صحنه

نویسنده
پیام رهنما

چند نگاه متفاوت در اجرا

 

 

نویسنده: اوژن لابیش.مترجم :داریوش مودبیان.کارگردان:ارشام مودبیان. بازیگران: مونا فرجاد، جواد خاکی، مهوش افشار پناه. محمد خداوردی،طراح صحنه، رحیمه صباحی طراح لباس، سحر عبداللهی و امیر اکبری.

“رابرت مک کی” در کتاب با ارزش خود (داستان) مطلبی را در اصل ضابطه کردن خلاقیت می‌آورد که می‌تواند برای بسیاری از افرادی که می‌خواهند دست به خلق اثری دراماتیک بزنند مفید باشد.

او می‌‌گوید: “نکته جالب درباره رابطه موقعیت و داستان این است که: هر چه دنیای داستان بزرگتر باشد، دانش نویسنده کمتر و رقیق‌تر است و لذا قدرت خلاقه او کمتر و داستانش کلیشه‌ای‌تر می‌شود. اما هر چه دنیای داستان کوچکتر باشد، دانش نویسنده جامع‌تر و کامل‌تر است و لذا قدرت خلاقه او بیشتر می‌شود.” (1) مک کی در ادامه راه تحقق این امر را تحقیق نویسنده می‌داند و به نویسنده توصیه می‌کند که این تحقیق را در سه ساحت تحقیق در حافظه، تحقیق در تخیل و تحقیق در واقعیت پی بگیرد.
عمده مشکل نمایشنامه “دو آدم خجالتی” هم به این عدم تحقیق باز می‌گردد. مسلماً در اینجا خلاصه گونه‌ای از داستان نمایش بسیار کم می‌آید. خلاصه نمایشنامه به این گونه است که سسیل فرزند تی‎بودیه دو خواستگار دارد: آناتول گارادو و ژول فرمیسن. اوّلی غریبه‌ای‌ست که مدّتی‌ است در خانۀ ایشان ساکن شده و با وقاحت تمام و بدون ملاحظۀ دیگران روزگار می‌گذارند؛ دوّمی هم یک وکیل دعاوی خجالتی است که از ابراز عشق به ‌سسیل و بدتر از آن، از خواستگاریِ او از پدرش خجالت می‌کشد. گارادو تصمیم دارد امروز پیش‌نویس عقد با سسیل را ضمن جلب رضایت پدرش در محضر قطعی کند…

 آنچه در مورد این نمایشنامه قابل ارجاع به گفته “رابرت مک کی” است که در ابتدای بحث به آن اشاره شد، این است که در نمایشنامه “دو آدم خجالتی” نویسنده داستان، دنیای خود را به گستره یک خانواده که ما به ازای بیرونی دارد و دارای شناسنامه و هویت است، باز می‌کنداین نمایش که مضمونی طنزآمیز دارد بر پایۀ یک ویژگی رفتاری قوام یافته است. این ویژگی چیزی نیست جز خجالت کشیدن افراد در بیان خواسته‌هایشان.

برای اثبات این ادعا به تحلیل متن از این منظر می پردازیم؛ با وجود این که اجرا به تکامل لازم برای تأویل طنز از متن نمی رسد و اطلاعاتی درباره سبک نوشتاری و طنز درونمایه اوژن لابیش ناشناخته در ایران وجود ندارد؛ اما نزدیکی نگاه نویسنده به دیدگاه فوکو در رابطه و ساختار اجتماعی و جایگاه قدرت از متن “دوآدم خجالتی” که اتفاقا ترجمه یکی از بازیگران اجرا(داریوش مودبیان) هم هست، بارزاست. در این نمایش قانون و نگاه عدالت خواهانه فردی در مقابل قانون و عدالت مکتوب اجتماعی ( کتاب قانون) مقابل هم گذاشته شده و با زبان طنز عمیق فلسفی و اجتماعی به گفتار نمایشی تبدیل می شود.
 داستان روایتی از همزیستی طبقه بندی اجتماعی بورژوازی و خرده بورژوازی طبقه نوین اجتماعی پرولتاریا و خرده پرولتاریا و برخورد آنان با دو شکل قانون عرفی و قانون اجتماعی بر آمده از نهاد قدرت، شکل می گیرد.

اوژن لابیش نمایشنامه نویس، با قرار دادن دو محورنهاد سلطه جوی قدرت و عدالت اجتماعی مکتوب نظام خانوادگی در کنار عشق انسان محور و قانون آگاه وجدانی و کدخدامنشانه خواستگار سعی در نقد قدرت محوری سلطه جویانه جامعه بورژایی مدرن آن زمان با زبان طنز دارد و در اینجاست که نگاه کمدی و طنز او به نگاه فوکو نزدیک می شود.
 بر اساس همین استنباط که از کاوش و جستجو در جزئیات اثر اوژن لابیش بیرون می آید، نمی توان با دیدن اجرای امروزین این اثر در ایران با قوانین متدوال خودمان و بر اساس آن چه از برایند اجرا حاصل می شود، نمایشنامه ناشناس “دوآدم خجالتی” را اثری خسته کننده و بی اهمیت قضاوت کرد. هرچند این نمایشنامه در شکل اجرایی که از آن، نصیب ما شده؛ نمایشی با ساختارکلاسیک، داستان معمولی و دیالوگ های بی اهمیت است و نمایشی غریب و تازه نیست و به طور طبیعی از همان ابتدا با بیان نخستین دیالوگ ها توسط بازیگران، ما به فضای آشنای آن پی می بریم.

نمایش “دو آدم خجالتی” دربرگیرنده نوعی دراماتورژی متفاوت است. این که بخواهی از بریده یک نمایش قدیمی، پیش برندگی یک ماجرای امروزی را دنبال کنی، خود حرکت نوآورانه ای است که در متن اتفاق افتاده است. اجرا هم تا حد زیادی به آن وفادار مانده اما در عین حال زبان و بیان خود را با مصداق های خاص خود بر متن تحمیل کرده است. بنابراین این افراط گرایی در شکل بیانی اجرا هم تا حد زیادی شاید بیان گر خواسته دور شدن از متن باشد. به همین خاطر هم راه به جایی نمی برد. حالا بازیگر هر چقدر هم پویا و خوش بیان باشد. نمایش در جاهایی کم می آورد و حتا متوقف می شود. 

مک کی رابرت (1382)، داستان ساختار، سبک و اصول فیلنامه‌نویسی، ترجمه: محمد گذرآبادی، هرمس، تهران، ص 501.