از کدام مستضعفان حمایت می کنید؟

نویسنده
سها سیفی

‏”اینجا و اکنون” در حاشیه این خبر که قرار است با تشکیل پلیس زنان مترو، با دستفروشان زن در مترو برخورد شود و ‏نیز در حاشیه گزارش روزنامه سرمایه از این مسئله [که بخشی از آن را هم در ابتدای این مطلب خود نقل می کند] می ‏نویسد:‏

‏”بیشتر زنان دستفروش در مترو زنان سرپرست خانوار هستند. یکی از آن‌ها با التماس می‌گوید: از ما گزارش ننویسید. ‏صاحبان مترو رحم ندارند. به فکر ما بیچاره‌ها نیستند. می‌دانم که دست‌فروشی در مترو کار درستی نیست و در هیچ جای ‏دنیا رواج ندارد ؛ اما من چاره‌ای ندارم اما شوهرم درآمدی ندارد و اگر من کمک خرجش نشوم چگونه خرج کرایه خانه و ‏مایحتاج خانه را تامین کنیم؟” ‏

تنها پرسشی که من دارم این است که برادران و خواهران عدالت محور و عدالت طلب و غیره، زنانی که مجبورند در ‏واگن‌های زنانه مترو [یعنی دور از مزاحمت همه جاگیر مردان] دست‌فروشی کنند، چه خطری برای چه کسی دارند؟ ‏عامل آمریکا هستند؟ اصلاح‌طلب آمریکایی هستند؟ مارکسیست هستند؟ لیبرال هستند؟ فمینیست هستند؟ این “مستضعفان” ‏پس دیگر چه کسانی هستند که شما از آن‌ها تفقد می‌کنید و دست حمایت بر سرشان می‌کشید از همان موضع پدرانه‌تان؟

‎ ‎تحلیل یا بیان آرزوها‎ ‎

‏”نمای آینده” ابتدا پرسشی مطرح کرده و در ادامه به آن پاسخ می دهد:‏

‏”امروز مردم به چه سمتی بیشتر تمایل دارند راست یا چپ؟ بر فرض اگر فردا یک انتخابات ایده آل برگزار شود چه پیش ‏بینی ای از نتایج آن متصور است؟” اگر این سوال در هر محفلی پرسیده شود معمولا بیشتر حضار گمانه های خود را ‏مطرح خواهند کرد ولی شگفت آن است که این گمانه ها در حقیقت نه از درون جامعه بلکه عمدتا آن چیزی است که هر ‏پاسخ دهنده شخصا تمایل دارد که اوضاع آنگونه باشد! یا اگر خیلی منصف باشد اوضاع محدوده پیرامونی خود را ‏توصیف می کند. ناگفته پیداست که پیرامون هر کسی بسته به شعاعی که ارتباط دارد لزوما در حکم نشانه های موثقی از ‏بطن جامعه نیست.‏

به این ترتیب که عرض شد اگر به سابقه هر انتخاباتی رجوع کنیم امثال این ادعا فراوان یافت می شود که طرفداران هر ‏جریان، افکار عمومی را دربست طرفدار خود می دانسته اند. در همین انتخابات ریاست جمهوری اخیر که 3 سال پیش ‏برگزار شد همه نامزدها خود را پیروز میدان می دانستند سهل است که بخشی از این موضع، تبلیغاتی ولی بخش دیگری ‏از آن حاکی از ابهام در وضعیت افکار عمومی بوده است.‏


‎ ‎مسئله محوری چه خواهد بود؟‏‎ ‎

‏”زاویه دید” به این مسئله پرداخته است که انتخابات مجلس هشتم، به هر شکل و در هر حالتی که برگزار شود، می تواند ‏حامل چه معناهایی باشد و مسئله محوری آن در هر حالت چه خواهد بود:‏

در ایران امروز، باید ذره بینی در دست گرفت و تحولات روزآمد را مستمراً رصد کرد. این نکته در خصوص گفتارهای ‏سیاسی از اهمیت شایانی بهره‌مند است. غفلت از تحولات روزآمد، یکباره کنشگران را با رخدادهای غیرقابل پیش بینی ‏مواجه می‌کند. تا جایی که به میدان رسمی رقابت‌ها در ایران امروز مربوط می‌شود، فضاهای انتخاباتی نقشی تعیین کننده ‏در شکل گیری گفتارهای سیاسی ایفا می‌کند. این گفتارها، در حد و اندازه‌هایی از اهمیت هست که حتی گفتارهای غیر ‏رسمی و خارج شده از سازمان رسمی رقابت‌ها نیز تحت تاثیر قرار گیرند. ‏

