ابراز نگرانی های تکراری

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

ظاهرا هر چه پیش تر می‌رویم، سکون و سکوت بیشتری بطن زندان را در خود می‌گیرد، نه جوششی هست، نه تحرکی. در اینجا زندگی هر روز بیشتر رنگ ثبات میگیرد و تکرار ؛ برخاستن و خوردن و خوابیدن و در این میان از طریق سیم‌های مرئی و خطوط نامرئی با دوستان و بستگان ارتباط برقرار کردن. آنجا هم حرف‌های تکراری زدن: ”چطوری؟ چه می‌خوری؟ چه می‌کنی؟ چه…“. و پاسخ: ”خوبم. خبری نیست، غذای زندان بد نیست و… ” و باز پرسش‌هایی پیرامون همین مسائل و ابراز نگرانی‌های تکراری؛- نگرانی ها و دغدغه هایی که خواسته و ناخواسته وجود دارد و در ظاهر بی‌پایان است. 

 آن بیرون هم زندگی تکراری ادامه دارد، حتی در نشست‌های هفتگی خانواده‌های زندانیان سیاسی. در نهایت اگر کاری انجام می شود در حد نوشتن و صدور بیانیه‌ است یا ارسال نامه‌هایی به این و آن. جالب این که در سکوت گورستانی بیرون از زندان، همین نامه‌ها و بیانیه‌ها مثل توپ می‌ترکد و دوره‌ای از بمباران خبری را آغاز می‌کند، به ویژه اگر از پشت میله‌های زندان به بیرون درز کرده باشد.

 همین حد فعالیت هم بیم و نگرانی شدیدی در دل حاکمیت غیرمقبول، حاکمان مستبد و شکنجه‌گران سفاک ایجاد می‌کند، به ویژه حالا که بحث حقوق بشر دارد به اولویت اول مباحث ایران و بخش عمده و اثرگذار جهان تبدیل می‌شود. لابد به این دلیل است که خبر تحریم هشت مقام سیاسی، قضایی و امنیتی حساسیت بسیار زیادی در جریان اقتدارگرا ایجاد کرده است. این برداشت وجود دارد که نامه‌نگاری‌های زندانیان سیاسی، مطبوعاتی، صنفی و..، به ویژه افشاگری‌های آنان از شرایط دوران بازداشت و برخوردهای درون زندان و دادگاه‌های فرمایشی در غلبه این اولویت بر مساله هسته‌ای کارساز بوده است.

 همین امروز بود که حساسیت رسانه‌های خبری متعلق یا نزدیک به جریان سرکوب، همچنین واکنش‌های گسترده و هماهنگ مقام‌های سیاسی، قضایی و…. به مطبوعات خارج از کشور کشیده شد. از جمله روزنامه واشنگتن پست آن را تبدیل کرد به سوژه ی یک گزارش جامع و همه جانبه. این مطلبی است که گویا نامه عبدالله مومنی در مورد شکنجه‌ها و برخوردهای روانی و فیزیکی و دفاعیات و تهاجمات همه جانبه ی من در دادگاه، آن هم در پشت درهای بسته، محور اصلی گزارش را تشکیل می‌داده است. 

 در این میان احمد تنها فرد، یا از جمله معدود زندانیان جمع ماست که هنوز در بیان رسمی آنچه بر او در بازداشتگاه های اطلاعات و سپاه رفته است مردد است. او حتی در مقطعی تردیدش را مدتی کنار گذارده و مشغول نوشتن شده بود! قرار است همین امروز و فردا زیدآبادی جایزه ساخاروف را دریافت کند؛ جایزه ای که چند سال پیش به گنجی اعطا شده بود.

 عبدالله در پی آن مصاحبه های دستوری ابتدای دستگیری، اکنون فعالیت سیاسی‌اش را درون زندان پی گرفته است. او هم جزو آن گروه از جوانانی است که با حکم سنگین مواجه شده اند. این مسائل احتمالا کمک خواهد کرد که دوستان متوجه شوند که اگر در فضای خلا دوران بازداشت و در جریان بازجویی یا شست‌وشوی مغزی، دل به وعده‌های تو خالی ماموران اطلاعاتی ـ- امنیتی یا مسوولان قضایی و دادستانی ببندند، قافیه را از همان ابتدای کار باخته اند.

 در این میان همسر و فرزندان مومنی نیز با تکیه بر پشتوانه ی خانواده ی شهید بودن، تحرک بیشتری از خود نشان می‌دهند. آن ها ارتباط تنگاتنگی با مهدی کروبی دارند. قرار است فردا هم زمان با سالگرد شهادت امام جعفر صادق(ع) برنامه‌ای در منزل آنان برگزار شود؛ برنامه‌ای که خبررسانی آن و دعوت از مهمانان طی ترتیبات ویژه‌ای صورت گرفته است، بخصوص که مهمان ویژه‌ای چون شیخ اصلاحات نیز در آن حضور دارد.

 به مهتاب توصیه کرده ام که اگر وقت دارد و برنامه‌ای از پیش طراحی شده در دانشکده ندارد، سری به این محفل خانوادگی بزند و با نامزد انتخاباتی مورد علاقه‌اش نیز دیدار تازه کند. نمی‌دانم خانواده طبرزدی هم در جریان این برنامه قرار گرفته‌اند و در آن شرکت خواهند داشت یا نه؟ شاید با توجه به حکمی که امروز به حشمت ابلاغ شد بد نباشد که آن ها هم در این برنامه ایفای نقش کنند. متاسفانه با وجود تاکیدهای فراوان من و علاقه‌ ی طبرزدی به این کار، همسر و فرزندانش در این زمینه تحرک لازم را ندارند.

