یکی از فواید ادبیات این است که آدم هم از جنبه هنری رشد می کند، مثلا همین جنبه کوهنوردی که وسط آواز یک دفعه به کوه هم می رود و برای سلامتی اش خوب است، مثل اغلب مسئولین ما که غیر از قالیباف که دائم توی آسمان پرواز می کند و کلا چتر بازی می کند، بقیه شان همیشه کوه می روند. بنا براین یکی از فواید شکار آهو که خودش دلیل رفتن به کوه است، همین موضوع سلامتی است. البته ممکن است کسانی بخواهند رابطه ای بین رفتن کوه و انتخابات پیدا کنند، مثلا آقای یلتسین دائم الخمر بود، بخاطر همین آقای پوتین هی شنا می کرد و عکس هایش را در حال جودو منتشر می کرد. نه اینکه بگویم مسئولان مملکت بجز حداد عادل و جنتی و احمد خاتمی و مهدوی کنی قیافه های شان شبیه مجسمه های تاکسیدرمی شده است که حالا رهبر یا هاشمی یا خاتمی یا روحانی کوه می روند؛ بلکه منظورم این است که حالا فرض کن این حرف را هم زدی، مثلا گفتن “امروز رئیس جمهور به کوه رفت” یا همین جمله را به عنوان استتوس گذاشتی روی فیس بوک که “امروز روحانی به کوه رفت” فکر می کنی چه چیزهایی زیر نوشته ات می آید؟
ابراهیم نبوی: “امروز روحانی به کوه رفت”.
داریوش آریایی: “کورش هر روز می رفت هیمالیا، سگ زرد برادر شغال است.”
ندا ایرانی: “تا میر حسین از اختر آزاد نشود، کلید روحانی هنوز جوابش را پس نداده”.
نسترن شامبیاتی: “می خواهی برگردی ایران، یک جوری حرف می زنی انگار که کوهی هم در کشور باقی مانده؟؟؟؟!!!”
مایک منصور از یافت آباد: “مردم نون ندارن بخورن رفته کوه، اینه برنامه صد روزه ات؟ زمنا نبوی اینقدر ماله نکش. “
اصغر ایرانی: کدوم کوه؟ اصلا کوهی اطراف ما نیست، شما اصلاح طلب ها همه کوهها رو از بین بردید.
اصغر سیاهپوش: “از وقتی گفتی می خواهی بیایی ایران خبرهای مشکوک می گذاری، چه خبره؟”
اصغر سفیدپوش: “روحانی مچکریم”
نان، مسکن، مصباح یزدی
البته من تا امروز ندیدم که مصباح یزدی نظرش عوض شود، یعنی یک نظر دیدم که از قول ایشان گفته شده بود که همان دائم تکرار می شد، یا در حقیقت در این سی و چند سال بعید می دانم ایشان نظری داده باشد که عوض بشود یا نشود؛ کلا یک جوری است که نمی شود. مصباح یزدی گفت: “رفع تحریم و توسعه نان و معیشت را خدمت دانستن بزرگترین انحطاط فکری است.” این جمله ایشان نه اینکه خیلی بی ربط باشد، تقریبا همه انسانهای اولیه همین طور فکر می کردند. چیز جدیدی نیست، فقط چون در آن زمان خط و زبان وجود نداشت معمولا این چیزها نوشته نمی شد، یا اگر هم کسی جرات می کرد چنین گلواژه ای بنویسد می نوشت و فورا فرار می کرد و می رفت. البته نه که فکر کنیم فقط ایشان این حرف را می زند، خیلی ها هستند که کلا تمدن بشر را ضایعه می دانند، خیلی ها هستند که پائین آمدن میمون از درخت را یک فاجعه می دانند، آدم تازه می فهمد این بندگان چطوری می سوزند.
