بالا رفتن از دیوار دشمن

نویسنده

nafisezarehkohan.jpg

اکنون بیست و هشت سال از آن روز گذشته است، همان روزکه دانشجویان انقلابی مهیای تصرف سفارت امریکا ‏در ایران شدند و از مجموع دانشگاههای تهران گرد هم آمدند، از دیوار سفارت بالا رفتند و با شکستن در به ‏راحتی به حیاط سفارت وارد شدند وبه این ترتیب واقعه ای را رقم زدند که تا قریب به سه دهه پس از آن هم ادامه ‏پیدا کرد.‏

آن روز دانشجویان، روحانی انقلابی سید محمد موسوی خوئینی ها را برای پرسش نظر رهبر انقلاب در ‏خصوص اشغال سفارت راهی کردند و نظر موافق او بود که موسوی خوئینی رابه سرپرستی دانشجویان ‏گروگانگیر نشاند. ‏

اما گویی نحسی سیزدهمین روز از ماه آبان قرار بود دامان دانشجویان پیرو خط امام را هم بگیرد که ادامه کار از ‏دستشان خارج شد وآنان که می خواستند تنها چند روز میهمان ناخوانده سفارت امریکا باشند ناچار 444 روز 52 ‏امریکایی را پشت درهای بسته نگاه داشتند.‏‎ ‎

بعدها اگرچه ویلیام سولیوان آخرین سفیر امریکا در ایران علت تصرف سفارت امریکا را روش سست و بی بنیاد ‏حکومت کارتر و اقدامات نامعقول برژینسکی دبیر وقت شورای امنیت ملی امریکا در درک واقعیت های ایران ‏دانست اما در داخل کشوردلایلی دیگری مطرح بود که یکی از آن ها دست دادن مهندس مهدی بازرگان رییس ‏دولت موقت با برژینسکی در سفر به الجزایر بود که این گونه دانشجویان انقلابی، دولت موقت و رییسش را به ‏سازشکاری متهم کردند و دور هر نوع گفت و گوی دیپلماتیک با امریکا راخط قرمز کشیدند.‏

این علت اگرچه در نهایت دولت موقت را به استعفا کشاند اما برخی علت را در سخنان رهبر انقلاب که درفردای ‏روز تصرف سفارت امریکا اظهار داشت دانستند آنگاه که گفت: “امریکا توقع دارد که شاه راببرد به آن جا برای ‏توطئه، پایگاهی برای توطئه درست کنند و جوانهای ما بنشینند و تماشا کنند” و این چنین بود که گمانه پذیرش شاه ‏فراری برای مداوا از سوی امریکا نیز یکی دیگر از علل تسخیر سفارت خوانده شد.‏

اما علت اشغال سفارت هرچه که بود آتش تابویی را رقم زده بود که آغاز جنگ ایران و عراق بر آن دامن زد چرا ‏که ایران عراق را نماینده کشوری دانست که سال پیش از آغاز جنگ سفارتش در ایران به دست دانشجویان خط ‏امامی اش اشغال شده بود و به این ترتیب مقامات امریکایی دست نشانده امریکا خوانده شدند و این مسئله تا آغاز ‏دولت سازندگی ادامه پیدا کرد تا آن روز که عطالله مهاجرانی سخن از مذاکره مستقیم گفت و کشیدن دیواری بلند ‏درو کشور را امری ناپسند خواند هرچند که چنان واکنش های تندی نسبت به او ابراز شد که حتی هاشمی ‏رفسنجانی هم نتوانست در برابر این واکنش ها حرکنتی بکند و خط قرمز رابطه با امریکا تا دوران اصلاحات ‏کشیده شد.‏

اما دولت اصلاحات و سید محمد خاتمی هم گره گشای این مسئله نبود که او نیز در برابرواکنش های تند راست ‏نشینان در برابر “شیطان بزرگ” سکوت پیشه کرد و در نشست سازمان ملل خود را از دید کلینتون رییس دولت ‏وقت امریکا پنهان کرد تا مبادا دستی به سویش دراز شود و او آن را بفشارد. ‏

و این چنین چرخ زمانه چرخید وچرخید تا دولت اصولگرای احمدی نژاد، که داستان دیگرگونه شد. رییس دولت ‏اصولگرا اگرچه تند ترین شعارها را علیه دولت امریکا سر داد، و حتی به عقیده همفکرانش با حضوردر دانشگاه ‏کلمبیا هویت مخدوش آنان را هویدا کرد اما از سوی دیگر به رییس دولتش نامه نوشت تا او را ارشاد کند و بارها ‏از باز بودن راه مذاکره سخن راند واین همه ماجرا نبود که دولت اصولگرا نماینده خودش را پای میز مذاکره با ‏امریکا بر سر همسایه قدیمی اش عراق فرستاد تا دو کشور سر آن چه که صلاح منطقه و عراق است گفت و گو ‏کنند واین چیزی بود که بیست و هشت سال دولت های مختلف حتی خوابش را هم نمی دیدند و نتوانسته بودند ‏عملی اش کنند.‏

این گونه است که با نگاهی به رفتاردولت نهم با امریکا دردوسال گذشته ازعمرش باید امیدوار بود شاید بیست ‏وهشت سال پس از گره ای که دانشجویان خط امامی در آن روز پاییزی بر رابطه ایران و امریکا زدند این گره نه ‏با دست دولت های سازندگی و اصلاح طلب بلکه به زعم بسیاری باید به دست دولت اصولگرا باز شود، دولتی ‏که اجازه شکستن تابوها را دارد و از این کار لذت می برد.‏