 قاضی پیرعباسی با تمام ابراز ارادت‌هایی که نسبت به برادران شهید و رزمنده ی حشمت داشته و قول هایی که برای تخفیف مجازات و حتی آزاد کردن طبرزدی به قید وثیقه داده بود، حکمی باور نکردنی را انشا و ابلاغ کرده است؛- در مجموع نه سال حبس و ۷۴ ضربه شلاق. اکنون دوازده سالی می‌شود که وی به صورت متناوب و گاه تا دو سال در شرایط حبس انفرادی در بازداشتگاه‌ها و زندان‌های مختلف جمهوری اسلامی زندانی است. تنها بخت و اقبالی که داشته این بوده که او را به شهرهای دور افتاده تبعید نکرده‌اند، هر چند که حکم شلاق هم برایش نوشته‌اند. امروز به شوخی به او گفتم که نه سال زندان مهم نیست و باید بکشی، اما بگو کی شلاق می‌خوری تا بلیط بخریم و بیاییم تماشا!

 حشمت وقتی به حسینیه وارد شد و حکمش را با جزئیات کامل اعلام کرد-، پنج سال حبس برای اجتماع و تبانی، دو سال تبلیغ علیه نظام، یک سال توهین به رهبری، یک سال اخلال در نظم عمومی و… - به او گفتم هدیه‌ای برایت دارم که غروب تقدیم خواهد شد. منظورم فرشی بود که پس از چند هفته‌ ارائه درخواست، بالاخره امروز پولش را از کارت زندانم کسر کردند. قرار بود بعدازظهر امروز فرش را تحویل بدهند اما در عمل این کار به صبح روز سه‌شنبه موکول شد تا جمع آن ها هم از موکت نشینی نجات پیدا کنند.

 با توجه به حکم صادره برای حشمت، حالا به اصطلاح ضیقی‌ترین مجازات را من در میان اعضای حسینیه دارم، الا در مورد مصطفی که هنوز دادگاهش برگزار نشده است. او هفت هشت اتهام مختلف دارد که اگر همه را در نظر بگیرند شاید جمع احکام صادره از ده سال هم فراتر رود. البته، در شرایط جدید حکم زندان سلیمانی همانند من سه سال است، به علاوه ی ده سال محرومیت از فعالیت‌های سیاسی. حکم داوود اخیرا پس از ارجاع به دادگاه تجدیدنظر شکسته شد. پس از این که دو سال تقلیل یافت، اندازه ی من شده است. 

 به دلیل این احکام سنگین دیگر زندانیان سیاسی است که با هر کسی که صحبت می‌کنم یا خبر حکم مرا می‌شنود، تبریک می‌گوید! دیشب که با یکی از بستگان نزدیک مقیم خارج از طریق مهدی گفت و گو می‌کردم، بحث سفرشان به ایران که مطرح شد تاکید داشتند: “منتظر می‌مانیم تا آزاد شوی، بعد بیائیم!” هر چه اصرار کردم که دل به آزادی من نبندند و به دیدار مادرشان بیایند که هر روز بیشتر پس می‌رود، باز اصرار به آزاد شدن من داشتند. چه اندیشه ای واهی و چه خیالی باطل!

 نمی‌دانم چرا عده‌ای هنوز به آزادی مشروط من طی چند ماه آینده یا در نهایت تا عید نوروز فکر می‌کنند. دیروز وقتی در بهداری دنبال تاییدنسخه‌ام بودم و امضای آن برای آوردن داروها از خارج از زندان، یکی از اعضای کادر پزشکی زندان در دیداری اتفاقی دائم از احتمال آزادی مشروط من حرف می‌زد و عفو خاص زندان. هر چه توضیح دادم که ما اهل عفو خواستن نیستیم و بعید است که با مخالفت های شدید کارشناسان وزارت اطلاعات، حاکمیت هم تن به آزادی مشروط امثال من بدهد، به گوشش نمی رفت. دائم می‌گفت: ”انجام این پروسه به درون رجایی شهر منتقل شده و شورای زندان کار خودش را می‌کند. لذا تو هم کار خودت را بدون دغدغه‌هایی که داری انجام بده و پیگیر آزادی مشروط باش!“ البته اغلب ما این نوع خوش بینی ها را جدی نمی گیریم و منتظریم ببینیم روند امور چگونه پیش می رود.

 در ابتدای بازداشت های پس از انتخابات این گمان وجود داشت که سروصداها که بخوابد، خیابان ها که خلوت شود و اوضاع آرام گیرد، احکام صادره توسط شعب مختلف دادگاه انقلاب سبک‌تر خواهد شد، اما در عمل عکس آن دارد اتفاق می‌افتد. در هر صورت باید امید داشت به آینده.

صبح دوشنبه ۸۹/۷/۱۴ساعت ۱۰:۱۰حسینیه بند ۳  کارگری

در هر چه هست و نیست

نادر نادرپور

در چشمه سار گرم و کف آلود آفتاب

در قطره‌های آب

در گیسوان نرم و پریشان بادها

در بامدادها

در مرز و بوم دور و پریوار بادها

در خال‌های سرخ و کبود ستارگان

در خنجر شهاب

در دیده حباب

در بوسه‌ای که می‌شکند بر لبان من

در هر چه هست و نیست

در هر چه بود و هست…

آن پیک ناشناخته می‌خواندم به گوش

خاموش و پرخروش

کانجا که مردمی شود نام سرنوشت

و آنجا که کار می‌شکند پشت بندگی

رو کن به سوی عشق

رو کن به چهره خندان زندگی

در هر چه هست و نیست.