تجاوز به زن: انتقام مرد از مرد

نویسنده
مسیحا وحدت

چنان از دید ما دور نمانده بوده و نیست تحلیل‌هایی‌ که، بد پوشی زنان را موجبات اصلی فشار روانی‌ بر روی مردان و دستاویزی آنان به هر نوعی از آزار جنسی برروی زنان معرفی‌ میکنند. در این نوع تحلیل‌ها آزار‌های جنسی‌، که از نگاه تا تجاوز جنسی‌ را شامل میشود، مسئولیت نا پرهیزی خود محسوب میشود و اینکه آنها در محفوظ نگاه نداشتن بدن خود سهمی به سزا داشته است. محکوم اصلی‌ خود زن پنداشته میشود که بگونه‌ای سعی‌ در تحریک جنسی مرد داشته است. مهر عدم محکومیت مرد به واسطهٔ‌ عدم توانایی ذاتی خود در محصورو مقیود کردن انگیزش‌های جنسییش میخورد و ارادهٔ وی در تربیت و فرهنگ پذیری حرکتهای جنسیش به کلی‌ نادیده گرفته میشود.

در این گفتمان مرد سالارنه به همان نسبت که مرد دارای انگیزه‌های جنسی‌ است زن فارغ از آن محسوب میشود و این همان نقطه شروع بحث ماست که هر زنی‌ که به واسطهٔ‌ خواست شخصی‌ و سلایق فردیش از پوششی حد اقلّ یا محدود به نواحی خاص استفاده می‌کند(اینجا منظور پوششی است که کل بدن را کامل نمیپوشاند) مهر عدم عفاف به پیشانیش میخورد. و این اجازه ورود مردان را به حیطه‌ی غیر مجاز و نامشروع حوزه شخصی‌ زنان را میدهد. این تجاوز همانطور که اشاره شد شامل یک طیف میشود که عدّهٔ بیشماری از مردان را در خود پوشش میدهد.به عنوان مثل خیره شدن به برجستگیهای بدن زن که از پس مانتو هم پیداست. چندین سال متمادی است که پی‌ گرد وقوع آزار و تجاوز‌های فردی یا گروهی به زنان و دختران با پوشش نامناسب (نا مطابق با استاندارد‌های جمهوری اسلامی) زنان علت اصلی‌ جرم شناخته شده و به گونه‌ای زنان را منتصب به از بین بردن آرامش عمومی‌ میدانند. این نو نگرش و تحلیل را محدود به اتفاقات داخل ایران نمیکنند و اخیرا هم دیدیم که یکی‌ از مجریان برجسته صدا و سیما پوشش نامناسب دختر هندی را دلیل اصلی‌ تجاوز بر وی میداند.

مسلما هر یک از علوم توضیحات به خصوص خودشان را در رابطه با پرده برداری از این نو رابطه ناسالم (مریض گونه) را دارا میباشند. به عنوان مثال در علم حقوق شاخهٔ بزه شناسی و یا در جامعه‌شناسی شاخه روانشناسی‌ اجتماعی و یا در روانشناسی‌ شاخهٔ سایکو انالیسیس که به گونه‌ای به واکاوی تجربه‌های کودکی فرد می‌پردازد و خیلی‌ از این رفتار‌ها را بر گرفته از غریزه‌ای که خاصیت نا هوشیاری همگام با آن است میداند.

اما اینکه سایکو انالیسیس بدعت گذاشته توسط فروید، چگونه سعی‌ در رمز گشایی از رفتار مرد در مواجهه با زن؛ ابژه دوست داشتن، عشق، تنفر و تجاوز می‌کند خود بحثی‌ طولانی‌ و بسیار جذاب است. در این نوشته کوتاه سعی‌ بر این دارم که به چندین سوال با یاری گرفتن از این رویکرد جواب دهم. اولین و مهمترین سوال اینکه چگونه زنانی با پوشش کمتر همیشه در معرض برچسب یا داغ “دختر بد یا در بد‌ترین حالت فاحشه” قرار میگیرند؟ و دوم اینکه امر تجاوز در فضای نمادین بین سوژه و ابژه چگونه محقق میشود.

