حمله به ایران بشوند. نباید فراموش کرد که صدام حسین به همکاری با سازمان ملل پرداخت و سلاح های کشتار جمعی اش را منهدم کرد، اما جامعه جهانی در نهایت برای متوقف کردن اشغال آن کشور توسط آمریکا هیچ کمکی نکرد. تن دادن به یک سیستم نظارتی سفت و سخت توسط سازمان ملل (به عقیده طراحان استرتژی بازدارندگی تهران) تنها به تزلزل امنیت ملی ایران می انجامد.
2- در صورت حمله به ایران، جمهوری اسلامی در خارج از مرزهای خود به دفاع در مقابل اسرائیل و آمریکا خواهد پرداخت: در واقع در چنین شرایطی، این تهران است که میدان جنگ را تعیین خواهد کرد. صدام به این دلیل جان و کشورش را از دست داد که تصمیم به مقاومت در داخل مرزهای خود گرفت. ایران در واکنش به حمله اسرائیل، به حمله علیه آمریکا و متحدانش در عراق، افغانستان، لبنان، نوار غزه و کشورهای حوزه خلیج فارس دست خواهد زد. ایران قصد دارد با تأکید بر بهایی که نیروهای آمریکائی در صورت تجاوز نظامی خواهند پرداخت، مانع از وقوع حمله اسرائیل شود.
3- رژیم ایران اعتقاد دارد قادر به تحمل حملات گسترده آمریکائی هاست، بدون آنکه از هم بپاشد. ارتش صدام در سال 1991 از ضعف شدید در پیکرده خود و نابودی قدرت هوائی رنج می برد و بخش گسترده ای از جنوب کشور را در اختیار ستیزه جویان شیعه می دید، با این حال، صدام دوام آورد و بر سر قدرت باقی ماند. حکومت ایران می تواند با از دست رفتن امکانات در همان حد و اندازه، هنوز دوام بیاورد. مخصوصاً اگر مردم زیادی به اندازه کافی برای “شهادت” آماده باشند. به همین دلیل، ایران معتقد است می تواند نسبت به آمریکائی ها، خسارات بیشتری را تحمل کند و هنوز سر پا بایستد. حکومت ایران فکر می کند بهای 100 دلار برای هر بشکه نفت و تصور چند هزار کشته در میان آمریکائی ها، ایالات متحده را بیشتر به فکر سازش خواهد انداخت.
4- ایران به خوبی مهیای یک جنگ طولانی مدت و پرهزینه است. ایران در جریان مناقشه لبنان در سال های 1982 تا 2000 فراگرفته چگونه درگیر یک نبرد پارتیزانی نامتقارن شود. آموخته است که واحدهای کوچک، متحرک و نسبتاً مجهز چگونه می توانند از پس یک دشمن بزرگتر برآیند. ضمناً جمهوری اسلامی به خوبی از اهمیت انهدام هرگونه “ستون پنجم” آگاه است. در هنگام حمله آمریکا، ناتوانی صدام در شکست گروه های مخالف عراقی، خصوصاً گروه های کرد شمال کشور، رژیم وی را به شدت آسیب پذیر کرده بود. این آسیب پذیری، به خواست عراقی ها برای مداخله یک قدرت خارجی جهت رها ساختن آنها از دست صدام دامن زد. سرکوب دانشجویان مخالف، روزنامه نگاران و تحرکات سیاسی مخالف از سوی تهران، باید در همین چهارچوب بررسی شود.
هرچند همه مردم ایران با دکترین بازدارندگی فوق موافق نیستند، اما نظر آنها هم در امور مربوط به امنیت ملی ایران تاثیری ندارد. این نهادهایی چون رهبری و سپاه پاسداران هستند که سیاست های مربوط به امنیت ملی ایران را تعیین می کنند. نهایت آنکه: اسرائیل و آمریکا همانطور که مشغول محاسبه هزینۀ حمله به تأسیسات هسته ای ایران هستند، باید متوجه باشند سیاستگذاران در داخل ایران به واکنش محدود فکر نمی کنند.
منبع: مجله تایم- 13 مه 2009
http://www.time.com/time/world/article/0,8599,1897548,00.html