به سوی موج سوم اصلاح طلبی

رشید اسماعیلی
رشید اسماعیلی

ارتش رستگاری شعاری دارد، “جهان را نجات بده، آهسته و پیوسته”… بنیادی‌ترین درس سیاست این است که هیچ میانبری برای رستگاری سیاسی وجود ندارد. اگر می‌باید جهان نجات یابد و نهادهای دموکراتیک در آن ایجاد شوند، باید از مجرای اصلاحات سیاسی تدریجی و فزاینده توسط مردان و زنان واقع نگر، میانه رو و با حالت “آهسته و پیوسته” صورت پذیرد. (۱) ساموئل هانتینگتون

گذار به دموکراسی اصلیترین دغدغه‌ی بخشی از اپوزیسیون است. در حال حاضر در بین اپوزیسیون دموکراسی خواه دو گرایش عمده قابل تشخیص است؛ یک گرایش که بر راهبرد “سرنگونی نظام” تاکید می‌کند و گرایش دیگر بر راهبرد “اصلاح طلبی” تاکید دارد. سرنگونی طلبان و اصلاح طلبان نیز البته خود به گرایشهای مختلفی تقسیم می‌شوند، سرنگونی طلبان، بخصوص طیفهای گوناگونی از هواداران مداخله‌ی نظامی خارجی گرفته تا مدافعین انقلاب مخملی (یا‌‌ همان جنبشهای اصقلابی) را شامل می‌شوند. در این نوشته بدون اینکه بخواهم فعلا وارد نقد مستقیم راهبرد “سرنگونی طلبی” شوم می‌کوشم تا با نگاهی مبتنی بر تاریخ و جامعه‌شناسی سیاسی ضمن دفاع از “راهبرد اصلاح طلبی” ملاحظاتی را در مورد لزوم بازسازی اپوزیسیون اصلاح طلب و حرکت اصلاح طلبان در جهت تدوین برنامه ای صریح و مانیفستی روشن طرح نمایم.

در تاریخ گذارهای دموکراتیک ندرتا شاهد آن بوده‌ایم که حاصل تقابل یک نظام دیکتاتوری با یک اپوزیسیون انقلابی و سرنگونی طلب دموکراسی باشد. در اکثر گذارهای دموکراتیک قرن بیستم خصوصا در موج سوم گذار دموکراتیک اصلاح طلبان نقش عمده‌ای در گذار به دموکراسی ایفا کرده‌اند و عموما تندروی‌های اپوزیسیون سرنگونی طلب بیش از اینکه مُقوِم فرایند گذار به دموکراسی باشد مخرب آن بوده است. در ایران نیز طی ۳۳ سال گذشته عمده‌ی دستاوردهای دموکراتیک ملت ایران حاصل مشارکت جویی اصلاح طلبانه و مسالمت آمیز در فرآیندهای سیاسی بوده است. بر این مبنا می‌توان از دو موج اصلاح طلبی در ایران پس از انقلاب سخن گفت.

 

موج اول؛ جنبش دوم خرداد

در تحلیل و نقد جنبش دوم خرداد طی این سال‌ها بسیار گفته و نوشته شده است. ایران بین سالهای ۱۳۷۶ تا ۱۳۸۴ شاهد یک حرکت اصلاحی گسترده بود که امیدهای فراوانی را بین ناظران داخلی و خارجی در باب گذار مسالمت آمیز به دموکراسی برانگیخت. با این حال اصلاح طلبان به رغم دستاوردهای فراوانی که داشتند و علیرغم در دست داشتن قوای مجریه و مقننه نتوانستند آنچه به دست آمده را به نحوی غیرقابل بازگشت نهادینه کنند.

