در روزهای گذشته، همزمان با تحرکات پویش برانگیزی چون انتشار چهل دلیل برای اثبات مطلوبیت کاندیداتوری خاتمی و یا اعلام درخواست مصطفی تاج زاده برای تمرکز بر این امر و حمایت از آن، سید محمد خاتمی نیز از لزوم برنامه ریزی برای شرکت هدفمند در انتخابات و همچنین احترام ویژه خودش به نظر اجماعی اصلاح طلبان سخن گفته است. با توجه به اجماع نسبی کنونی برای کاندیداتوری خاتمی از سوی اصلاح طلبان، این سخنان را می توان نخستین اعلامیه خاتمی و دلیلی برای افزایش میل او به کاندیداتوری دانست. اما نگارنده بر این باور است که:
الف) به ۱۹ دلیل: ۱- افزایش فرصتها و امکانات دموکراسیخواهان برای ارتقای سلامت انتخابات، ۲- حمایت موسوی، رهنورد و کروبی و اکثر زندانیان سیاسی از نامزدی خاتمی، ۳- احتمال اینکه انتخابات ۹۲آخرین انتخابات ریاست جمهوری در ایران باشد، ۴- استفاده از بستری بیبدیل برای متصل و فعال شدن شبکۀ اصلاحطلبان کشور، ۵- امکان تحرک و فرصتسازی در شکاف احمدینژادسپاه/راست سنتی ۶- مخاطرات افزایش سن رهبران اصولگرا، ۷- محبوبیت بیرقیب خاتمی و رأی اختصاصی او، ۸- کاهش تعداد نامزدها، ممکن شدن اجماع در هر سه سطح (چهرههای کلیدی اصلاحطلبان، احزاب و تشکلهای اصلاحطلب و بدنۀ اجتماعی حامی سبزهای اصلاحطلب)، ۹- تخریبناپذیریِ نسبیِ خاتمی، ۱۰- کاهش امکان اثرگذاری مهندسی انتخابات بر نتیجة انتخابات، ۱۱- تربیت نسل جدید مدیران اصلاحطلب، ۱۲- همراهتر کردن ایرانیان سنتیتر و مذهبیتر با دموکراسی، ۱۳- توسعه و عدالت جنسیتی و جلوگیری از دوقطبیترشدن جامعه، ۱۴- کاهش خمودگی فعالان دموکراسیخواه، ۱۵- ورود صدها مدیر اصلاحطلب، دموکراسیخواه و میانهرو به دولت، ۱۶- جبران فقر رسانهای اصلاحطلبان، ۱۷- تقویت فعالیتهای خارج از قدرت خاتمی، تقویت «اصلاحات از پایین» از طریق «اصلاحات از بالا»، ۱۸- تأثیر خاتمی در جان دادن به جنبش اصلاحی، ۱۹- جلوگیری از پیشروی نظامیان در دولت، حاکمیت سیاسی حضور خاتمی را یک تهدید جدی میداند و از رقم خوردن هر گونه فرصت یا امکانی برای کاندیداتوری وی جلوگیری میکند. در واقع حاکمیت به هیچ وجه در پی «گزارههای بازی برد-برد بین اصلاح طلبان و علی خامنهای» نیست، رابطه این دو باید رابطهای توام با اطمینان بخشی و اطاعت پذیری اصلاح طلبان از خامنهای باشد، همانگونه که حتی حبیب الله عسگراولادی به اصلاح طلبان نوشت؛ نقطه ثقل بودن علی خامنهای را بپذیرید تا حق حضور یابید. توضیح ضروری درباره این بند اینکه هر ۱۹ دلیل و گزاره بازی برد-برد، را عینا از میان ۴۰ دلیل ایجابی که در ستایش و حمایت از کاندیداتوری آقای خاتمی منتشر شده، انتخاب کردهام. در واقع همه دلایل گفته شده که به عنوان فرصت برآمده از حضور خاتمی تشریح شده است، از منظر نظام تهدیداتی هستند که باید در نطفه خفه شوند و این روزها موج برخوردها با روزنامه نگاران، تشدید فشار بر طبقه متوسط و جلوگیری از دسترسی آنها به فضاهای اطلاع رسانی مجازی و ممنوعیت فعالیت حداقلی فعالان اصلاح طلبان نشانههایی روشن از این اراده هستند.
