صلح بدون عدالت؟

حسن یوسفی اشکوری
حسن یوسفی اشکوری

این روزها جهان شاهد یکی از فجایع بزگ بشری است: “فاجعه کشتار مردم غزه در فلسطین”. نمی¬دانم درآن ‏گوشه جهان و در محدودة کوچک نوار باریکه غزه چه می گذرد و اکنون، که این سطور را می نگارم، مردمان ‏بی دفاع غزه در چه وضعیتی به سر می برند و بویژه کودکان و زنان و پیران آن منطقه ویران و نابود شده چه می ‏کنند، از زخمهای ناشی از بمب و بمباران می¬میرند یا از بی¬دارویی و یا از بی غذایی و یا از سرما و بی خانمانی ‏جان می دهند. نه تنها من از آن همه فاجعه چیزی نمی¬دانم و نمی¬فهم که تمام مردم عالم نیز چیزی از آن تراژدی ‏بشری نمی¬دانند و نمی¬فهمند، فقط همان مردمان بلادیده و زیسته درمتن فاجعه می¬دانند و می¬فهمند که چه گذشته و ‏چه می¬گذرد. هرچند که مردمان منطفه فلسطین حدود نود سال (از سال 1917 سال اشغال فلسطین در جریان جنگ ‏جهانی دوم بوسیله انگلیسی ها) است که با چنین فاجعه هایی و چنین کشتار هایی به دست یهودی¬های عمدتا مهاجر ‏و وابسته به حزب شناخته شده صهیونیسم جهانی مواجه بوده و خاطرات تلخ و جانکاهی از آنها در ذهن و خاطره ‏دارند. راستی امکان دارد کشتار دو روستای “دیر یاسین” و “کفر قاسم” از خاطر هیچ فلسطینی زدوده شو؟ ما ‏‏”سبکبالان ساحلها” کجا دانیم که بر فلسطینیان زیسته در توفان و گرفتار در یک قرن جنگ و کشتار و ویرانی ‏ورنج چه گذشته است؟

‏ هدف من در این یادداشت کوتاه نگارش تاریخ معاصر فلسطین و بیان روابط یهودیان و اعراب مسلمان و تحریر ‏‏”رنجنامه” فلسطینیان و به تعبیر برخی تحلیلگران ایرانی خارج از گود “روضه خوانی” نیست، که قطعا کار از ‏این حرف و حدیث ها گذشته است و اکنون مرا با آن کاری نیست و بویژه نمی¬خواهم سخنی بگویم که دردی از ‏خود فلسطینیان نیز دوا نمی¬کند. آنچه اکنون و در شرایط فاجعه بار پیشرو مرا وادار به نگارش این یادداشت کرده ‏است، تذکر سه نکته بیش نیست: 1- اظهار بیزاری از جنگ به طور کلی و دفاع از صلح، 2- محکوم کردن حمله ‏اسراییل به غزه وکشتار فاجعه آمیز مردم فلسطین که بی گمان نامی جز “جنایت علیه بشریت” ندارد و 3- تأملی ‏در مفهوم و چگونگی صلح در فلسطین.‏

در مورد نخست چندان نیازی به توضیح ندارد که من به طور کلی مخالف جنگ هستم و هیچ سودی در قهر و ‏خشونت و جنگ و ویرانی کشتار برای بشریت نمی بینم و بویژه با هرنوع دخالت در امور داخلی کشورها از ‏سوی هرکشوری و به طور خاص با هر نوع اعمال زور و تحمیل بوسیله قدرتهای مسلط تحت هر عنوانی (جز ‏برای فصل خصومات)، مخالفم.البته با جنگ دفاعی مشروع، که در جای خود دارای تعریف حقوقی روشنی است، ‏می¬توان موافق بود که البته استثنایی است برقاعده. هرچند که متأسفانه در طول تاریخ از آن نیز پیوسته سِوء ‏استفاده شده و می¬شود. نمونه حی وحاضر و آ شکار آن همین جنگ غیر انسانی و نا عادلانه اسراییلی ها علیه ‏مردم بی دفاع فلسطین و حتی در حمله به گروه حماس و گروههای مسلح فلسطینی است که تحت عنوان “دفاع” و ‏‏”ضد حمله” صورت می¬گیرد. ولی به هر حال جنگ دفاعی در نظر قابل دفاع و در عمل گریز ناپذیر است.‏

‏ مورد دوم نیز جای بحث و گفت وگو نیست، چراکه اولا این یک احساس شخصی وانسانی است و ثانیا این حادثه ‏چنان ابعاد ضد انسانی پیدا کرده که خوشبختانه افکارعمومی جهانیان آن را محکوم کرده ومی¬کند و حتی در ‏روزهای اخیر حامیان اسراییل و چه بسا مشوقان آن نیز حمله بی تناسب بودن ابعاد حمله و کشتار غیر نظامیان را ‏زیر سؤال برده اند.‏