مرد درگیر دو نا هم چیز است. عشق از یک سؤ و میل از سوی دیگر. میل در اینجا متوجه انگیزه‌ای است که پتانسیل این را دارد که ختم به رابطهٔ جنسی‌ شود.پس از یک سؤ یا عشق شکل می‌گیرد یا میل به کسی‌. چنان چه عشق ایجاد گردد به هیچ وجه توان ختم به رابطهٔ جنسی را دارا نیست و چنان چه میل باشد ختم به عشق نخواهد شد. عشق در پسر از بدو تولد با شناخت مادر شکل می‌گیرد. این مادر خصایل ویژه‌ خود را از دیدگاه فرزند پسر دارد. مادر به مشابه مریم باکره است. زنی‌ که بدون هیچ عمل جنسی‌ باردار پسری میشود. در این محاسبات مادر نمی‌تواند ابژه جنسی‌ باشد. کودک پسر اگر چه بعد از مدتی‌ متوجه میشود که نوعی از رابطهٔ نا متعارف (از دید او البته) بین زنان و مردان وجود دارد ولی‌ همچنان مادر و پدر خود را مبری از آن میداند. بنابرین همچنان لیبیدو به مادر الحاق میماند و ابژه عشق چیزی جز ابژه عفیف و پاکدامن نمی‌تواند باشد.از دیدگاه پسر بالغ یا مرد همچنان میتواند بین مردها و زنها ارتباطات جنسی‌ مبتنی‌ بر عشق جریان داشته باشد ولی‌ او همچنان بر این باور میماند که چنان چه رابطه یی هم بین مادر و پدر او ایجاد شده تنها با هدف تولد او شکل گرفته است. حتا در این زمان هم، پسر خود را نفر سوم فرض نمیکند بلکه پدر را به حاشیه می‌راند و خود را مهمترین موضوع زندگی‌ مادر میداند. تصور او بر این است که هر آنچه هست پیگرد مولود شدن او از مادری عفیف و یگانه است.

پس ابژه عشق برای مرد مادر میشود و میماند. مادر مسلما بر انگیز اننده و تحریک کننده امیال جنسی‌ پسر نیست و از دیدگاه فروید اینجاست که میل به فاحشه در پسر شکل می‌گیرد. در واقع مرد اینجا میتواند به زن دو نگاه داشته باشد، نگاهی‌ که زن را در جایگاه عشق قرار میدهد و یا اینکه در جایگاه فاحشه. همسر در بهترین حالت میتواند جانشین مادر باشد ولی‌ این سوژه گی‌‌ نمی‌تواند پاسخ گوی خواسته‌های جنسی‌ مرد باشد و مرد را به دنبال کردن این میل جنسی‌ در فاحشه می‌گرداند.منظور از فاحشه در دیگه فروید زنی‌ است که به قولی‌ با مرد ارتباط سببی و یا نسبی ندارد و از الگوهای وفاداری به مرد پیروی نمیکند. این زن هم چنین در جمعیت مورد نظر مصادف با زن معصوم (مریم باکره-مادونا) شناخته نمیشوند. این فهم از براوردن میل جنسی‌ توسط فاحشه در مقابل فهم از مادر به عنوان ابژه عشق به عقده مادونا- هور مشهور است. شناسایی این عقده کاملا توانایی‌ تحلیل گفته‌ها و کردار‌هایی‌ که، زنان بد حجاب (نپوشاندن کامل بدن) را مصادف با فاحشه و تجاوز به آنان را به گونه یی تقصیر خود زنان میداند را دارد. در اینجا زنی‌ که بطور مثال از پوشش کامل ندارد یا بخش‌هایی‌ از بدن او به واسطه تنگ بودن لباس قابل تشخیص است حکم فاحشه را می‌گیرد. این زنها همانطور که در بالا توضیح داده شد از نظر مرد متجاوز و یا حمایتگر از امر تجاوز دارای پاکدامنی و عفّت مادرانه نیستند و نتیجتاً تجاوز به آنها حلال است.