ب) رژیم کنونی در حال گذار از یک دوران سخت پر از تعارض است. دورانی که با تعارض پشت پرده خامنهای –ـ رفسنجانی شروع شد. نماد این تعارض، دوگانه هاشمی ـ– احمدینژاد بود. شیب این تعارض اما در ادامه دامنگیر خود نظام هم شد و هر چه دامنه تعارض بیشتر شد، آسیب پذیری نظام هم افزایش یافت. افزایش تعارض احمدینژاد که از هاشمی شروع شد، به اصولگرایان سنتی رسید (خروج چهرههایی چون دانش جعفری از کابینه)، در مجلس کلید خورد (از اختلافات احمدینژاد با حدادعادل تا ماجرای نوار مرتضوی و فاضل لاریجانی)، به قوه قضائیه کشیده شد (ماجرای جوانفکر، اختلاس ۳۰۰۰ هزار میلیارد تومانی)، سپاه را هم در برگرفت (ماجرای انتخابات نظام پزشکی)، حامیان سابق را در برگرفت (تنشهای بین مصباح یزدی و یاران احمدینژاد) و سرانجام به خود رهبری رسید (ماجرای برکناری وزیر اطلاعات) و…، به خوبی توان رژیم کنونی را تحلیل برده است. افزوده شدن تعارض بخش عظیمی از جامعه دموکراسی خواه و سیاستمداران وفادار به انقلاب اسلامی پس از ماجرای کودتای انتخاباتی ۸۸، نیز تعارضی دیگر را به این فشارها افزود. افزایش تنش های بین المللی با ایران بر سر مسائلی چون پرونده هسته ای و گسترش تعارض های منطقه ای بر سر مسئله سوریه نیز علاوه بر ارتقاء سطح تعارض ها، تعارض های اجتماعی با منشاء اقتصادی را دامن زد. در واقع مهم ترین مسئله کنونی نظام گریز از این تعارض هاست. رهبری عیدی می دهد تا جامعه اندکی آرام گیرد. نمایش رضایت از مذاکرات آلماتی راه می افتد تا قیمت ها کش دار نشوند، مرتضوی راهی دادگاه می شود تا زخمی التیام بخشیده شود، پرونده مهدی هاشمی به رکود دچار می شود تا بر زخمی دیگر، چسب موقت زده شود، احمدی نژاد تحمل می شود تا تعارض سیاسی به مرحله حاد نرسد و حتی دیدار سیاسی با سه اصلاح طلب صورت می گیرد تا سطح تعارض سیاسی کاهش یابد. در چنین مسیری اما روشن است که باید کاهش تعارض ها، با مدیریت علی خامنه ای صورت گیرد. او فعلا احمدی نژاد را نصیحت می کند، در پرونده هسته ای تکلیف روشن می کند، دستور به پرداخت عیدی می دهد، صادق لاریجانی را آرام می کند و…، با این مقدمه، آیا با توجه به دلایل گفته شده در بند اول، آیا حضور خاتمی که می تواند چونان کبریتی، آتش بر باروت تعارض عظیم اجتماعی و سیاسی موجود افکند و به گفته حامیان حضور خاتمی، موج غیرقابل مهار اجتماعی و حتی سیاسی فراهم آورد، آیا می تواند از سوی علی خامنه ای پذیرفته شود یا مورد استقبال گیرد؟ خاتمی برای خامنه ای نماد گذار از تعارض نیست، او نماد دورانی است که دوران تسلیم و شاه سلطان حسینی بودن ترسیم شده است و یارانش، نماد دورانی هستند که گوش دادن به رادیو، تن آقای جنتی را می لرزاند. خاتمی و یارانش، نماد تعارضی عظیم هستند و برای نظام درگیر تعارض های کنونی، این حضور می تواند نه تنها مایه آرامش و رافع نگرانی نباشد، که دلمشغولی های عظیم فراهم سازد و به تعبیر علی اکبر ولایتی، مصیبتی دیگر رقم زند. پس اگر به زمان و مکان برای سیاست ورزی قائل هستیم، اکنون زمان و مکان مناسب برای سیاست ورزی این تیپی خاتمی نیست.