واما مسألة اصلی مفهوم صلح و چگونگی آن است. تمام داستان در همین¬جا است. امروز پس از یک قرن کشمکش ‏و خشونت و جنگ بین غاصبان مهاجر و مردمان بومی (اعم از مسلمان و مسیحی و یهودی که قرنها باهم بودند و ‏زیست مسالمت آمیز داشتند)، دیگر به هر تقدیر اعراب و بویژه خود فلسطینی¬ها پذیرفته اند که با دشمن دیرینه و ‏غاصب به صلح و در واقع به “مصالحه” برسند. ظاهرا این تمایل در حاکمان اصلی دولت اسراییل نیز وجود دارد. ‏در این میان البته گروههایی در دو طرف منازعه وجود دارند که به هر دلیل خواهان صلح نیستند و فعلا جز به ‏نابودی طرف مقابل رضایت نمی دهند.‏

در این میان من با دیگران کاری ندارم و بحث من نیز اعراب و اسراییل و اسلام و یهودی و مسیحی نیست و حتی ‏بحث کنونی ام موضوع اصل ضرورت صلح بین دو طرف منازعه نیست، مسأله این است که آیا بدون تحقق ‏عدالت صلح ممکن است؟ روشن است که در اینجا منظور عدالت حداقلی است و با معیار نسبیت، وگرنه اگر بنا ‏شود عدالت کامل محقق شود، سخن گفتن از صلح در روبط اعراب و فلسطینی¬ها از یک سو و اسراییلی¬ها از سوی ‏دیگر، سخنی بیهوده و حتی می¬توان گفت حرفی خلاف عدالت خواهد بود. ضمنا وقتی از عدالت می گوییم، بحث ‏فلسفی وانتزاعی نمی¬کنیم، واقیعت موجود و عدالت واقعا موجود مورد نظر است. ‏

اگر بخواهیم ساده و به دور از هر نوع لفاظی سخن بگوییم، می توانیم صورت مسأ له را چنین تقریر کنیم که ‏صاحبان سرزمین فلسطین می¬گویند غاصبان خانه پدری ما حاضر شوند که نیمی و حتی بخشی از خانه را به ما ‏واگذارند، اجازه دهند آوارگان فلسطینی (نماد تراژیک خاورمیانه) به خانه خود باز گردند، قدس شریف در اختیار ‏مسلمانان باشد قرارگیرد، دولت مستقل فلسطینی تشکیل شود و000 روشن است که این خواسته ها بوسیله ‏فلسطینی¬ها مطرح شده اند و به من و امثال من ربطی ندارد که آ نان چه می¬گویند و چه می¬خواهند. آنچه دیگران ‏صرفا از منظر حق طلبی و عدالت خواهی و صلح جویی می توانند بگویند، این است که ای غاصبان بخشی ‏ازحقوق به زور غصب شده را به صاحبان آن بدهید. وهمین. اگر اسراییلی¬ها می¬گویند موجودیت ما به رسمیت ‏شناخته شود، در ست می¬گویند چرا که این خواسته اصل اول صلح است، اما مناطق اشغالی پس از تأسیس دولت ‏اسراییل در 1948 نیز جزو سرزمین اسراییل است؟ سازمان ملل مناطق اشغالی پس از 1967 را هم در قلمرو ‏خاک اسراییل می داند؟ صلح خواهان عرب و عجم، به هر دلیل و با هر انگیزه ای، حاضرند براساس اصل انسانی ‏‏”ببخش و فراموش نکن”، گذشته های تلخ خاورمیانه را (که بیش از هر چیز به تمام انسانها مربوط است) نادیده ‏بگیرند و حتی تلاش کنند که فراموش کنند اما حداقل عدالت و انصاف رعایت شود. محدوده عدل و انصاف هم ‏بوسیله توافق دو طرف معین می شود. دیگران نبایدبه اصطلاح “کاسه داغتر از آش” باشند. بعید می¬دانم گرو¬‏ههایی چون حماس وجهاد اسلامی به طور مطلق مخالف صلح باشند، چرا که در آن صورت نمی بایست وارد ‏سرزمین فلسطین می شدند و یا در اموری چون انتخابات و مشارکت در حکومت دخالت می¬کردند، از این رو فکر ‏می¬کنم که مسآله و موضوع اختلاف همین محدوده تحقق عدالت و انصاف و در واقع قلمرو “مصالحه” است. با این ‏همه، محور گفت و گو و مصالحه و به اصطلاح “نقشه راه” می¬تواند همان توافقهای رسمی بین عرفات وساف ‏وطرف مقابل باشد. با منتقدان و مخالفان فلسطینی هم باید صحبت کرد و آنان را به ضرورت گریز ناپذیر صلح و ‏مصالحه قانع کرد. دراین میان، اگر اصل را برمصالحه بگذاریم، قطعا روش حماس ودیگر گروههای خام ‏وحامیانشان درست نیست و در نهایت به زیانشان است و می بایست با استمرار آتش بس موافقت می کردند و ‏حداقل از شلیک چند موشک کم اثر خود داری می¬کردند. اما باید از دولت اسراییل و ارتش قدرتمند آن پرسید: ‏گردو را با بمب نا پالم می¬شکنند؟ آخر شلیک چند موشک کم اثر که در نهایت چار نفر را کشته با حمله تمام عیار ‏نیروی هوایی یک ارتش و آن همه ویرانی و کشتار حداقل چهارصد نفر چه تناسبی دارد؟ وانگهی، مگر تجربه ‏نشان نداده است که خشونت خشونت می آورد و تاکنون نیز مشت آهنین شما جز به مقاومت و دشمنی بیشتر و دور ‏شدن از صلح نینجامیده است؟ تصور من این است که این اقدامات خام و نادرست محصول گروههای جنگ طلب و ‏تند رو در داخل اسراییل و بر وفق منافع گروههای سودجو در خارج از مرزهای آن است. ‏

