مستبدها آشتی نمی‌کنند

مرتضی کاظمیان
مرتضی کاظمیان

رهبر جمهوری اسلامی حاضر نشد به سیدمحمد خاتمی به‌خاطر درگذشت خواهرش، تسلیت بگوید. پیام معنادار آیت‌الله خامنه‌ای هم‌زمان بود با تاکید قوه قضاییه بر پرهیز مطبوعات کشور از درج تصویر و خبر رییس جمهور اصلاحات. دستور و حکمی غیرقانونی که صدور آن بدون هماهنگی با رأس هرم نظام سیاسی قابل تصور نیست.

نفر اول جمهوری اسلامی درحالی آشکارا ـ و بار دیگر ـ به “آشتی” پشت کرد که چند ماه پیش‌تر، و در پی عمل جراحی وی، پیام معنادار مجمع روحانیون مبارز با امضای خاتمی خطاب به “رهبر عالی‌قدر” منتشر شد. در آن نامه، “کمال خرسندی از سلامت وجود مبارک” رهبری ابراز، و “عافیت” و “دوام عمر” وی آرزو شده بود. افزون بر این پیام مهم، باید به مشارکت فعال خاتمی و بخش مهمی از اصلاح‌طلبان در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲ اشاره کرد، و نیز فضای سیاسی خوش‌بینانه و غالب در جامعه، متأثر از نشستن روحانی بر صدر قوه مجریه. 

آیت‌الله خامنه‌ای اما نشان داد که مستبدها اهل آشتی نیستند. به بیان دیگر، و از زاویه‌ی خودکامگان و کسانی که قدرت سخت‌افزاری و سلاح و سرکوب را در اختیار دارند، دلیلی برای آشتی وجود ندارد. هیچ دیکتاتور و حاکم خودکامه و مستبدی، قدرت را واگذار نکرده، یا یک‌شبه خواستار دموکراسی نشده، و یا دنبال مصالحه و تحقق آشتی نرفته؛ مگر آنکه “نیرویی موثر” را در برابر خویش دیده باشد.

شواهد بر ادعای پیش‌گفته پرشمار است. قذافی افزون بر چهار دهه زمام امور را در لیبی در اختیار گرفت و تا آتش جنگی داخلی را مشتعل نساخت، و هزاران نفر را قربانی نکرد، قدرت را واگذار نکرد.

حسنی مبارک تا صدای اعتراض‌های گسترده و بلند و ریشه‌دار شهروندان معترض مصر را نشنید و سیل جمعیت مخالف را ندید، از صدر نظامی که ۳۰ سال نفر اولش بود، پایین نیامد.

زین‌العابدین بن‌علی که حدود ۲۳ سال و از پی کودتا، نفر نخست رژیم تونس بود تنها پس از مشاهده‌ی اعتراض‌های گسترده‌ی شهروندان ناراضی، از قدرت کناره گرفت.

صدام حسین حدود ربع قرن قدرت اول و دیکتاتور عراق بود، و تا این کشور را به‌خاطر خودکامگی و ماجراجویی‌ و قدرت‌طلبی خود، به ورطه‌ی نابودی و به خاک و خون نکشید، حاضر به واگذاری قدرت نشد.

حتی ژنرال آگوستو پینوشه هم تا موج فزاینده‌ی مخالفت‌ها و افزایش نارضایتی‌ها و انتقادها، و نیز “نه” بلند و ملموس اکثریت جامعه را ندید، راضی به ترک عنوان ریاست جمهوری برآمده از کودتا نشد، و در برابر احزاب مخالف، تن به رفراندوم نداد.

پیش‌تر از اینها و در نمونه‌ای مهم، ژنرال فرانکو، دیکتاتور اسپانیا نیز قدرت را تا جان در بدن داشت، رها نکرد. از پس ۳۶ سال خودکامگی، و با مرگ وی در سال ۱۹۷۵ بود که جمهوری‌خواهان در این کشور دوران جدیدی را آغاز کردند.

