برای امین احمدیان و روزهای تنهاییش
بهاره هدایت چهره ای درخشان، خوش نام و شاخص در جنبش دانشجویی ایران است- شاخص نه تنها در سالهای اخیر بلکه در تمامی تاریخ پس از انقلاب بهمن 57- نام او در کنار نامهایی چون عبدالله مومنی، مهدی امینی زاده، علی افشاری و اکبر عطری در تاریخ مبارزات دموکراسی خواهانه ی جنبش دانشجویی ایران به نیکی ثبت خواهد شد. او از همان نسل جنبش دانشجویی است که بی رودر بایستی و آگاهانه “دموکراسی و حقوق بشر” خواستند. آن هم خیلی پیش از آنکه این شعار صراحتا در محدوده ی مرزهای ملی ما در راس مطالبات جنبش اصلاحی قرار گیرد.
بهاره اکنون یکی از سمبل های مقاومت و بیداری جنبش سبز است. فشارها بر او بی اثر مانده و حکم طویل المدت زندان از عزم و اراده اش نکاسته.اثبات شجاعت بهاره هدایت و استقامت و آزادگی اش کار سختی نیست هم از این رو مایلم در این مجال اندک و به اختصار در کنار وجه حماسی ایستادگی بهاره وجه تراژیک آن را نیز بنمایانم و بازتاب دهم.
این تراژدی البته با همه ی تلخی اش زیباست، عشق را فریاد می زند و فصل وفاداری را در برگ برگ صفحات یک داستان دلنشین عاشقانه ثبت میکند. طرفه اینکه هر گاه از رنج خانواده ی زندانیان سیاسی سخن به میان می آید بیش از هر چیز رنج مادران و بانوان در ذهن ها برجسته می شود، کمتر کسی را دیده ایم که در باب رنج شوهران زندانیان سیاسی بنویسد و بگوید.انگار که در ضمیر ناخود آگاه جامعه مردی که همسرش در زندان است قوی تر از زن ضعیفی تلقی می شود که شویش در بند شده است.چون نیک بنگریم در پس این داستان نیز همان کلیشه و گزاره ی نا صادق “مردان قدرتمند و زنان ضعیف” چهره در نقاب کرده است.
باور کنید اما چنین نیست. چرا برخی می پندارند رنج مردی که شریک زندگیش در بند است نسبت به رنج زنی که همین وضعیت را دارد خفیف تر یا لااقل قابل تحمل تر است؟ رنج مردی که همسرش به گناهی ناکرده زندانی است به هیچ روی کمتر از رنج “زنان ِ شوی در بند” نیست و نمی تواند باشد.
این سومین بهاری است که برای امین احمدیان بدون حضور زنی که دوستش می دارد آغاز می شود. امین احمدیان البته با این وادی بیگانه نیست، او خود از فعالین جنبش دانشجویی و جنبش سبز بوده و هست. شاید همین خصوصیت باشد که برخورد او با قضیه ی حبس همسرش را ستودنی تر می کند.
مسلما سخت است برای امین سر کردن بهار بدون بهاره، اما به رغم این دیوارهای بلند و نرده های بدهیبت آهنین امین درتمامی این ماهها در کنار بهاره بوده است، در رنجش شریک و در مقاومتش پشتیبان.
با وجود همسری چون امین تحمل حبس و مقاومت در برابر ظلم برای بهاره بسیار آسان تر است، و درست به همین دلیل است که امین را با همه ی رنجی که می کشد باید شریک دلیری بهاره دانست. همچنانکه وحید لعلی پور، شریک دلیری های مهدیه گلروست و رضا خندان شریک رنج ودلیری نسرین ستوده.
این رنج برای هیچکدام از ما قابل درک نیست با این حال باید با تمام وجود بکوشیم که شریک رنجهای همسران و بستگان زندانیان سیاسی شویم. این حداقل کاریست که از ما ساخته است.
بهارهای بسیاری در راه است، بهارهایی که در آن بهاره در کنار امین باشد و مهدیه در کنار وحید، حسن در کنار عاطفه، عبدالله در کنار فاطمه، علی در کنار سمیرا، احمد در کنار مهدیه، رضا در کنار نسرین و خاله فخری و عمو مصطفی در کنار یکدیگر.
اشک در چشمانم حلقه زد وقتی 8 مارس امسال(2011) امین احمدیان در صفحه ی فیس بوکش نوشت “عزیز دلم روزت مبارک” و قلبم از شعف طپیدن گرفت آن هنگام که امین بعد از ملاقات با بهاره درمصاحبه ای گفت “پس از ماهها دستش را گرفتم و گفتم دوستت دارم”.
باری، همین دوست داشتن ها و پای این دوست داشتنها ایستادن هاست که این مقاومت ومقاومت ها را جلوه ای زیبایی شناسانه می بخشد.
لابد حالا امین و بهاره هر روز زیر لب با خود زمزمه می کنند:
دوستت دارم را
من دلاویز ترین شعر جهان یافته ام
پی نوشت ضروری:
گمانم سال 1387 بود که در نزاعی بی حاصل و به خاطر هیچ و پوچ مطلبی علیه بهاره ی هدایت نوشتم مطلبی که اگر چه در موقع عصبانیت نگاشته بودم بود اما به هیچ روی قابل دفاع نبوده و نیست، البته یکبار حضورا در آن باره از بهاره عذر خواهی کرده ام، با این حال لازم است اینجا نیز علنا مسئولیت عمل ناشایست خود را به عهده گیرم و بابت آن اشتباه طلب بخشش کنم. امید که همواره در پذیرش اشتباهات مان و تلاش در جهت جبران آنها کوشا باشیم.