‏ اما و هزار اما می¬دانم که برقراری صلح و آشتی پایدار وحتی نسبی در فلسطین پیچیده تر از آن است که بتوان ‏به این سادگی حل و فصلش کرد. این پیچیدگی به علل وعوامل درهم تنیده ای باز می¬گردد. یکی از این عوامل ‏پیچیده و در عین حال آشکار، حمایتهای پیدا و پنهان اکثر ممالک قدرتمند جهان و بازارهای فروش سلاح ‏وتجهیزات نظامی از دولت اسراییل وتجاوزات و سرکشی¬های آن است. وقتی آقای اوباما گفته است که اگر به ‏خانه ای من که درآن دخترم زندگی می¬کند راکت پرتاب می شد، من نیز برای متوقف کردن آن دست به هرکاری ‏می زدم، دم خروس (که حتی خود خروس) پیدا نیست؟ چگونه است که وقتی مسؤل یک کشوری سخن بی پشتوانه ‏ای برضد اسراییل می¬گوید، تمام دنیا به اعتراض بر می¬خیزد و رئیس جمهور فرانسه می¬گوید به همین دلیل با او ‏دیدار نمی کند و با او دست نمی¬دهد، اکنون ایشان حاضر است به عنوان اعتراض به کشتار مردم عادی غزه از ‏دیدار فلان مقام اسراییلی خودداری کند؟ تردید نیست که حمله ضدبشری کنونی اسراییل به غزه با حمایت دولت ‏آمریکا و شرکاء انجام شده است. چنین می نماید که هدف نهایی اسراییل نابودی حماس و دیگر گروههای فلسطینی ‏با الگوی حمله به حزب الله لبنان در دوسال پیش است. اما آیا اسراییل در آن تهاجم هولناک کامیاب بوده است؟ ‏درست است که در این مورد مقایسه کامل نیست اما به نظر می رسد در این مورد نیز اشتباه محاسبه پیش آمده ‏است. حتی به نظر می¬رسد که اسراییل برای جبران آن شکست خفت بارگذشته اش این بار در نظر دارد با نابودی ‏مردم غزه به هدف خود برسد. عقل وتجربه می گوید که این بار نیز سودی نصیب اسراییل نخواهد شد..‏‎ ‎‏ ‏

واپسین کلام این است که تا حداقل عدل و انصاف در بارة مردم فلسطین محقق نشود، نه تنها صلحی در خاورمیانه ‏و فلسطین برقرارنمی¬شود بلکه هر روز بر خشم وخشونت و نفرت وکینه در میان اعراب و فلسطینیان و مسلمانان ‏و حتی در جهان افزوده خواهدشد. روشن است سخنان لغوی مبنی بر این که کشور هایی دیگر(از جمله ایران ‏وسوریه) فقط مانع صلح هستند، مخدوش است و به قصد انحراف حقیقت و اغفال اذهان جهانیان گفته می شود. ‏بویژه به نظر می¬رسد که برخی از مخالفان جمهوری اسلامی از موضع دشمنی با این نظام و مسؤلان آن از آن ‏سوی بام افتاده و چنین سخن بی بنیادی را تبلیغ می کنند. هر کس که اندکی با تاریخ آشنا باشد و البته اندکی هم ‏انصاف داشته باشد، می¬داند که زخم فلسطین عمیق تر ازآن است که بتوان با این سخنان لغو برآن پرده پوشاند و ‏این همه فاجعه را توجیه کرد. بگذریم که، متأسفانه، برخی سیاست های مسؤلان کشور موجب سوء استفاده است و ‏بدتر از آن کشور را در معرض حمله وخطر قرار می¬دهد.‏‎ ‎