دیگر باید به چه جرمی منتظر رفتن به اوین بود؟

نویسنده
سها سیفی

خاطره وطن خواه در “تیروژ” از این که فضای روزنامه نگاری و خبررسانی تا این حد ناامن شده اظهار تاسف و ‏نگرانی می کند:‏

چشم هایم را می بندم و پیش بینی های قشنگ می کنم. پیش بینی هایی که قبل ازآنکه هولناک باشد طعم تلخش بند ‏دل آدم راپاره می کند. حالا دیگه بستن روزنامه ها آسان است. کافی است آن جمع معروف بنشینند دور هم و به ‏توافق برسند. بعد هم پیک معروف تر با موتور زهوار در رفته اش “خبر” مرگ بیاورد برای ساکنان یک ‏روزنامه. ‏

این پیش بینی ها حالا خیلی آسان است. چشم که روی هم بگذاری می توانی به سرعت دقایق دلهره آورش را هم ‏تجسم کنی. اما حالا یک پیش بینی محتمل تر هم می توان کرد. احظار وبلاگ نویسان و روانه کردن آنها به اوین. ‏آنهم به جرمی که معروف است: “اسرار هویدا می کرد!“‏

و چه سری! از نوع سگ های حفاظتی برای حفاظت از جان رییس جمهور. مبارک است انشاءالله. دیگه باید به چه ‏جرمی منتظر رفتن به اوین بود؟ روزگار غریبی است. تنها می توانم بگویم بغضی که گرفته بود الان به مرض ‏خفه خون تبدیل شده!‏


‎ ‎انتخابات در ایران خیلی هم قانونی ست اما….‏‎ ‎

آریا نویسنده وبلاگ “یادداشت های یک نفر دیوانه” موضوع آزاد بودن یا آزاد نبودن انتخابات ها در ایران را پیش ‏کشیده و به به پرسش های یکی از خوانندگانش در این زمینه پاسخ گفته است. در بخشی از این پرسش و پاسخ، ‏آریا می نویسد:‏

برخلاف دوستان که فکر می کنند انتخابات غیر قانونی برگزار میشود، بنده میگویم انتخابات در ایران قانونی ‏برگزار میشود، چون قوانین به گونه ای هست که راه را برای نفوذ هرگونه مخالفی (واقعی) به قدرت بسته است. ‏اما این ادعا را هم دارم که منتخبین مردم، همان منتخبین حکومت هستند. اما چرا؟

قانون انتخاباتی در ایران راه را بر ورود هر گونه مخالفی به قدرت بسته نگاه داشته است. و انتخابات جزء ‏ملزوماتی است که نمایانگر وجود یک حکومت دموکراتیک است. اما آیا می توان جمهوری اسلامی را یک ‏حکومت دموکرات نامید؟ مسلما خیر. ‏

در حکومت هایی که به صورت غیر دموکراتیک اداره میشوند و ادعای دموکراتیک بودن دارند، انتخابات ‏بصورت فرمایشی برگزار میشود. در این بین انتخابات در ایران، نمونه ای ست از تیزهوشی سران کشور که در ‏عین دارا بودن قاونی بسته، انتخابات را در کشور همواره پرشور برگزار کرده و از این طریق کسب مشروعیت ‏میکنند. و در مقابل این تیزهوشی باید سر تعظیم فرود آورد. ‏


‎ ‎زندگی کن!‏‎ ‎

محمود وقدسی در “سیب” چنین توصیه ای به خوانندگانش دارد:‏

از چشم ها و گوشهایت استفاده کن، هر دو دستت را به کار بگیر، نگذار پاهایت حتی یک لحظه از حرکت بایستند، ‏هوای هر روز را تنفس کن (عمیق، انگار که لذت بخش ترین نفس ِ عمیقی ست که در عمرت کشیده ای)، همه ‏قوایت را به کار بگیر و نگذار چیزی از دست برود. این تجربه ی بودن از دست خواهد رفت. ‏

مثل دود سیگاری که نمی دانم لذتش در فرو دادن آن است یا بیرون دادنش. ولی هر چه هست، وقتی بیرون رفت، ‏دیگر لذتش را تجربه نخواهی کرد. بگذار لحظات زندگی (هر چند اگر چون دود سیگار زیان بار و سنگین ) تا ‏عمق وجودت نفوذ کند و بدان که در باز دم، همه چیز تمام می شود ؛ همه آن لذتی که می توانستی تجربه کنی، ‏همه مبارزه ای که می توانستی و همه عشقی که داشتی. ‏