واقعیت این است که این دوره‌ی زمانی به رغم همه‌ی کاستی‌هایش و در مقایسه با گذشته یکی از آزاد‌ترین و پرنشاط ‌ترین دورانهای تاریخ معاصر ایران بوده است. این البته به معنای این نیست که حقوق و آزادیهای مردم در این دوره در حد “مطلوب” رعایت می‌شد اما به هر حال نمی‌توان منکر این شد که آزادیهای سیاسی، اجتماعی وفرهنگی در عصر اصلاحات دوم خردادی به نحو کم سابقه‌ای گسترش یافت. دولت محمد خاتمی با همه‌ی اشتباهاتش در مجموع مدافع گسترش جامعه‌ی مدنی، مشوق نهادهای مستقل مدنی و آزادی مطبوعات و احزاب بود، هر چند در این دوره هم بسیاری از به اصطلاح “غیرخودی”‌ها نتوانستند از این آزادی‌ها نصیبی ببرند. با این حال تنها مقایسه‌ی محیط دانشگاه‌ها و آزادیهای موجود برای آکادمیسین‌ها و فعالین دانشجویی در دوران اصلاحات و پس از آن می‌تواند بیانگر تفاوت فاحش نگرشهای حاکم بر دولت محمد خاتمی با پیشینیان و جانشینانش باشد. در این باب می‌توان به مقایسه‌ای در باب وضعیت نشر کتاب، سینما و… نیز دست زد. مهم‌ترین مشکل موج اول اصلاح طلبی اما چنانکه اشاره شد این بود که اصلاح طلبان نتوانستند دستاوردهای نسبتا ً قابل قبول دولت اصلاحات را نهادینه کنند و با خروج جناح اصلاح طلب از قوای مقننه و مجریه همه‌ی آنچه به دست آمده بود از دست رفت و در بسیاری از زمینه‌ها وضعیت حتی از سالهای پیش از دوم خرداد هم ناگوار‌تر شد. اگر چه مقاومت جناح اقتدارگرا نقش عمده‌ای در عدم موفقیت موج اول اصلاح طلبی در نهادینه کردن دستاوردهای اصلاحی داشت اما در این میان از برخی اشتباهات مهلک اصلاح طلبان نیز نباید به سادگی گذشت. واقعیت این است که اصلاح طلبان می‌توانستند در آن دوره به گونه‌ای عمل کنند که اصلاحات به آن سرنوشت دچار نشود. در کنار مقاومت شدید محافظه کاران، تندروی‌های بی‌موقع، کُند روی‌ها بی‌مورد و عقب نشینی‌های بی‌حساب و کتاب نیز نقش عمده‌ای در ناکامی اصلاح طلبان داشت. البته این را نیز نباید فراموش کرد افزایش بی‌سابقه‌ی قیمت نفت و در نتیجه ذخایر ارزی نیز یکی از انگیزه‌های مهم محافظه کاران برای اخراج اصلاح طلبان از حاکمیت بود، و چنانکه یکی از استراتژیست های برجسته‌ی اصلاح طلب در سال ۱۳۷۹ پیش بینی کرده بود، صندوق ذخیره‌ی ارزی به مثابه بشکه‌ی باروتی در مسیر قطار اصلاحات منفجر شد.

 

موج دوم؛ جنبش سبز

در حالیکه سرنگونی طلبان در ماههای منتهی به انتخابات ریاست جمهوری ۸۸ بر طبل تحریم انتخابات می‌کوبیدند اصلاح طلبان اما مسیری دیگر را پیمودند مسیری که اگر چه ادامه‌ی جنبش دوم خرداد بود اما نهایتا به تولد جنبش سبز منجر شد.[البته تحریم انتخابات الزاما ً تاکتیکی براندازانه نیست و در شرایطی اصلاح طلبان نیز می توانند و حتی گاهی باید انتخابات را تحریم کنند].

