“پلیس برزیل روز چهارشنبه 18 آوریل 2012 یک دیپلمات ایرانی را به اتهام آزا رجنسی کودکان بازداشت کرد.”
” سفارت ایران در برزیل این اتهام را واهی و آن اتفاق را حاصل تفاوت های فرهنگی دانست.”
آیا حکومت هم میل جنسی دارد؟ اگر بنیاد حاکمیت را مجموعه ای از رفتارِ کارگزاران و احکام حقوقی و شیوه مجازات بدانیم و میلِ جنسی را همان گونه که هویت ساز و تاثیر گذار بر فرد است به ماهیتِ رژیم سیاسی که فرایندی است از افراد و عقاید جمعی شان، تسری دهیم، تصور میل جنسی، برای یک حکومت، چندان هم بیراه نیست.
“دزموند موریس” رفتارپژوه و جانور شناس نامدار در کتاب شگفت انگیز “باغ وحش انسانی”، رابطه بین قدرت و میل جنسی را به وضوح نشان داده و ثابت کرده است که رفتار جنسی در میانِ پستانداران به اِلمانی مبدل می شود و نشانه ی پیروزی قوی بر ضعیف.
موریس در مشاهداتش شرح می دهد که میمونِ نرِ ضعیف تنها با چند لحظه نشستن به زیر پایِ نرِ قوی، به گونه ای نمادین، شکست را پذیرفته و بعد پی کارش رفته است، اما در “باغ وحش انسانی” اوضاع خونبار و رقت انگیز بوده است. جای دوری نرویم، تاریخ ایران ازاین فجایعِ جنسی بسیاردارد. آغا محمد خان قاجار که بر لطفعلی خان زند پیروز شد، دستور داد به آن شمشیر زنِ یکتا، تجاوز کنند. اگر عقیم شدن محمد خان قاجار به دست ایادی زندیه را بپذیریم، این قصه همین طور سر دراز دارد و تا دور دست های تاریخ امتداد.
از آنجا که دولت در ایران همچنان در دورانِ ماقبل مدرن به سر می برد، رفتار دیپلمات ایرانی در آزار دخترکانِ نابالغ را بایستی در چارچوب میلِ جنسی جمهوری اسلامی بررسی کرد و نه جرم یا تخلفی که ممکن است از هر آدمیزادی سر بزند، حتی دیپلمات. شاهد مُدعا اینکه، سفارت جمهوری اسلامی آنچه از مامورش سر زده را به حساب تفاوت فرهنگی گذاشته و مجالی به ما داده برای بررسی این فرهنگ.
یک وجه مشخصه ی دولت مدرن، علاوه بر بی طرفی در دیانت، خنثی بودن در جنسیت است، دولت مدرن نه زن است و نه مرد. رفتار جنسی شهروندان نیز در دستگاه حُسن و قُبح قرار نمی گیرد و مگر در موارد تجاوز و آزار به محکمه نمی رسد. با این حساب، انقلاب ایران، ابدا پای در چنین راهی نگذاشت.
آیت الله خمینی آنقدر که تاکید بر ستیز با فحشا داشت، تصریحی بر دموکراسی و آزادی نکرد. شاه و اطرافیانش به زعم آیت الله، بام تا شام سعی می کردند تا جوانان ایرانی را فاسد کنند و چه کسی است که نداند در قاموس ایرانی، فساد و فحشا، نام دیگر شرمگاه است. جنسی دیدن حکمرانی و نهادنِ مرد سالاری بر جای مردم سالاری، پیش از به ثمر رسیدن انقلاب اسلامی، نقاب از روی کشید. حمله ی مسلمانانِ انقلابی در هجدهم بهمن ماه 57 به “شهرنو” و سوزندان خانه ها و کشتن چند زن، نوعی توبه بود برای مردمانِ انقلاب زده و بشارتی از تغییر ذائقه ی جنسی جامعه.
فقه روزگار ندیده ی فقیهان،آغشته با روحیاتِ چپ رُوانه ی آیت الله خمینی که گاه انقلاب فرهنگی “مائو” در چین را تداعی می کرد، در همان سالهای اول جمهوری اسلامی حصاری جنسیتی در جامعه ایرانی کشید.
میل جنسی در میانِ جوانان صاحب محاسن، ازعواید شیطان تلقی شد و مثلِ اَکل میت در حد زاد و ولدی مباح. برخی جوانان نیز با وقوع جنگ حنظله وار به جبهه رفتند و حجله ی دامادی را به کفن گلگون زینت دادند.