‎ ‎جلب سرمایه گذاری خارجی هزینه سیاسی دارد‏‎ ‎

علی حق در “1984” می نویسد:‏

بالاخره امروز فهمیدم که علت مخالفت با سرمایه گذاری خارجی چیه. چون عضو کمیسیون اقتصادی مجلس هفتم ‏فرموده اند: حرکت به سمت سرمایه‌گذاری‌های گسترده خارجی، نیازمند کارهایی از جمله دست کشیدن از آرمان ‏فلسطین است. ‏

ایشون یه نمه هم افشاگری کرده و گفته اند: دکتر داودی کسی است که پس از فراغت از تحصیل در خارج از ‏کشور، زیر نظر آیت‌الله مصباح یزدی در موسسه “در راه حق” فعالانه کار کرده. ‏


‎ ‎مذهبی ها، جنسی تر فکر می کنند‏‎ ‎

نویسنده “یو تی اف 8” پست کوتاهی دارد در حاشیه اظهارنظری از رئیس سازمان ترتبیت بدنی:‏

گویا آقای علی‌آبادی، رئیس جدید تربیت بدنی، جایی گفته: برنامه‌های ورزشی بانوان چندان طولانی نباشد تا ‏مشکلات شرعی برای شوهر آنان به وجود بیاید. ‏

‏ راست و دروغش گردن گوینده، ولی جداً حیا و اینها هم خوب چیزیه. چرا به همه چی جنسی نگاه می‌کنن این ‏ایرانی جماعت؟ به نظر صادق هدایت مذهبی‌ترها معمولاً جنسی‌تر هم فکر می‌کنن. ولی من فکر می‌کنم این بیشتر ‏نگاه سنتی ایرانیه. حتی نسل دومیای مهاجر هم دارن این نگاه جنسی رو. کدوم جماعت دیگه‌ای تو دنیا این همه ‏فحش خواهر و مادر نثار هم می‌کنن آخه؟


‎ ‎روزگار قریب را حتما ببینید‎ ‎

این روزها گویا “اکبرمنتجبی” زیاد پای گیرنده تلویزیونی اش م ینشیند. چرا که پست تازه او هم به یک خبر ‏تلویزیونی مربوط است:‏

سریال روزگار قریب را از دست ندهید. برای اولین بار در تلویزیون ایران مهندس بازرگان به تصویر کشیده شده ‏که اتفاقا شخصیتی مثبت است. روزگار قریب داستان زندگی دکتر محمد قریب بنیانگزار طب کودکان در ایران ‏است. ‏

مهندس بازرگان از دوستان نزدیک دکتر قریب بود که در این سریال نیز در همان قسمت اول نمایی از بازی رضا ‏بابک را در نقش مهندس بازرگان دییدیم که انصافا گریم خوبی شده بود و شباهت بسیاری داشت. اگر اعتراضی ‏نشود ( که حس می کنم می شود و صدا های اعتراض بلند خواهد شد که چرا لیبرال ها را تطهیر می کنید) می ‏توانیم با خیال راحت یک سریال درست و حسابی ببینیم. شندیم که ساخت سریال به کارگردانی کیانوش عیاری ‏بیش از ۵ سال طول کشیده است. و بازیگرانی را در آن می بینیم که دیگر در قید حیات نیستند. مثل مرحوم حسین ‏پناهی. ‏


‎ ‎آفرین بر چاوز‎ ‎

آرش در “پاپا راتزی” در عین اینکه از رای نیاوردن اصلاحات پیشنهادی چاوز در قانون اساسی ونزوئلا شادمان ‏است اما برای چاوز اجترام قائل است که رای مردم را پذیرفت:‏

دیکتاتور ونزوئلا که خیلی دوست داشت تا 95 سالگی رئیس جمهور بماند دیگر مجبور است حداکثر تا سال ‏‏2012 یعنی 4 سال دیگر، کاخ ریاست جمهوری را ترک کند. او آن قدر خوش شانس نبود تا مثل “کاسترو”، ‏دیکتاتوری برای تمام فصول در “کوبا” باشد اما حداقل این شرف را داشت که شکست را با کمتر از 1% تفاوت ‏آرا بپذیرد. ‏

هوگو چاوز شاید مجبور شده باشد تا به رای مردم تمکین کند اما در هر صورت همین که مثل حاکمان پیش از ‏انتخابات مخملین در کشورهای شمالی ایران و تازه استقلال یافته شوروی تقلب نکرد تا بهانه دگرگونی های رنگین ‏را بدهد نشان از دموکراسی قابل تقدیر کشورش داد. ‏