و اما اینکه میل به فاحشه در فضای نمادین چگونه میتواند تبدیل به تجاوز شود؟ مرد متجاوز در پی‌ ارتباط با زنی‌ است که خود آن زن به گونه‌ای در ارتباط یا متعلق به مردی است (اینجا منظور پدر، همسروا یا دوست). در اینجا حسادتی نسبت به داراییها ی مرد دیگر محقق میشود و به گونه‌ای مرد با امر تجاوز سعی‌ در مال خود کردن زن مرد یا دختر مرد دیگری دارد. این برداشت من از آنجا نشأت می‌گیرد که در سایکو انالیسیس مرد به عنوان فرزند پدرش همیشه زخم ارتباط جنسی‌ مادرش با پدرش را دارد و با این حرکت یعنی‌ تجاوز جنسی حسّ همیشه فروخفتهٔ حسادت به پدر را مداوا می‌کند. در این رابطهٔ سه ضلعی بی‌شک نزدیکان مذکر دختر برای مرد متجاوز در فضای نمادین پدر محسوب میشوند. و این تجاوز چیزی جز نشان از عداوت با خود جنس مرد نیست. انتقام مرد از مرد.

فینک از دیگر تئوری پردازن روانکاوی با توجه به تئوری فروید مبتنی‌ بر وجود تعلقات همجنس گرایی در هر جنسی‌، رابطهٔ جنسی‌ بین مرد و زن را باز نمایی می‌کند. در اینجا زن به نوعی، چه از طریق پوشش و یا هر چیز دیگر عفت خود را از طرف نگاه عمومی‌ از دست داده و میتواند ابژه میل مرد باشد. از صحبت‌های فینک اینگونه بر داشت میشود که در فضای نمادین مرد در مقام زن قرار میگرد و مردی که عمل دخول را انجام میدهد کسی‌ جز پدر جنتییکی مرد نیست. به این معنا که در فضای نمادین این دخول از طرف پدر به فرزند پسری میشود و مرد خود را دائماً در حالت مفعول میبند. با رجوع کردن به بحثمان در رابطه با تجاوز می‌توان برداشت کرد که تجاوز در فضای نمادین میتواند اقدام مرد علیه مرد باشد. با توجه به اینکه عقده ادیپ در بحث روانکاوی فرویدی فقط مختص به پسر و مادر نمی‌شود بلکه شامل والدین است.

اگر چه نقش دین و سنت‌های غلط در بازتولید مریم باکره برای مردان کم رنگ نیست ولی‌ چنان قدیس و فاحشه سازی در ذهن بخشی از مردان و مرزبندی آن نمی‌تواند ساخته محفوظات دینی باشد و از لحاظ زمانی‌ زود تر از فهم و ادراک چیزی تحت عنوان اخلاق دینی شکل می‌گیرد.این فهم از زن که چنان چه از دستورو العمل‌های مسلط در جامعه پیروی نکرد می‌توان به هر نوعی به او دست یازید و او را ابژه هر نوع از تعارض یا آزار جنسی‌ قرار داد از منظر تفحص‌های روان کاوانه مریض گونه و سادیستیک است. چه متجاوز و چه حامی آن هر دو از یک دریچه به زنانی به غیر از مادرانشان و همسرشان نگاه میکنند و آن چیزی جز فاحشه نیست.اینجا بحث از اینست که عقده‌های روانی‌ در جوامعی همچون ایران تبدیل به نورم و ارزش شده اند و افرادی که در مشنا قدرتند نا آشنا با مشکلات روانی‌ خویش دست به تحلیل مریض گونه مسائل میزنند.

 

منابع

Fink, B(1995). The Lacanian Subject: between Language and Jouissance , United Kingdom: Princeton University Press.

Freud, S(1910). A Special Type of Choice of Object Made by Men, The Standard Edition of the Complete Psychological Works of Sigmund Freud, Volume XI (1910):Five Lectures on Psych-Analysis, Leonardo da Vinci and Other Works, 163-176.