در هر انتخابات، به حسب فضای انتخاباتی، یک سوال به منزله یک دال کانونی در محور ذهنیت جمعی قرار می‌گیرد و ‏نتیجه انتخابات، پاسخی است به آن سوال و هر پاسخ، خود مولد انرژی تازه‌ای در عرصه سیاسی. به عبارتی دیگر، هر ‏انتخابات، با فرایند و نتیجه خود معنایی تولید می‌کند و آن معنا، خود سرمایه‌ای تازه در کنش سیاسی می‌آفریند. ‏


‎ ‎دموکراسی، ابزار شده است‎ ‎

‏”ملکوت” گزارشی مفصل از سخنرانی کارب گرشمن در لندن ارائه می دهد:‏

دیروز کارل گرشمن رییس بنیاد اعانه‌ی ملی برای دموکراسی؛ به دعوت انجمن هنری جکسون در لندن سخنرانی داشت. ‏سخنرانی او در یکی از اتاق‌های ساختمان مجلس عوام پارلمان برگزار شد و جمعیت نسبتاً خوبی از دانشگاهیان و اهل ‏سیاست در آن حضور داشتند. بخش مهمی از سخنان گرشمن، شامل ارجاعاتی به ایران و مثال‌هایی از وضعیت سیاسی ‏ایران بود.‏

پیش از هر چیز، نخستین نکته‌ای که جلب توجه می‌کرد، چه در سخنان آلن مندوزا، مدیر اجرایی انجمن هِنری جکسون، ‏و چه در سخنان گرشمن، این بود که دموکراسی بیش از آنکه ارزشی انسانی قلمداد شود که آرزوی مشترک همه‌ی ‏انسان‌ها باشد، به شکل یک آیین یا کیش فروکاسته شده بود که باید دیگران را به این کیش «دعوت» کرد تا به آن بپیوندند. ‏از همان ابتدای سخنرانی این حس منفی بر ذهن مخاطب حساس سایه می‌انداخت که «دموکراسی» بیشتر ابرازی تبلیغاتی ‏و سیاسی شده است تا مفهومی ارجمند.‏


‎ ‎ملاقات مادران صلح با مادران دانشجویان زندانی‎ ‎

‏”پرنده خارزار” از تجمع مادران دانشجویان زندانی خبر می دهد:‏

چهارشنبه 26 دی ماه، همراه چند تن از مادران صلح، برای همدردی با خانواده های دانشجویان زندانی به جمع آنان می ‏پیوندیم. خانواده ها از شدت سوز سرمای بی سابقه تهران، در کنج سالن انتظار دادگاه انقلاب گرد هم آمده اند، به آنان ‏نزدیک می شویم، عده ای نشسته و تعدادی ایستاده اند. مادران با چشمانی مرطوب ولی براق و مغرور، به ما لبخند می ‏زنند. ‏

چه مادر های جوانی! باورم نمی شود که فرزندان شان دانشجو باشند ولی واقعیت این است که حداکثر سن دانشجویان ‏دستگیر شده 23 سال است و طبیعی است که پدر و مادر های شان به این جوانی باشند. مادری بلند بالا با لباس کردی به ‏جمع اضافه می شود. روزنامه صبح که از قول سخنگوی قوه قضائیه خبر آزادی 11 دانشجو را نوشته، دست به دست می ‏گردد. چند نفری وثیقه آورده اند.مادرها با هم صحبت می کنند. از دستگیری، از شکنجه، از تفتیش منازل واز ملاقات با ‏عزیزان شان بعد از 44 روز. صدا ها در گوشم می پیچد.‏


‎ ‎رد صلاحیت نیروهای مومن‏‎ ‎

‏”جمهور” در حاشیه رد صلاحیت نیروهای مومن و انقلابی توسط هیات های اجرایی، چنین می نویسد:‏

از اخبار و اطلاعاتی که تاکنون منتشر شده بنظر می رسد این بار هیات های اجرایی تحت کنترل دولت نهم، تعداد کثیری ‏از نیروهای اصلاح طلب را پیش از ورود به میدان رقابت، رد صلاحیت نموده اند تا مشخص شود اظهار نگرانی سید ‏محمد خاتمی از حذف نیروهای مومن و انقلابی محقق شود.‏

فارغ از اینکه رد صلاحیت ها چه تاثیری بر امکان مشارکت و حضور رفرم خواهان در انتخابات مجلس هشتم دارد، ‏موضوع واکنش به این اتفاق نیز اهمیت خاص خود را دارد. اگر تجربه انتخابات مجلس هفتم بار دیگر تکرار گردد و ‏اصلاح طلبان همچنان از احقاق حقوق قانونی و حق تعیین سرنوشت خود عاجز باشند، این پرسش جدی را در اذهان ‏جامعه ایجاد خواهند نمود که در این شرایط آیا توانایی دفاع از منافع مردم دارند؟ جدای از این آزمون مهم، باید مشخص ‏گردد که رفرم خواهان برای یافتن راه حلی دائمی و تحقق برگزاری انتخابات سالم و عادلانه و اصلاح ساختار معیوب ‏نظام انتخاباتی در ایران چه برنامه ای را طرح ریزی نموده اند؟