‎ ‎تا کی آزمون و خطا؟!‏‎ ‎

ثمانه اکوان در “سیاه مشق” راوی خاطره ای از حضور وزیر مستعفی آموزش و پرورش در نمایشگاه مطبوعات ‏است:‏

روزی که فرشیدی، وزیر سابق آموزش و پرورش برای بازدید از نمایشگاه مطبوعات اومد، چند تا از مدرسه ها ‏هم بچه هاشون را برای بازدید آورده بودند. پسر بچه های کوچیک تو این غرفه ها می دویدند این طرف و ‏اونطرف و هی از هر کسی که توی یه غرفه نشسته بود، کارت اینترنت زوری می خواستند ! ‏

فرشیدی رفته بود طبقه ی بالای غرفه روزنامه ایران نشسته بود و داشت با خبرنگار این روزنامه مصاحبه می ‏کرد. بچه ها تا فرشیدی را دیدند خوشحال شدند و از همون پایین صداش کردند : آقا ! آقا فرشیدی !… فرشیدی ‏فکر کرد واقعا کسی کارش داره. برگشت بدون اینکه نگاهی به بچه ها بکنه، گفت : بله ! بچه ها که فکر نمی ‏کردند آقای وزیر جوابشون رو بده ! داد زدند : آقا این معلم زبانمون خیلی گیره ! همش اذیت می کنه اخراجش کن! ‏

در هر حال نمی دونم این همه در پیش گرفتن روش آزمون و خطا در اداره ی کشور تا کی می خواد ادامه پیدا ‏کنه. ‏

‏ ‏

‎ ‎تغییرات مثبت در ادبیات سیاسی اصولگرایان‎ ‎

آمنه شیرافکن در “پنجره ای از آن خود” از این که ادبیات سیاسی اصولگرایان تغییرات اساسی کرده خوشحال ‏است:‏

دکتر رزاقی میان بازگویی خاطراتش از 29 روز ماندن در اوین به نکته جالبی اشاره کرد. “ساعت به 10 که می ‏رسید بازجو می گفت بر اساس آیین نامه قوه قضاییه و احترام به حقوق شهروندی بازجویی در این ساعت پایان ‏می یابد.” ‏

امروز که داشتم بیانیه اصولگرایان را می خواندم در کنار خیلی از نکات بامزه که در آن بود به چند عنصر مدرن ‏رسیدم که در دل این بیانیه آمده است. آنچه آدم را امیدوار می کند که بله، این ادبیات متجددانه در جریان های هر ‏چند سخت هم نفوذ می کند سرآخر. ‏

البته بماند که تحقق این شعارهای شیکان پیکان به کجا ختم به خیر می شود اما تنها روایت این ادبیات در متنی که ‏خود را منتسب به جریان اصولگرایی می داند، جای امیدواری دارد


‎ ‎ایجاد نارضایتی به چه منظور؟‎ ‎

مهدی محسنی در “جمهور” به زندان انداختن برخی فعالان مدنی را ناشی به یک استراتژی انتخاباتی اصولگرایان ‏مربوط می داند که پیشتر هم از آن استفاده شده است:‏

هجمه جدید به فعالان حقوق زنان و جنبش دانشجویی و تنگ نمودن عرصه بر اصحاب رسانه و مطبوعات نمی ‏تواند بی ارتباط به انتخابات مجلس هشتم باشد. در آستانه چند انتخابات اخیر این روش به تاکتیک جناح اقتدارگرا ‏تبدیل شده است. اما باید پرسید ایجاد نارضایتی در بخشی از نخبگان و اکتیوهای اجتماعی و سیاسی و فعالان ‏حقوق بشر چه منافعی را برای مدافعان تز حاکمیت یکدست به دنبال خواهد داشت؟

شاید مشخص ترین هدف این سیاست ایجاد شکاف میان نیروهای اپوزیسیون خواهان تغییرات بنیادین و رفرم ‏خواهان معتقد به تغییر از طریق صندوق های رای باشد. به نحوی که نیروهای اپوزیسیون مجاب شوند حاکمیت به ‏شکل مسالمت امیز اصلاح ناپذیر بوده و شرکت در انتخابات و تشویق طبقه ی متوسط جامعه به حمایت از رفرم ‏خواهانی که از سد فیلتر شورای نگهبان عبور کرده اند سودی نخواهد داشت. ‏


‎ ‎دریابندری یک پدیده چند وجهی‎ ‎

‏”فهمیه خضر” ما را دوباره به یاد یکی دیگر از چهره های ماندگار ادبیات معاصر کشورمان می اندازد:‏