 یکی از اشتباهات رایج در مورد جنبش سبز این است که ۲۵ خرداد را مبدأ پیدایش این جنبش می‌دانند در حالیکه جنبش سبز دست کم چند هفته پیش از آن متولد شده و تسخیر خیابانهای کلان شهرهای ایران را آغاز کرده بود. درواقع‌‌ همان روزی که محمد خاتمی در اقدامی نمادین شالی سبز رنگ را بر گردن میرحسین موسوی آویخت جنبش سبز متولد شد. آن‌ها که در آن روز‌ها در ایران زندگی می‌کردند می‌دیدند که طبقه‌ی متوسط شهری به عنوان مهم‌ترین حاملین دموکراسی، خیابانهای ایران را به رنگ سبز در آورده بودند، رنگ سبز در آن دوره سازنده‌ی هویت مبارزه و مخالفت طبقه‌ی متوسط با “احمدی نژادیسم” [ونه شخص محمود احمدی‌نژاد] بود. مسئله این بود که با اعلام نتایج انتخابات،این مردم به خانه نرفتند و مبارزه علیه احمدی نژادیسم را با شعار “رأی من کجاست؟” وارد فاز جدید کردند و بدین ترتیب ۲۵ خرداد ۱۳۸۸ تبدیل به بزرگ‌ترین قدرت نمایی اجتماعی اصلاح طلبان و جنبش سبز شد. اگر اصلاح طلبان تحت تاثیر جو مسمومی که اپوزیسیون سرنگونی طلب علیه سیاست ورزی اصلاح طلبانه و مشارکت سیاسی در انتخابات به وجود آورده بود قرار می‌گرفتند هرگز جنبش سبزی به وجود نمی‌آمد اکنون اما جای شگفتی است که‌‌ همان نیروهای سرنگونی طلب مدعی قیمومت جنبش سبز هستند و اصلاح طلبان را از دایره‌ی آن خارج می‌دانند! جنبش سبز هویتی اصلاح طلبانه داشته و دارد، این جنبش بر آمده از سیاست ورزی اصلاح طلبانه و فرصتهایی است که این نوع سیاست ورزی خلق می‌کند. رهبران این جنبش نیز تا آخرین لحظه‌ی آزادی بر راهبرد اصلاح طلبی در چارچوب قانون اساسی پای فشردند و اکنون نیز در ایام حصر ناجوانمردانه و غیرقانونی خود آنچه جسته و گریخته از آنان به گوش می‌رسد بیانگر وفاداری آن‌ها به مسیر اصلاحات است. باری عزیزان زندانی ما از احمد زیدآبادی گرفته تا مصطفی تاجزاده هیچکدام در پی “براندازی نظام” یا “انقلاب مخملی” نبوده اند.

 

به سوی موج سوم اصلاح طلبی

امروز بازسازی جریان اصلاحات یک نیاز مبرم است. واقعیت این است که جنبش سبز نیز تا کنون در دستیابی به اهداف خود ناکام بوده، ما باید به بحث در مورد دلایل این ناکامی بپردازیم و صد البته بحث و گفتگوی انتقادی در این مورد به معنای “عبور از جنبش سبز” نیست. جنبش سبز و رهبران آن در حال حاضر مهم‌ترین سرمایه‌ی نیروهای اصلاح طلب و تحولخواه در داخل ایران محسوب می‌شوند و بحث در مورد بازسازی جریان اصلاحات نیز بدون در نظر گرفتن این سرمایه نه تنها راه به جایی نخواهد برد بلکه از بیراهه سر در خواهد آورد. با این حال با جنبش سبز نیز نباید به مثابه “وجودی مقدس” رو در رو شد. باید به نقد سازنده‌ی آن نشست و بر آن اساس دست به بازسازی و تقویت اپوزیسیون اصلاح طلب و تحولخواه زد. ضمن اینکه در نقد جنبش سبز (موج دوم اصلاح طلبی) و بحث در مورد نقاط ضعف آن نمی‌توان و نباید از نقاط ضعف موج اول (جنبش دوم خرداد) غافل شد، نقد جنبش سبز به معنای بازگشت به “وضعیت دوم خرداد” نیست. بنابراین اصلاح طلبان در بازسازی مجدد خود بیش از هر چیز باید نقاط قوت موج اول و موج دوم اصلاح طلبی را “جمع” و نقاط ضعف آن دو موج را “کسر” کنند. گذار مسالمت آمیز به دموکراسی و موفقیت اصلاحات دموکراتیک هم مستلزم انعطاف و مذاکره و هم نیازمند استقامت و مبارزه‌ی مدنی است در این زمینه مدل برمه و عملکرد آنگ سان سوچی می‌تواند سرمشق خوبی برای اصلاح طلبان باشد.