موسوی را مثل نداآقاسلطان می کشند
چه بگوئی؟ فحاشی کنی که خوب کار بدی است. سنگ پرت کنی که فقط دلت خنک شود. بروی پرتش کنی از طبقه نوزدهم به خیابان که باید بعد از اعدام تازه بیست سال زندان بکشی ارزشش را ندارد. تحمل کنی که سکته می کنی. حسین شریعتمداری گفته: “سران فتنه آزاد شوند، اصلاح طلبان مثل ندا آقا سلطان آنها را می کشند.” یعنی واقعا چه جوابی باید بدهی؟ بله! مسعود بهنود هفته ای شش بار می گوید: “ولش کن داور، بزرگش نکن” ولی آن جمله را در مورد بابی و موجی و ده تا دیگر می گوید در مورد حسین تا حالا نگفته. البته می شود تکه تکه اش کرد گذاشت توی جایخی، ولی واقعا غیرانسانی است. یا مثلا رفت به ملاقاتش برای بازدید از کیهان و درست وسط چاپ هلش داد توی دستگاه چاپ که دارد سی چهل هزار نسخه کیهان امروز را چاپ می کند. راه دیگر این که هی قرص اعصاب بخوری و حالت بدتر و بدتر بشود. البته یک کار دیگر هم می شود کرد، اینکه یک نارنجک بگیری دستت بغلش کنی و منفجرش کنی. یعنی بشوی همان آدمی که او هست. آن وقت یکی باید همین کار را با تو بکند. نه، بهتر است دنبال راههای بهتری بگردیم.
آقای سین میم از کمپوزیسیون
یکی از خوبی های سلطنت طلبان این است که مثل کشتی نوح هر جانوری در میان آنها یافت می شود، حالا از امیرحسین بگیر تا…. فخر آور. البته آدم خوب هم زیاد دارند. ولی نمی دانم چرا ما آدمهای خوب شان را زیاد نمی بینیم، از بس کار دارند. مثلا آقایی به نام سین میم در صفحه من نوشت: “قلم به مزدان آدم فروش و “پناهندگان سیاسی” و رای دادندگان به دولت “اعتدال گرا” حسن روحانی تروریست در خارج از کشور: ابراهیم نبوی، فرخ نگهدار، مهدی فتاپور، مریم سطوت، مسعود بهنود، ملیحه محمدی، شیرین عبادی، فاطمه حقیقتجو، نوشابه امیری، هوشنگ اسدی، بابک امیرخسروی،عبدالکریم سروش، محسن مخملباف، محسن سازگارا، تریتا پارسی، امیر حسین گنج بخش، رامین جهانبگلو، مهرزاد بروجردی، محمد سهیمی، اکبر گنجی، مسیح علی نژاد، هوشنگ امیر احمدی و احمد رافت.“…. بقیه این جمله را ننوشت، بالاخره ادبیات مدرن است، این هم یک جورش. در همین مورد فکر کردم توضیحاتی بدهد، مثلا اینکه
اول: از این گروه حدود یک سوم شان به دولت روحانی رای ندادند.
دوم: این ۲۳ نفر که در فهرست مذکور نام شان آمده تا امروز ۲۶۸ کتاب نوشته و منتشر کرده اند که به زبانهای فارسی، انگلیسی، فرانسه، آلمانی، اسپانیایی، ایتالیایی، روسی، عربی، عبری و زبانهای دیگر منتشر شده است. همچنین اعضای این فهرست تا کنون ۶۸ فیلم داستانی و مستند ساخته و بیش از ۳۰۰ جایزه بین المللی ادبی و هنری را گرفته اند.
سوم: این ۲۳ نفر موجود در لیست تا کنون جمعا ۵۶ سال و هشت ماه به زندان جمهوری اسلامی رفته اند و تقریبا همه آنها توسط جمهوری اسلامی تحت تعقیب اند.
چهارم: تقریبا همه اعضای این فهرست حداقل دو بار جوایز جهان گرفته اندیک برنده نوبل، سه دارنده لژیون دونور، و برندگان ده ها جایزه صلح و حقوق بشر جهانی معتبر بین شان هست.