نجف دریابندری از آن پدیده‌های عجیب چندوجهی در فرهنگ و هنر ماست که به نظرم هیچ آدم عاقل علاقه‌مند به ‏این ماجراها نباید هیچ اثری از او را از دست بدهد. نثر دریابندری به نظر من نمونه فرد اعلای نثر پاکیزه فارسی ‏است. شما حتی یک کلمه را نمی توانید در این نثر جابه‌جا کنید البته این تنها در نثر نیست، اصلا زبان فارسی این ‏آدم شیرین و پر از رنگ و طراوت و تازگی است کما اینکه در حرف زدن هم همینطور است. ‏

حالا همه اینها را گفتم که درباره یک کتاب بی‌نظیر برایتان بگویم. یکی از بهترین گفت‌‌وگوهایی که من در عمرم ‏خوانده‌ام گفت‌وگوی ناصرحریری است با نجف دریابندری که نشر کارنامه سال 1376 آن را منتشر کرد. آن موقع ‏من تازه یک سال بود که وارد دانشکده ادبیات شده بودم و یک سال هم بود که در روزنامه سلام بودم و دقیقا سالی ‏بود که کتابفروشی را شروع کردم. ‏

می دانم که این کتاب را آقای زهرایی، مدیر نشر کارنامه، دیگر تجدید چاپ نکرد و می دانم که نایاب شده در بازار ‏کتاب اما خب اگر دسترسی به آن داشتید از بلعیدنش پرهیز نکنید. ‏


‎ ‎نوع نگاه مان را عوض کنیم‎ ‎

نویسنده “خط قرمز” معتقد است که ما ایرانی ها به دیگران و از همه بیشتر افریقایی ها نگاه تحقیرآمیزی داریم:‏

امروز با رییسم درباره‌ی دانش‌جویان خارجی دانشگاه‌مون حرف می‌زدم. گفت که قرار دانشگاه ما با بوتسوانا ‏برنامه‌ی تبادل دانش‌جو بذاره. می‌گفت قبلا با آفریقای جنوبی بوده ولی خب اون‌جا دیگه امن نیست ولی بوتسوانا ‏خیلی کشور آرومیه. منم دراومدم با یه حالتی گفتم مگه کدوم دانش‌جوی کانادایی آخه پا می‌شه بره بوتسوانا! رییسم ‏هم گفت خیلی‌ها! برای دیدن یه فرهنگ دیگه خیلی‌ها دوست دارن برن آفریقا. ‏

نتیجه‌ی اخلاقی این که ما ایرانی‌ها نژادپرستیم. از لحاظ ما، آفریقایی‌ها یه سری سیاه‌پوست بدبخت بیچاره‌ان و ‏برای همین اصلا تو کلمون نمی‌ره که مثلا کانادایی‌ها ممکنه دوست داشته باشن برن اونجا. ‏


‎ ‎ذات دستگاه اندازه گیری مان معیوب است!‏‎ ‎

‏”دانا” مقایسه جالبی انجام داده است:‏

مسئولان اقتصادی‌ی آلمان که اقتصادی بس بزرگتر و قوی تر از اقتصاد ایران دارد صراحتن می‌گویند که تحریم ‏ایران بار مالی‌ای به شهروندان آلمانی تحمیل خواهد کرد. دولت ایران و مسیولان ایران می‌گویند این که آمریکا و ‏تقریبن تمام جهان ما را تحریم کرده است هیچ اثری روی ما نگزاشته است و نخواهد گذاشت. ‏


نتیجه: اگر اثر سنجی هیچ تغییری نشان نداد، این احتمال وجود دارد که خود اثر سنج از ذات خراب باشد. ‏


‎ ‎جهان سومی بودیم و نمی دانستیم!‏‎ ‎

نیما در “سازمخالف” یک بخش از پرسش و پاسخ صفایی فراهانی با وب سایت نوروز را نقل کرده و سپس به آن ‏انتقادی وارد می کند:‏

نظر شما چیست؟ اسم این طرز جواب دادن را چه می گذارید؟ ایشان حتی سخت شان بوده که یک اظهار همدردی ‏یا تاسف خشک و خالی بکنند. ‌آقای میثمی در نشریه شان به این پرداخته اند ما هم می دانیم اما چه ارتباطی به شما ‏دارد؟ ‏

این استدلال جهان سومی بودن هم چیز غریبی است. چهار هزار نفر را اعدام میکنیم و اگر کسی انتقاد کند اسمش ‏را می گذاریم جهان اولی فکر کردن، یعنی اینکه چون اینجا جهان سوم است حالا اعدام این همه آدم چیز مهمی ‏نیست. ما داریم در مورد جان آدمها صحبت میکنیم نه موبایل دوربین دار!‏