خداحافظی با رهبر غیرپاسخگو

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

وقت آن است که رهبر جمهوری اسلامی پاسخ دهد. دوران نشستن بر صندلی “کاریزما”ی غیرپاسخگو بسر آمده است. آقای خامنه‌ای بخواهد یا نخواهد، حالا بیش از هر زمان دیگر در برابر پرسش‌ قرار گرفته است. این وضع، رخدادی یک‌شبه نیست. سئوال‌ها و نقدها و انتقادهایی که در تمام 22 سال گذشته متوجه شخص اول نظام سیاسی در ایران بوده، به‌ویژه پس از انتخابات نمایشی 22 خرداد 1388 روندی تصاعدی یافت. مولفه‌های تاثیرگذار بر این روند و رویداد کم نبودند؛ ازجمله:

فریادهای شهروندان معترضی که از فردای نمازجمعه‌ی معروف، دیگر وجدان کردند که “آقا” خود مرکز ثقل “کودتا”ست، و سمت و سوی شعارهایشان را از “احمدی‌نژاد” به “رهبر نظام مبتنی بر ولایت مطلقه فقیه” تغییر جهت دادند؛

یادداشت‌های جسورانه و شجاعانه‌‌ی عیسی سحرخیز از چند روز پس از کودتا، و تا زمان بازداشت‌اش؛

نامه‌های نوری‌زاده‌ی آزاده که هر مکتوب‌اش، شوک‌ی برای سبزها بود و زلزله‌ای در اردوگاه محافظه‌کاران درافکند؛

مکتوب‌های صریح و خواندنی دکتر عبدالکریم سروش؛

و مواضع و سخنان برخی دیگر از شخصیت‌ها و فعالان سیاسی (از آیت‌الله منتظری و دکتر احمد حاج سیدجوادی و آیت‌الله دستغیب گرفته تا بسیاری دیگران).

اما این روزها، و 29 ماه پس از انتخابات پرمسئله و ابهام، انتشار سه نامه‌ی جدید، نه تنها نشان‌دهنده‌ی وضع‌ی جدید، که خود محتمل، مولد دوران‌ی دیگر است.

محمد نوری‌زاد، که چند ماهی به سکوت گذرانده بود، بار دیگر دست به قلم شده و با به پرسش کشیدن رهبر جمهوری اسلامی، او را به مکتوب‌ی برای هر “جمعه” وعده می‌دهد.

هم‌زمان، مهدی خزعلی نیز در نامه‌ای به رهبر جمهوری اسلامی، از ضرورت نقد شخص اول نظام سیاسی می‌گوید. خزعلی هم وعده‌ی هفته‌ای یک گزارش انتقادی داده است.

فراموش نکنیم که این هر دو، در حوادث پس از انتخابات ازجمله بازداشت شدگان مکرر و اهداف نهادهای امنیتی و اطلاعاتی جمهوری اسلامی بوده‌اند، و هر دو زیر تیغ حکم و زندان و احضار.

در کنار اینان، آزاده‌ای دیگر، احمدرضا احمدپور، روحانی عضو جبهه مشارکت از زندان قم، آقای خامنه‌ای را مورد پرسش و نقد قرار می‌دهد.

“مقام غیرپاسخگو” در نظام سرکوبگر متکی به حاکم خودکامه، حالا در معرض نامه‌ها و خطاب‌های انتقادی و متن‌های پرسئوال‌ی قرار می‌گیرد که نویسندگانش یا در زندان‌اند و یا در زیر تیغ حکم حبس.

هرچند جامعه ظاهرا آرام است و سرکوب‌ها و تهدیدها و بگیر و ببندها و ارعاب، خیال اقتدارگرایان افراطی (راست‌های رادیکال) را از بروز و ظهور خیابانی اعتراض‌ها، به‌ظاهر آسوده کرده؛ ولی این نامه‌های جدید نشان می‌دهد که پرسش‌ها نه تنها کمتر نشده که با ناکارآمدی‌های غریب اقتدارگرایان در اداره‌ی کشور (چه در داخل و چه در مناسبات با دیگر کشورهای جهان) عمق و گسترش یافته؛ و از آن مهم‌تر، حالا رهبر جمهوری اسلامی بیش از قبل، به چالش و پرسش کشیده می‌شود.

نقد رهبر جمهوری اسلامی و پرسش‌گری از دیدگاه‌ها و کردارهایش، و نیز انتقاد از سیستمی که زیر سایه‌ی ولایت مطلقه‌ی او در حال تهدید امنیت و منافع ملی است، وقتی در این مقطع زمانی بااهمیت‌تر می‌شود که موج جدید گذار به دموکراسی در کشورهای منطقه و سقوط پی در پی دیکتاتورهای تونس و مصر و لیبی، و رسیدن امواج دموکراسی به دمشق اسد را از یاد نبریم.