خشونت جبهه و جنگ در پشت سرش، نمایی دیگر می یافت و آستینِ کوتاه مردان و موی آویخته زنان را به اصابتِ اسپری رنگ و شلاق مبتلا می کرد. البته قبل از آن، حاکمیت در یک حرکت ضربتی به فتوای بنیانگذار، حجاب را برای همه نسوانِ ایرانی چه مسلمان و چه غیر مسلمان اجباری کرد. تازه این اجبار و بگیر و ببندی بود که بر سر همه مردم می رفت و ظلم به مساوات.
رُویه ی دیگر میل جنسی جمهوری اسلامی به مخالفان و دشمنانش رخ می نمود، آنها که به نام مجاهد و فدایی و توده ای به چنگِ رژیم می افتادند و ای بسا که زنانِ جوان بودند و دختران باکره.
بازجویان و زندانبانان می توانستند ایدئولوژی انقلابی را به شهوت خود گره زنند و احکام فقهی متروکِ کنیزان را اجرا کنند و یا به همان سبک هزار ساله ی رفتار با دشمن که از زمان محمود غازی تا آغا محمد خان سنت بود، مال و جان و ناموس دشمن را مباح دانند. این فصل از تاریخِ تاریکِ جمهوری اسلامی را هنوز به درستی ننوشته اند، اما آنچه درکهریزک اتفاق افتاد و امروز بر سر زندانیان سیاسی، آن هم مقابل چشم افکار عمومی می رود را می توان تقلیل یافته ی همان جنایت دیروز دانست. ادبیاتِ بازجویان که از همه فُوت و فنِ دشنامهای شرم زا، بهره می برد نیز، بیان آرزوی نهفته ای است برای بازگشت به آن دورانِ طلایی.
از آن فاجعه گذشته، جنایتی دیگر نیز در عمقی ژرف تر اتفاق افتاد که حالا می توان پاشیدگی اخلاقی جامعه ی ایران را ثمره آن دانست. چار میخ کردنِ میل جنسی و انباشتن هزار حدیث و آیه ی گناه، پیرامُنش کاری کرد که نسل انقلاب با تاخیری تهوع آور جوانی شان را به سالهای آخرِ میان سالی و بلکه پیری احاله دادند.
بسیاری از ازدواج های ساده و بی شر و شور سالهای جنگ با پایان جبهه و مجاورت بیشتر همسران و دگرگون شدن جامعه و از دهان افتادنِ ایدئولوژی، به سردی گرایید و خیانت و طلاق، طعم زندگی شد.
بسیجیانِ پا برهنه که روزگاری بی نصیب ازجوانی و بوی خوش زن، بلوغشان را با چشیدنِ مزه ی باروت و تن داغ فشنگ حس کردند، بازگشتند و رتبه و مقامی گرفتند و مال و منالی یافتند و اینک درهای دنیا بازشده بود و البته موی سیاه، سپید و حرص و حسرت جوانی ناکام، تمام قد پا برجا.
در واقع میل جنسی یک نسل به زنجیر رُهبانیت و یا به شلاقِ حدود شرعیه، مانند فنری متراکم شد و در سالهای پس از جنگ منهدم و پسران و دختران به پدران و مادرانِ ناکام نگریستند و عبرت گرفتند که تا می توانند دیوانه وار در کامجویی بتازنند. انگار که جمهوری اسلامی، صندوقچه اخلاقش را پس از سالها تبلیغ و سرکوفتِ شرق و غرب باز کرد و در آن هیچ نبود.
نه دین ما به جا و نه دنیای ما تمام
ازحق گذشته ایم و به باطل نمی رسیم
وای اگر یکی از همین نسلِ حریص و ناکام و اعتقاد باخته ی انقلاب، به فراسویِ مرزهای میهن اسلامی نیز گسیل شود به سفارت.عمقِ دیوانگی جنسی این دولتمرد جمهوری اسلامی قابل وصف نیست، لذتِ دیدن برهنگی که سالها در رویا می پرورانده و اینک در دسترس. مصونیت دیپلماتیک نیز می تواند از همان جنس رفع القلمی را در پی آورد که بازجویان اوین، دهه شصت داشتند و نابالغ بودن دختران یک شوخی است برای آقای دیپلمات و برای روسایش یک تفاوت فرهنگی.
حکمت الله قربانی، دیپلمات 50 ساله و مشاور حقوقی سفارت ایران در برزیل، سالِ انقلاب 17 سال داشته و حالا نسلِ تازه نفس جمهوری اسلامی به استقبال این پیش کسوت می آیند، سرکوبگران امروز و بازجویان هر روز و شاید سفرایِ فردا.