از زمان تمدید ریاست جمهوری احمدی نژاد درنتیجه انتخابات مشکوک خرداد ماه، معترضان به طور پیش بینی نشده ای در تظاهرات مختلف شرکت کرده اند. آخرین مورد به «روز دانشجو» در 16 آذر مربوط می شود. ده ها هزار دانشجوی سراسر کشور توانستند با غلبه بر نیروهای امنیتی، راه خود را از محوطه دانشگاه به خیابان ها باز کنند و به تظاهرکنندگان غیردانشجو محلق شوند.
گزارش هائی از بازداشت صدها دانشجو و ضرب و جرح آنها توسط شبه نظامیان بسیج که تحت فرماندهی سپاه پاسداران انقلاب اند، منتشر شده است. دانشجویان تظاهر کننده در تهران، فردای روز دانشجو نیز به تجمع در دانشکده فنی دانشگاه تهران دست زدند. آنها مورد هجوم عوامل لباس شخصی قرار گرفتند و به این ترتیب، بر شمار بازداشت شدگان افزوده شد.
از دیدگاه آیت الله علی خامنه ای رهبر عالی کشور و نیز چهره های شاخص نهادهای امنیتی متعدد کشور، همه این تحرکات بخشی از «جنگ نرم» اطلاعاتی، خیانت و تحریک است که سناریوی آن، توسط دشمنان ملت نوشته می شود. گروهی از هنرپیشه های طرفدار حکومت در اوائل ماه جاری به بازسازی آخرین لحظات زندگی ندا آقا سلطان دست زدند تا وانمود کنند وی توسط قدرت های غربی کشته شده است. صحنه قتل ندا آقا سلطان توسط گلوله نیروهای نظامی در 30 خرداد گذشته، در تلویزیون های سراسر دنیا به نمایش درآمد. در همین حال، موضوع مسمویت و کشته شدن یک پزشک وظیفه در زندانی که محل نگهداری و شکنجه مخالفان بازداشت شده در تابستان گذشته بود، به فضای تردید آمیز موجود دامن زد. شیرین عبادی، وکیل حقوق بشر و برنده جایزه صلح نوبل نیز که از خارج کشور به انتقاد از رژیم ایران مشغول است، توسط دادستانی کشور تهدید شده که درصورت بازگشت به کشور با جرائم مالیاتی روبرو خواهد شد.
تهران در روزهای عادی هم سرد و بی روح است. ماشین های گشت نیروی انتظامی زیر پوشش مبارزه با مواد مخدر، مسائل ترافیکی و نیز معضل ضخامت خط چشم زنان، به نظارت بر خیابان های اصلی و پارک ها مشغول هستند. منظور اصلی تمام این اقدامات از نظر بسیاری مردم، ایجاد محیط رعب و وحشت برای مخالفان است.
شیوه مورد نظر رژیم برای برخورد با «جنبش سبز»، سرکوب وحشیانه و آشکاراست. رنگ سبز جنبش، ماهیت خود را به رنگ همایش انتخاباتی میرحسین موسوی مدیون است، شخصیتی که تصور می شود با اکثریت قاطع برنده انتخابات خردادماه گذشته بوده است. در تابستان گذشته بود که گزارش هائی از کشتار مخالفان در خیابان ها و شکنجه آنها در زندان پخش شد. نقطه اوج ماجرا وقتی بود که مخالفان را به دادگاه نمایشی کشاندند و سپس آنها را به احکام سنگین روانه زندان کردند.
در دورۀ پس از انتخابات، جنبش سبز هدفی ساده و مشخصی داشت: جایگزین کردن آقای احمدی نژاد با آقای موسوی. با آشکار شدن حمایت آشکار رهبر عالی از رئیس جمهور خود، و روبرو شدن چندبارۀ نیروهای امنیتی با تظاهرکنندگان، این هدف کم رنگ تر شد. از آن پس، علیرغم درخواست مشخص تندروهای افراطی کشور، مسؤولان از بازداشت میرحسین موسوی و دیگر نامزد انتخاباتی که به چهره ای مخالف تبدیل شد، مهدی کروبی، طفره رفته اند.
هرچند موسوی و کروبی تلاش های دموکراسی خواهانه خود را با سرسختی دنبال کرده اند، اما هنوز بر وفاداری خود به جمهوری اسلامی و خصوصاً نظریه «ولایت فقیه» تأکید دارند. ولایت فقیه، نظام روحانی است که آقای خامنه ای در سال 1989 و پس از مرگ آیت الله روح الله خمینی بنیانگذار انقلاب ایران، وارث آن شده است. ضمناً آنها از استقلال هسته ای ایران و خط مشی رسمی ایران در این زمینه که با نارضایتی اروپا و آمریکا مواجه است، پافشاری کرده اند. ایران اصرار دارد دانش فنی هسته ای را تنها برای مصارف غیرنظامی نیاز دارد و به دنبال تولید تسلیحات هسته ای نیست. با این حال، به نظر می رسد با افراطی تر شدن حامیان نامزدهای شکست خورده، دیدگاه های آنها نیز بسیار تغییر کرده باشد.