اصلاح طلبان باید راهبرد و برنامه‌ی سیاسی خود را به صراحت مشخص کنند و قدر سرمایه‌ی اجتماعی خود را بدانند و در راه بازسازی خود از تمام این سرمایه استفاده کنند و به “عبور” از هیچ کس نیاندیشند. امثال محمد خاتمی و عبدالله نوری و از همه مهم‌تر میرحسین موسوی و مهدی کروبی همگی بخشی از سرمایه‌ی جریان اصلاحات هستند که نباید در حرکت به سوی موج سوم اصلاح طلبی هیچکدام آن‌ها را نادیده گرفت. ما برای رسیدن به دموکراسی محتاج سیاستمدارانی ثابت قدم و در عین حال متعادل هستیم.در عین حال ما باید به این نکته توجه داشته باشیم که بدون اینکه الزاما دشمنی‌ای در بین باشد همکاری سیاسی بین هوادارن دو راهبرد “اصلاح طلبی” و “سرنگونی طلبی” عملا نا‌ممکن است چرا که آن‌ها بر اساس راهبردهای خود اولویتهای کاملا متفاوتی دارند به عنوان مثال رادیکالیزه شدن جنبش داخل کشور، دو قطبی شدن هر چه بیشتر فضا و حذف نیروهای میانه، مخالفت با هر گونه مصالحه و سازش، افزایش فشار تحریمهای اقتصادی و مخالفت با حل مشکلات ایران و غرب از اولویتهای نیروهای سرنگونی طلب است در حالیکه اصلاح طلبان با رادیکالیزه کردن جنبش، یا دو قطبی شدن فضا و حذف نیروهای میانه مخالفند و در عین حال در صورت فراهم بودن شرایط و با تاکید بر اصول، مشکلی با مصالحه و سازش با حاکمیت در جهت گشودگی فضا، آزادی زندانیان سیاسی و دموکراتیزه کردن ساختار حقیقی و حقوقی قدرت ندارند ضمن اینکه هوداران راهبرد اصلاح طلبی معتقدند تحریمهای اقتصادی همه جانبه و تنش در سیاست خارجی به زیان دموکراسی در داخل عمل می‌کند و از این رو از حل مشکلات بین ایران و غرب استقبال می‌کنند.

در حرکت به سوی موج سوم اصلاح طلبی باید به این پرسش بیاندیشیم که دموکراسی‌ها چگونه پدید آمدند؟ همانطور که یکی از برجسته ترین نظریه پردازان گذار به دموکراسی می‌گوید:

 ”فقط با رسم و راه دموکراسی؛ راه دیگری وجود نداشت. دمکراسی‌ها به وسیله‌ی مذاکرات، مصالحه‌ها و موافقت نامه‌ها به وجود آمدند. آن‌ها را تظاهرات، مبارزات طرح ریزی شده و انتخابات و حل و فصل اختلافات به طریق مسالمت آمیز، ایجاد کردند. دمکراسی حاصل کار رهبران سیاسی بود که در حکومت بودند و یا در بین مخالفان فعال، که این جرأت را داشتند که با وضع موجود به مقابله بر خیزند. دموکراسی‌ها را رهبرانی به وجود وردند که در حکومت و بین مخالفان فعال بودند و در مقابل تحریکات مخالفان تندرو [اپوزیسیون افراطی] و قشری‌های حکومت [محافظه کاران تندرو] در اعمال خشونت مقاومت نشان دادند. دمکراسی‌ها را رهبرانی در هر دو گروه بر پا داشتند که خردمندانه دریافته بودند که در سیاست، فضیلت و حقیقت در انحصار هیچکس نیست. مصالحه، انتخابات و عدم خشونت خصوصیات دموکراسی شدن در موج سوم هستند” (2)

 

پی نوشت

1) گذرا به دموکراسی ملاحظات نظری و مفهومی، ترجمه‌ی محمد علی کدیور، چاپ اول، ۱۳۸۶، انتشارات گام نو

2) موج سوم دموکرسی در پایان سده‌ی بیستم، ساموئل هانتینگتون، ترجمه‌ی احمد شهسا، چاپ سوم، ۱۳۸۱، انتشارات روزنه