بدین گزاره بیفزایم که نظام از نظر درونی نیز به سبب معادلات ویژه خویش از جمله افزایش سن رهبران اصولگرا، در دورانی مشابه سالهای ۶۴ تا ۶۸ به سر میبرد، دغدغه انتخاب جانشین رهبری دارد، در این دوران، هر طیفی که مخالف نظر رهبر کنونی بیاندیشد یا نتواند نظر نهادهای نظامی را برآورده کند، باید دستش کوتاهتر شود. به حاشیه راندن هاشمی و حتی احمدینژاد، در واقع قطع کردن انگشتهای اشاره است، انگشت اشاره را باید رهبری و نزدیکانش به سوی فرد بعدی دراز کنند و به طور طبیعی، هاشمی، احمدینژاد و اصلاح طلبان، نباید قدرتی برای تاثیرگذاری در این دوران داشته باشند.
ج) بخش مهمی از آرای موافق کاندیداتوری خاتمی، نشات گرفته از نگرانی پسینی است که عدم شرکت در انتخابات ۹۲ را احتمالی قوی برای حذف سیاسی و اجتماعی اصلاح طلبان میپندارد. این نگرانی چندان روا نیست. پیوند اصلاح طلبان با جامعه، یک پیوند سیاسی صرف نیست، یک پیوند جامع است با انبوهی از گزارههای فرهنگی و اجتماعی. آنها در سبک زندگی، در پرهیز از ممنوعیتهای مصنوعی، در نوع نگاه به دین و… هم اشتراکهای زیادی دارند، این اشتراکها بوده که پیوند سیاسی بالادستی را رقم زده و اتفاقا حتی اگر اینجامعه انتخاب سیاسی متضادی کند، مانند رایی که دور دوم سال ۸۴ به احمدینژاد داد، از مسیر اصلی خویش در حوزه فرهنگ و اجتماع دور نیفتاد، چنانکه دست آخر یاران احمدینژاد هم در آن هضم و یا نمایش به هم باوری با این آموزهها و انگیزهها کردند. در مجموع، اشتراکهای پایه در حال از بین رفتن نیستند که در حال قویتر شدن و حتی سبقت گرفتن هستند، پس احتمالی جدی برای نگرانی از حذف اصلاح طلبان از منظر اجتماعی متصور نمیتوان بود، تنها لایههای سنتی و جامانده در دهه ۶۰ ممکن است از قافله جدا مانند.
د) در چنین جامعهای پر تعارض، خاتمی با وجود کاستیهای بسیار، نماد امید و سرمایه اجتماعی طبقه مدافع آزادی و دموکراسی است. همان گونه که در معادلات بالادستی، سید حسن خمینی چنین سرمایهای است. اصلاح طلبان به همان میزان که وسواس دارند برگ سید حسن را نسوزانند برای روز مبادا، در سوزاندن دیگر نماد و پتانسیلهای خویش هم حریص نباشند. انتخابات ۹۲ را تبدیل به بزنگاه “مرگ و زندگی” کردن، می تواند نتیجه اش باخت عظیمی باشد و حتی یکی از تعارض های نظام را حل کند. این را واقعیت های پیش رو در سیاست ایران، طراحی های احتمالی اصولگرایان و دریدگی یک هسته قدرت هوسران گوشزد می کند که نه از رد صلاحیت خاتمی هراسی دارد و نه حتی نگران بازنده کردن اوست.