نکته‌ی قابل اشاره آنکه نگارنده نه حاکمیت اقتدارگرای جمهوری اسلامی را به شخص رهبر فرومی‌کاهد، و نه مخالفان وضع موجود را به سه شخص یا مکتوب‌های آنها محدود و متوقف می‌کند.

تردیدی نیست که حاکمیت اقتدارگرا در ایران، از “طبقه‌ی جدید”ی سامان یافته که مرکز ثقل آن، باند امنیتی- نظامی- رانتی است؛ و آقای خامنه‌ای تنها “سکان‌دار” کشتی اقتدارگرایی محسوب می‌شود. همچنین شکی نیست که مخالفان وضع موجود در ایران، از لایه‌های گوناگون و طیف‌های متنوعی برخاسته‌اند و در داخل و خارج از مرزها، با نقطه عزیمت‌ها و چشم‌اندازهای مختلفی، حاکمیت اقتدارگرا را به چالش کشیده‌اند؛ و سه نویسنده‌ی پرسشگر اخیر، بخشی از آن همه‌اند. اما، نباید از یاد برد که در تحولات اجتماعی و سیاسی، اگر “ساختار”ها مهم‌ و موثرند؛ “کارگزار”ان (کنشگران و فاعلان و عاملان انسانی) نیز نقشی ویژه دارند. چنانکه در همین تحولات پس از انتخابات 22خرداد 1388 به هیچ وجه نمی‌توان از اهمیت و نقش تاریخی مهندس میرحسین موسوی و شیخ مهدی کروبی، یا حتی شخص رهبر جمهوری اسلامی، (در وجوه سلبی و ایجابی، هر دو)، غفلت کرد. چنانکه نمی‌توان بر جایگاه و کارویژه‌های “ندا” و “سهراب”، یا “نقدی” و “رادان” و “طائب” (در دو وجه اثباتی و نفی‌ی) چشم پوشید.

اگر ساختارها موجد جنبش سبز بودند، موسوی و کروبی و یک‌یک شهدا و زندانیان و فعالان جنبش سبز نیز آن‌را بازتولید کردند و سامان دادند؛ چنانکه اگر نبود سرکوبگری سیستم و دیدگاه‌ها و رویکردهای غیرانسانی و خشونت محور صاحبان قدرت، چه بسا این جنبش محتوایی دیگر می‌یافت.

از این منظر، و با توضیحات اجمالی فوق، مکتوب‌های اخیر نوری‌زاده، خزعلی و احمدپور را می‌توان با شوق و حساسیت مورد توجه و استقبال قرار داد. این رویکرد می‌تواند گسترش یابد؛ وحشت‌افکنی و تخم رعبی را که حاکمیت اقتدارگرا در دستور کار قرار داده، به چالش کشد؛ به مأیوس شدگان انرژی دوباره بخشد؛ وجدان و اذهان بخش‌هایی از جامعه را بار دیگر مخاطب قرار دهد و به تحرک وادارد؛ برخی کنشگران سیاسی، بخصوص پیشکسوتان و پیران سیاست‌ورزی را به سئوال از خویش بخواند که از چه روی ساکت و منفعل مانده‌اند؛ و هم‌زمان با اینها، نشان دهد که جمهوری اسلامی چگونه افزون بر “بحران مشروعیت”، دچار “بحران اقتدار” است؛ و برخلاف آنچه ظاهر بگیر و ببندها و ارعاب‌ها و خشونت ورزی‌ها و تهدیدها و سرکوب‌ها نشان می‌دهند، وجدان‌های بیدار و مردان آزاده و روح آزادی‌خواهی و گوهر دموکراسی‌طلبی در متن جامعه ایران، جاری است. این را آریا آرام‌نژاد، هنرمند سبز نیز از زاویه‌ای دیگر محقق کرده و پی گرفته است. هرچند که هزینه‌ای تا سقف بازداشت مجدد را به جان پذیرفته و دو هفته‌ای است در زندان جای گرفته…

و این همه، یعنی آنکه اگر رهبران نمادین جنبش سبز در حصر‌اند، “سبز”هایی هستند که نمی‌گذارند این جنبش، از پا افتد. و نیز، دوران رهبر کاریزمای غیرپاسخگو، بیش از پیش بسر آمده است؛ وقت آن است که رهبر جمهوری اسلامی به افکار عمومی ایران و جهان پاسخ دهد.