شاید خیلی ها تا بفهمند که این یاداشت درباره توقیف روزنامه است، رهایش کنند و بروند سر وقت مطلب بعدی. توقیف یک روزنامه درست مثل خبر آب و هوا تکراری و عادی شده است. روزنامه یک روز منتشر می شود و یک روز هم توقیف و این رسم زمانه ی ماست و هم روزنامه نگاران می دانند و هم خوانندگان.
همین دو هفته پیش روزنامه مردم امروز به سردبیری محمد قوچانی و همراهی روزنامه نگارانی که کوله باری از تعطیلی و توقیف دارند با اشاره ی دادستانی از تکاپو افتاد.اینبار دلیل توقیف، توهین به پیامبر اسلام بود.
استنباط توهین به طرز مسخره ای صورت گرفت،یعنی چون جورج کلونیِ بازیگر از ترور کاریکاتوریست های مجله ی شارلی اعلام انزجار کرده بود و روزنامه ی مردم امروز هم عکس کلونی را با این تیتر که من شارلی هستم به صفحه یک برد، پس توهین به پیامبر اسلام قطعا شکل گرفته است.
حقیقت این است که پشت ویترین دولتی جمهوری اسلامی که ترور روزنامه نگاران فرانسوی را محکوم کرد، این حقیقت پنهان شده که بسیاری از بلند پایگان نظام با این کشتار همدل بوده اند. اگر جو جامعه جهانی و گرفتاری های هسته ای نبود، جنتی و احمد خاتمی کفِ مرتبی برای تروریست ها می زدند. مگر نه اینکه آیت الله خمینی یکی از اولین فتواهای قتل به بهانه ی سب النبی را صادر کرد و همین الساعه اگر سلمان رشدی ترور شود، موضع دولت ایران محکومیت نخواهد بود و چه بسا به قاتل محترم جایزه ی میلیون دلاری را هم بدهند که سال هاست بنیاد ۱۵ خرداد، وعده اش داده و خاک می خورد.
چهره ی اصلی نظام در محکومیت ترور روزنامه نگاران فرانسوی با توقیف مردم امروز، چنگ و دندان نشان داد اما اینبار صدای بگیر و ببند دیگری هم بلند شد و اتفاقا از همان جبهه ی اصلاحات و از قضا از مدافعین سابق روزنامه ها.
سالها استبداد و توقیف و زندان، هوش و حواس خیلی ها را مختل کرده و فهم استبدادی پدید آورده که نتیجه اش پوشاندن لباس حقانیت بر تن ناموزون قوه قضاییه است.
فرض بگیرید بی گناهی بر دار می شود-ـ از اتفاقات عادی که در جمهوری اسلامی می افتد و نیاز چندانی هم به فرض گرفتن نیست- وکیل مدافع متهم نگون بخت به جای اینکه از بی گناهی موکلش دفاع کند، سرش را پایین می اندازد و سیر پرونده را نگاه می کند و دست آخر حکم می دهد که رای عادلانه است و چون پرونده چند باری بین دادگاه بدوی و تجدید نظر رفت و آمد کرده، لاجرم دهان ها باید بسته شود. فهم استبدادی درست در همین خیره شدن به ساز و کارهای به ظاهر قانونی شکل می گیرد؛ جایی که هیمنه ی دم و دستگاه قوه ی قضاییه و ترس و لرز از عقوبت، ذهن توجیه گر آدم های قافیه باخته را می رساند به اینجا که مقصر همان متهم است و این استدلال مشعشع شکل می گیرد که محمد قوچانی نمی تواند روزنامه ای ماندگار منتشر کند و کارنامه اش هم پر است از روزنامه های موقوفه.
از این گونه استدلالها که ناشی از فهم استبدادی است در ماجرای جنبش سبز و حصر رهبران جنبش هم زیاد شنیده ایم. گفته اند که موسوی کاندیدای اصلی اصلاح طلبان نبود و از همین بود که حرکاتش غیر قابل پیش بینی شد و اعتراض و حصرش ربطی به اصلاحات ندارد.
با همین فهم استبدادی هستند اصلاح طلبان آنکادره ای که حزب راه می اندازند و انگار که هیچ اتفاقی نیفتاده است و در سوییس نشسته اند از ولایت مداری و قانون و انتخابات مجلس آتیۀ گل می گویند و گل می شنوند. فهم استبدادی از ترس و لرز می آید و اینکه آنقدر شخصیت فرد خرد شده است که دیگر ام الفساد را نمی بیند. جمهوری اسلامی سالهاست که می کوشد تا تمامی نخبگان جامعه را به همین مسیر براند. سانسور و ارعاب و زندان و اعدام، راهکارهایی است تا تحلیل گر ترسان و لرزان، خزعبلات نظام را طوری هضم کند و و اگو کند که انگار حرف خودش است و آنقدر تکرار کند تا باورش شود، واقعا خودش حرف می زند. وقت شما خواننده عزیز را نمی گیرم، روزنامه ای توقیف شده است، نه به دلیل خاطی بودن سردبیر و تحریریه، بلکه به همان دلیل که آزادی بیان نیست، زمستان است و هوا بس ناجوانمردانه سرد.