پنجم: اعضای این فهرست تا کنون ۴۶ مجله و روزنامه را سردبیری کرده و ۲۴۰ سال سابقه روزنامه نگاری دارند. فقط یکی شان بیست تا فیلم سینما ساخته و ده ها جایزه بین المللی گرفته.
ششم: اگر بنا باشد ایرانیانی با این سابقه مزدور حکومت باشند، و بقیه که جزو اینها نیستند، اپوزیسیون حکومت را تشکیل دهند، که این حکومت هفت هزار سال دوام می آورد؟
الاهم فی الاهم
یکی از نشریات تیتری زده بود تحت این عنوان که چه چیزهایی برای احمدی نژاد مهم نبود و برای روحانی مهم است. راستش ما خیلی فکر کردیم، یعنی ساعتها فکر کردیم تازه چند تاش را پیدا کردیم مطمئنیم اگر دکتر علی نیری دو دقیقه به اینها فکر کند بقیه اش را در می آورد.
اول، واقعیت: برای احمدی نژاد واقعیت مهم نبود، ولی برای روحانی مهم است. مثلا وقتی یک دلار می دادی دست احمدی نژاد ممکن بود خوشش بیاید و با آن موشک کاغذی درست کند و پرت کند برود سه متر آنطرف تر ولی ممکن بود تا ساعتها متوجه نشود که این دلار یک چیزی است که ارزش مالی دارد، باید حتما یک کسی با چوبی، سنگی، بیلی چیزی این را به او می فهماند.
دوم، عدد: احمدی نژاد مفهوم عدد را نمی فهمید. البته ریاضی را می دانست، ضرب و تقسیم را هم بلد بود، ولی وقتی می گفت نود درصد نمی فهمید فرقش با ده درصد چیست، برای همین هم با آمار شوخی می کرد. البته با خیلی چیزها شوخی می کرد، ولی با آمار زیاد شوخی می کرد. وقتی می گفت تورم ۲۰ درصد است، تورم را می فهمید، ولی ۲۰ درصد را نمی فهمید. روحانی معنی عدد را می فهمد.
سوم، فاصله: اصولا فاصله چیز مهمی است. اینکه یک نفر بگوید ما هسته ای شدیم، یعنی فاصله مان با هسته ای شدن به صفر رسیده، بعد هفته بعد بگوید که دو هفته دیگر می رسیم، یعنی در حالی که داریم جلو می رویم، عقب می رویم، روحانی ممکن است فاصله را یواش طی کند ولی اصولا می فهمد فاصله یعنی چه. این یک تفاوت مهم است.
چهارم، شیب: یکی از نکاتی که احمدی نژاد نمی فهمید مفهوم شیب بود. اینکه ما داریم پائین می رویم یا بالا برایش مفهوم نبود. یک وقت ته چاه بود، می گفت روی قله ایم، بعد که می آمد روی زمین می گفت داریم به سوی افق های جدید پرواز می کنیم. روحانی یکی از مهم ترین خصوصیاتش این است که پرواز بلد نیست. البته کاش بلد بود، ولی نیست.
البته چیزهای دیگری هم هست که باید دکتر نیری بگوید که من بعدا از او خواهم پرسید.
تله شیطان بزرگ
آقا! یکی پیدا شده به اسم سعید هوشیار، حالا چقدرش اسم مستعار است، چقدرش نیست بماند، ولی مطلب با مزه ای می نویسد که قرار است تا قبل از اینکه برای خودش یک صفحه ای دفتری دستکی درست کند، مطالبش را همین جا بگذارد، بعد که خانه اش مستقل شد برود سراغ زندگی خودش. این سعید آقا یک مطلب نوشته به اسم “تله شیطان بزرگ” که اینطوری است:
روزنامه “کیهان” شرکت احتمالی حسن روحانی در مراسم تدفین نلسون ماندلا در ژوهانسبورگ را “تلهای” برای ملاقات وی و “رئیس دولت شیطان بزرگ” نامیده است.
