با ویدئو آیوا تندتر برانید!

نویسنده

» راستانِ داستان/ داستان طنز

از روزی که انقلاب شد طفلک ملت ایران همیشه تحریم بودند: یا جنگ بود پرونده‌ی هسته‌ای و غرب و شرق ملت را تحریم کرده بودند، یا اگر هم هیچکدام‌شان نبود، خود حکومت ملتش را تحریم کرده. این وسط، واقعاً تمام اتفاقات به دهه شصت برنمی‌گردد. خیلی چیزها هم فقط متعلق به دهه هفتاد است. خیلی چیزها اصلاً فقط بخاطر آمدن دهه هفتاد رخ داد. زمانی که نسل اول انقلاب جوان شد و به اوج خواسته‌هایش رسید و تحریم‌های حکومت علیه ملت به چشمش آمد و برایش جدی شد.

تا سال‌ها “ویدئو” تحریم بود. شکر خدا هاشمی رفسنجانی هر دفعه که سفر خارجی می‌رفت و برمی‌گشت، یکی از “کالاهای اساسی” از لیست “تحریم‌ها” خارج می‌شد و با هر رفع تحریم فوراً معلوم می‌شد که ملت قهرمان‌پرور ایران که تا حدود پانزده سال فقط برای زدن مشت محکم “قهرمان” محسوب می‌شدند، چه‌کاره‌اند. مثلاً شطرنج که آزاد شد هیچ‌کدام از این ملت قهرمان نرفتند از کسی یا جائی شطرنج یاد بگیرند چون همه خودشان بلد بودند! خیلی چیزهای دیگر هم بود که تا از لیست تحریم‌های حاکمیت خارج شد حتی هیچ‌کس نرفت که آن‌را بخرد: همه از قبل در خانه‌هایشان داشتند!

تا سال‌ها “ویدئو”، ممنوع بود و تحریم. البته خدا را شکر که ویدئو تحریم بود و برای ده سال شوهای طپش و رنگارنگ ارسالی از لس آنجلس، پربیننده‌ترین محصول رسانه‌ای بود. در سال‌های تحریم، ملت آخر هفته‌ها در خانه‌های همدیگر جمع می‌شدند و با ویدئوهای T7 و بعداً T20، به‌جای گسترش دین، شعله و سنگام توسعه می‌دادند. ویدئوی “نوار بزرگ” که درآمد به نظر می‌رسید نوارهای کوچک ویدئو روی دست اصحابش مانده و کار یک کمی خراب می‌شود ولی فعالان عرصه‌ی رسانه با کپی کردن سریع نوارهای کوچک روی نوارهای جدید بزرگ، حتی نگذاشتند ملت قهرمان ایران لحظه‌ای این خلاء را حس بکنند.

اوائل دهه هفتاد تقریباً هم‌زمان بود با رفع تحریم دستگاه‌های ویدئو. البته قانون‌گذار تا بخواهد با گشت ثارالله و یارالله هماهنگ بکند، خیلی‌ها در این راه شهید شدند، ولی انگار کارخانه‌ی “آیوا” زودتر از قانون‌گذار وارد عمل شد که تا ویدئو از تحریم بیرون آمد رنگ به رنگ جعبه‌های ویدئوی آیوا پشت ویترین مغازه‌ها چیده شد. چین هم هنوز آنقدرها چین نشده بود که ویدئوی آیوای ژاپن را با همان شکل و فرم و جعبه و بسته‌بندی، ولی از حیث قطعات با لحیم مشتقات آفتابه تولید بکند.

روی جعبه‌ی ویدئوی آیوا عکس یک قطار بود که شبیه‌ترین چیزی که تا قبل از آن مشاهده شده بود یکی از سفینه‌های فیلم جنگ ستارگان بود. واقعاً این عکس را زده بودند که چه؟ با آیوا سریع برانید؟ سریع ببینید؟ سریع‌تر ستگیر بشوید؟ چی؟ شاید هم این قطارهای سریع السیر تازه در ژاپن اختراع شده بود و دنبال بهانه می‌گشتند که خلاصه عکسش را هرجائی که دست‌شان می‌رسد چاپ بکنند. آیوا آزاد شده بود، ولی تا یارالله و ثارالله بفهمند که این جعبه دست هر کسی که باشد حتماً قصد نابود کردن انقلاب را خصوصاً با آن قطار روی جعبه ندارد، قدری طول کشید.

چین هنوز ژاپن نشده بود ولی ژاپن کم‌کم داشت از حیث کیفیت چین می‌شد. آیواها اعم از ضبط و ویدئو، نوار جمع می‌کردند و تا یک حیاط آنورترسرفه می‌کردی هم هدش کثیف می‌شد و فیلم را می‌پراند. روی اعصابی بود. ولی مغز متفکر دست اندرکاران محصولات رسانه‌ای بلافاصله برای این هم راه حل قاطعی پیدا کرد: طرف می‌آمد جلوی چشمت پیچ‌گوشتی می‌انداخت همان‌طور که احوال خودت و خانواده و آشناهای مشترک را می‌پرسید و جویای وضع کارت می‌شد، روده‌ی ویدئو را آن‌قدر می‌کشید بیرون تا در یک فاز مهم با چندبار زدن نوک پیچ‌گوشتی روی یک شیء نقره‌ای رنگ بهت بفهماند که آها! هد پدرسوخته اینجاست! بعد پنبه برمی‌داشت و با الکل آنقدر رویش می‌مالید که هد بخار می‌شد. عمدتاً هم دیگر قاب ویدئو را نبسته فرو می‌کرد زیر تلویزیون. نیازی به بستن هم بود، حداکثر دو هفته‌ی دیگر همین بساط به‌پا بود. ولی شکر خدا تحریم‌ها رفع شده بود!