برای ده ها هزار نفری که در تهران و سایر شهرهای بزرگ نظیر مشهد و اصفهان، خود را درمعرض گازهای اشک آور و حتی بازداشت و ناپدید شدن قرار داده اند، «ولایت فقیه» دیگر مفهوم و کاربردی ندارد. بسیاری از معترضان در تظاهرات خیابانی خود، نه تنها خواستار کنار رفتن آقای احمدی نژاد، بلکه آقای خامنه ای هستند. شعار قدیمی «مرگ با اسرائیل» جای خود را به شعارهای «مرگ بر روسیه» و «مرگ بر چین» داده است که مصونیت دیپلماتیک و اقتصادی ایران به کمک این دو کشور به عنوان اعضای دائم شورای امنیت سازمان ملل متحد و نیز نقش روسیه در آموزش نیروهای امنیتی کشور در دوره تاریک سرکوب را نشانه رفته اند.
خامنه ای و احمدی نژاد که اکنون غرب را بیش از هر زمان دیگری محکوم می کنند، به خوبی می دانند تشدید فشارهای بین المللی، آنها را در دفاع از رژیم بیمه می کند. اما بسیاری از مخالفان در ایران با شیرین عبادی هم نظر هستند که ایران به مسیر دیگری سوق داده می شود. وی از دولت های اروپائی خواست سطح روابط شان با ایران را کاهش دهند. بسیاری از طرفداران وی از این نگرانند که سازش ایران و آمریکا ممکن است به تقویت رژیم منجر شود.
فعلاً به نظر می رسد احمدی نژاد جایگاه مطمئنی دارد و رهبر عالی هم سرنوشت خود را به رئیس جمهورش گره زده است. او تصور می کند پذیرش درخواست های مخالفان، امنیت قدرت بیکران وی را تهدید می کند. هر دو نفر پایه های قدرت خود را بر روی سپاه پاسداران و شبه نظامیان بسیج استوار کرده اند. سپاه زیر بال آقای احمدی نژاد، به جایگاه عظیم و غالبی در نظام اقتصادی دست یافته است. این ارگان نظامی اشتهای سیری ناپذیر خود برای امور اقتصادی را اولین بار در سال 2004 و در جریان ریاست جمهوری محمد خاتمی به نمایش گذاشت. آنها پروژه تکمیل فرودگاه تازه تأسیس تهران را از آن خود کردند. مهدی کروبی که در آن زمان ریاست مجلس را برعهده داشت، با انتقاد از اجرای بی نظم امور در فرودگاه، هیاهوئی به پا کرده بود.
از آن پس، و خصوصاً از زمان به قدرت رسیدن آقای احمدی نژاد، سپاه پاسداران توانسته امپراطوری خود را در قلمروی نفت و گاز، ساخت و ساز، تولید محصولات غذائی و نیز امور درمانی گسترش دهد. درماه اکتبر بود که یک شرکت تحت کنترل سپاه، 51 درصد از سهام شرکت مخابرات ایران را خریداری کرد. بانک مرکزی ایران هم به یک شرکت مالی وابسته به سپاه اجازه داده تا یک بانک تأسیس کند.
رهبران ایران که در گذشته نقش خود را نسبتاً با چیره دستی اجرا می کردند، اکنون با بحران بزرگی دست و پنجه نرم می کنند. هر اقدام وحشیانه ای که می تواند احتمالاً در کوتاه مدت کارآئی داشته باشد، ضربه ای بر اعتبار رژیم وارد می کند؛ رژیمی که خود را نزدیک به خدواند می خواند. هر بار که نیروهای امنیتی مردم بیشتری را بازداشت می کنند و در پشت درهای زندان به وحشی گری دست می زنند، رژیم جمهوری اسلامی با چهره زشت خود، باید برای ادامه بقا با توده های بیشتری از مردم روبرو شود.
تظاهرات ادامه خواهد یافت و آنطور که آقای موسوی می گوید: «شما در خیابان ها با سایه ها در نبرد هستید. پایه های شما یکی پس از دیگری، در قلب مردم در حال فروریختن هستند.»
منبع: اکونومیست- 10 دسامبر