این وضع در کشورهای مختلف و نظام‌های سیاسی گوناگونی که درگیر گذار به دموکراسی بوده‌اند قابل ردیابی و مشاهده است. یعنی: بقای دیکتاتوری تا پایان عمر نفر اول نظام، یا ادامه یافتن لجوجانه‌ی رژیم اقتدارگرا متکی به شخص حاکم خودکامه تا برآمدن موجی از اعتراض‌های متبلور و مطالبه‌گری جدی و راسخ ناشی از برآمدن نیروهای موثر، یا اصرار استبداد مطلقه بر تداوم تا سر بر کشیدن تکانه‌های جدی و تحولات داخلی یا خارجی.

با این همه، به نظر می‌رسد رهبر جمهوری اسلامی و همراهان نظامی ـ امنیتی علاقه‌ای به درس‌آموزی از تجربه‌ی تاریخ ندارند یا آنکه به هر علت و دلیل (ازجمله پروژه‌های سیاسی ـ ایدئولوژیک، یا منافع مترتب بر تداوم قدرت مطلقه)، مصمم به تعقیب رویکرد غیردموکراتیک و ضدملی خود هستند. رویکردی که مبتنی است بر حذف روزافزون منتقدان و مصلحان، و سامان دادن حلقه‌ی بسته و محدودی از خودی‌ها یا همراهان تابع.

چنین است که رهبر جمهوری اسلامی از موضع حاکمی خودکامه و با نگاهی متکبرانه، می‌کوشد در پیام تسلیت خود، یکی از محبوب‌ترین شخصیت‌های سیاسی ایران را نادیده بگیرد، و “قهر” خود با وی را به‌صورتی غیرمستقیم، محسوس و مشهود کند. و این، با وجود مداراجویی‌های خاتمی و تلاش وی برای ایستادن در جایگاهی میان جامعه‌ی تغییرخواه و حکومت سرکوبگر، و ایفای نقش به‌مثابه‌ی “پل”ی ارتباطی ـ به‌ویژه پس از کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸ـ است.

آیت‌الله خامنه‌ای درحالی رییس جمهور اسبق نظام را به حاشیه می‌راند که ارسال پیام تسلیت برای علی فلاحیان، وزیر اسبق اطلاعات رژیم را ـ در پی درگذشت فرزندش ـ از یاد نمی‌برد.

رهبر جمهوری اسلامی یک‌بار دیگر نشان می‌دهد که اهل آشتی نیست؛ او سال‌هاست که بر طبل تمرکز و استیلا و قهر می‌کوبد. اگر در مواردی نیز نوعی “مصالحه” از خود بروز داده، کنشی هدفمند و بازی پیچیده و پروژه‌ای زیرکانه‌ و منفعت‌طلبانه را در نظر داشته است. چنان‌که در انتخابات ریاست جمهوری ۱۳۹۲، با جمع‌بندی حوادث سیاسی ـ اجتماعی پس از کودتای انتخاباتی ۱۳۸۸، با ارزیابی واقع‌بینانه از انتخابات مجلس نهم/۱۳۹۰، و نیز با مواجهه‌ای عمل‌گرایانه با مطالبات اکثریت جامعه، از “حق الناس” گفت و حتی مخالفان نظام را به حضور پای صندوق‌های رأی به‌خاطر کشور و منافع ملی، تشویق کرد.

حاصل آن انتخابات، روحانی اعتدال‌گرایی بود و شد که نوعی “مصالحه”ی غیررسمی و نانوشته میان اکثریت معترض جامعه و هسته اصلی قدرت را به ذهن متبادر می‌ساخت. اینک، و افزون بر یک‌سال و نیم پس از انتخاب روحانی اما، رأس هرم نظام سیاسی نه تنها راضی به آزادی رهبران و زندانیان جنبش سبز نشده‌، بلکه خاتمی را نیز به حصر رسانه‌ای مبتلا کرده و پیام و واکنش مثبتی به رویکرد چهره‌ی نخست اصلاح‌طلبان نشان نمی‌دهد.

آیت‌الله خامنه‌ای آشکارا قهرجویی پیشه می‌کند. او و دیگر اقتدارگرایان حاکم اهل آشتی نیستند، مگر اینکه با حضور و تبلور نیروی موثر اجتماعی، “وادار به مصالحه” شوند.