‎ ‎چرا از دیگری، متنفریم؟‎ ‎

‏”حقوقدان پاریسی” مطرح کننده پرسشی در مورد مفهوم “دیگری” و نحوه برخورد ما با “دیگران” است:‏

چرا آنقدر از این “دیگری” که شبیه ما نیست، مثل ما لباس نمی پوشد، مثل ما انتخاب نمی کند، مثل ما نمی خورد، مثل ما ‏ازدواج نمی کند، مثل ما بچه دار نمی شود، رفتار جنسیش مثل ما نیست،… متنفریم؟ این تحقیر، ترس و نفرت پنهان از ‏‏”دیگری” چیست که قرنها و قرنهاست بر جان ما آدمیزادگان افتاده و مثل خوره ما را می خورد، تمامی ندارد. شیعه از ‏بهایی متنفر است، سنی از شیعه، مسلمان از یهودی، یهودی از مسلمان، بی دین از دیندار و دیندار از بی دین، سیاه از ‏سفید و سفید از رنگین پوست، عرب از عجم و عجم از عرب، شهری از روستایی، ایرانی از افغانی و اروپایی از خاور ‏میانه ای و… ‏

تحمل، مدارا و بردباری، صفاتی که نداریم. تعارف را بگذاریم کنار، همه ما کم و بیش همینیم. فقط لازم است پایش بیفتد.‏


‎ ‎فمینیسم با زنانگی منافات ندارد‏‎ ‎

‏”خورشید خانوم” مطرح کننده این مسئله در تلقی برخی زنان از فمینیسم است که چنین مفهومی با زنانگی منافات دارد:‏

نمی دونم چرا بعضیا فکر می کنن فمینیسم با “زنانگی” مشکل داره. به نظر من که فمینیسم یعنی اهمیت دادن به زنانگی، ‏اهمیت به زن بودن. یعنی یه جورایی زن بودن خودت رو جشن بگیری. مشکل اونجایی پیش می یاد که یک سری کلیشه ‏ها تو ذهنمون درست می کنیم از اینکه زنانگی یعنی چی، و هرچی که اونطوری باشه رو پذیرفتنی می دونیم و هر چی ‏غیر اون باشه رو غیر عادی و مشکل دار. ‏

از زن بودن خودم خوشحالم. بدن زنانه خودم رو دوست دارم. از اینکه در طول زمان با تجربه های مختلف یاد گرفتم ‏ذهنم رو رها کنم از کلیشه ها و لذت ببرم از زن بودن خودم، اونطوری که خودم دوست دارم، خوشحالم. اتفاقا آموخته ‏های فمینیستی بهم کمک کرد که رهاتر بشم، و از همه مهمتر با خودم و خواسته هام راحت تر باشم. فمینیسم بهم کمک ‏کرد که “زن” تر باشم از دید خودم. ‏


‎ ‎بنازم سنگ پای قزوین را!‏‎ ‎

‏”منبرنت” با توجه به دعوت استاندار قم از مردم انقلابی و همیشه در صحنه این شهر برای آمدن به صحنه و برف روبی ‏معابر می نویسد:‏

هیچ کس با بکارگیری روحیه انقلابی و اسلامی مردم مخالف نیست و ما به این روحیه مردم هم افتخار می کنیم. اما ‏مسئله این است که مسئولان بی تدبیری و سوء مدیریت خود را می خواهند با «روحیه انقلابی مردم» جبران کنند. ‏خدارحمت کند ابداع کننده سنگ قزوین را!‏


‎ ‎زندان انفرادی و تاثیرات اش در آدمی‎ ‎

‏”چرکنویس” پست کوتاهی در مورد زندان انفرادی دارد با ارجاع به یک تحقیقات علمی و پژوهشی در همین باره: ‏

یک بار دوست عزیزی، تجربه‌های عجیب‌اش را از زندان تعریف می‌کرد. البته زندان اوایل دهه 60. جز صحنه‌های ‏نخراشیده‌ای که گاهی جلوی چشمم می‌آید، بخش زندان انفرادی قابل تأمل بود. می‌گفت آدم‌ها در انفرادی و تاریکی شروع ‏می‌کنند به پردازش اطلاعات قدیم. و به دلیل اینکه حس‌های دیگرشان تقریبا تعطیل می‌شود، به شدت مستعد هستند که ‏اطلاعات تازه بسازند. ‏

این اطلاعات دائم پردازش می‌شود و از داخل آن روایت‌های جدیدی خلق می‌شود که تکرارش، آدم محبوس را تقریبا شبه ‏روانی می‌کند. این لینک را اگر پی بگیرید، به خلاصه نتیجه تحقیقی دست خواهید یافت که واکنش 6 فرد عادی را در ‏مدت 48 ساعت حبس انفرادی نشان می‌دهد.‏