بازهم روزنامه کیهان از یک توطئه بزرگ پرده برداری کرد. تله ای که غرب به سردمداری امریکا بر ای ایران گذاشت. من وقتی این تیتر را خواندم واقعا مو به تنم سیخ ماند و یک لحظه فکر کردم که اگر کیهان و رمز گشایانش نبودند ما امروز کجا بودیم؟ به همین خاطر تصمیم گرفتم ته توی ماجرا را در بیاورم که اصلا این قضیه چیست و از کجا آب می خورد. به همین خاطر در تماسی با جولیان آسانژ واقعیات تکان دهنده ای را یافتم که از آن لحظه تا همین الان با سشوار و بیل و کلنگ هم نتوانستم موی سیخ شده بدنم را بخوابانم. جولی گفت که آمریکا و متحدانش ۳ ساله که تصمیم گرفتند با کشتن نلسون ماندلا و ترتیب مراسم ختم، احمدی نژاد و یا روحانی را به مراسم بکشانند. این طرح ظاهرا سالهاست که در دستور کار آمریکا و متحدانش قرار دارد.
کشتن بزرگان و ترتیب مراسم ختم وشرکت در آن وملاقات اجباری با روسای جمهور ایران. آسانژ نکته ای را پرده برداری کرد که شاید تصور دنیا را نسبت به آمریکا تغییر دهد. جولی گفت امریکا تا به امروز ۴۵ سیاستمدار را کشته است وهنوز نتوانسته با رئیس جمهور های ایران ملاقات کند. وقتی چاوز مرد خیلی ها اعتقاد داشتند مرگ او مشکوک است، ولی امروز این شائبه تقویت می شود که مرگ او نیز توطئه شیطان بزرگ بوده، برای ملاقات با محمود احمدی نژاد. ولی ظاهرا آمریکا از محمود احمدی نژاد سور و رکب خورد، محمود را به بهانه مرگ چاوز به ونزوئلا کشاندند تا در تله بیاندازندش، ولی محمود به جای روسای آمریکا با خانواده چاوز آن برخورد خاص را نمود تا این ترس را به جان اوباما بیاندازد که اگر به سمتش بیاید با اونیز همین آش هست همین کاسه!
ظاهرا مرگ چاوز،ماندلا،استیو جابز، معمرالقذافی، صدام حسین،جانسون آلانکو، سباستین دیفرانچسکو،شهرام مِنتوز،الکساندر سبکتکین،خوزه سامانتو چاماوز،کلادیو تافارل ،جی جی اوکوچا، زین الدین زیدان، پیر لوییجی کولینا(اسامی را جولی منتشر کرده و صحت آن به عهده سایت ویکی لیکس است واینکه این خدابیامرز ها کی اند کجا بودند وتشابه اسمی شان با افراد مشهور دیگر به چه دلیل است بر ما پوشیده است) همگی تله هایی بوده که آمریکا برای ایران گذاشته بود. نکته ای دیگر که جولی در صحبت هایش گفت و بسیار قابل تفکر بود این بود که برنامه اتمام دنیا در سال ۲۰۱۲ نیز به قصد ارتباط با ایران طرح ریزی شده بوده که این تصور را ایجاد کند که دنیا در حال تمام شدن است ومحمود احمدی نژاد به این سبب راضی به دیدار با اوباما شود ،که این را هم کیهان قبل از سال ۲۰۱۲ رمزگشایی و پرده برداری کرده بود و گفته بود که دنیا در ۲۰۱۲ تمام نمی شود. و اگر هوشمندی و رمزگشایی کیهان نبود مشخص نبود اکنون کجا بودیم! خلاصه اینکه از مسئولین امر خواهش دارم هرچه سریعتر تا نسل بشر منقرض نشده دیدار را انجام دهند تا سایر دنیا کشته نشوند.