مدرسه فمینیستی: برخی خواستهای برابری خواهانه زنان ذاتی است و فرای طبقه اجتماعی عمل می کند، مانند: حق سفر، حق اقامت، حق تحصیل، حق انتخاب همسر، حق طلاق، حق اشتغال، حق گشایش حساب بانکی برای خود و اعضای خانواده، حق اخذ وام مسکن، حق تصمیم گیری در خصوص جراحی و نحوه درمان خود و اعضای خانوده و حق حضانت کودکان و…
موضوع حضانت کودکان امری پیچیده است. در تمام دنیا، قاضی دادگاه بر اساس صلاحیت و تمکن مالی طرفین، تصمیم می گیرد کودک را به کدام طرف بسپارد یا به هیچیک نسپارد. معیار این قضاوت فراهم ساختن شرایط پایدار برای رشد و شکوفایی کودک است. از این رو قانون پیش نوشته ای در این مورد موضوعیت ندارد و ممکن است حیات کودک و آینده کودک به مخاطره بیاندازد.
برخی از حقوق زنان، اجتماعی است، مانند: حق انتخاب و حق انتخاب شدن در شوراهای محلی و شهری، در مجلس نمایندگان، در مقام ریاست جمهوری و …
اگر موضوع حق انتخاب و انتخاب شدن زنان و مردان از یک رویه پیروی نکند و محدودیتهای فراقانونی برای زنان تحمیل شود، عملا حق انتخاب، به یک جاده یکطرفه تبدیل می شود که نفعی به حال رای دهنده ندارد و سودش را دیگری می برد و پروسه رای گیری که خاتمه یافت مسایل زنان در حد تعارفات کلیشه ای باقی می ماند.
در مواردی هم که قانون ساکت است بیشترین کرسی نمایندگان در شوراها، مجلس و واحدهای صنفی به مردان اختصاص می یابد و تعداد بیشتر مردان، صدای معدود زنان نماینده را نیز خاموش می سازد و بدین ترتیب نه تنها عملا راهی نمی ماند برای وضع قوانین بهتر به نفع زنان بلکه گاه تعداد محدود زنان با تصمیمات ضد منافع خودشان با مردان همراه می شوند. در نهایت به علت محدودیت کمی زنان در مجلس، هرگز امکان کسب اکثریت آرا برای طرح منافع و حقوق زنان باقی نمی ماند. این ترکیب بندی مردانه در ارگانهای تصمیم ساز و تصمیم گیر سبب می شود که مثلا زنان در ازای کار مشابه یک سوم مردان حقوق دریافت کنند، یا حضور در ارگانهای تصمیم ساز به رغم توانمندی زنان به یک تابو تبدیل شود.
موضوع اصلی من کسب هویت مشترک برای رسیدن به هدف مشترک است. هویت مفهومی دوگانه و متضاد دارد. هویت تفاوتها و ویژگی های فردی و نکات مشترک با دیگری در جامعه است. هویت افراد می تواند فردی، ملی، و جهانی باشد. اگر انسانی در طول عمر خود نتواند استعدادها و توانایی هایش را شکوفا کند و ویژگی های منحصر بفرد خود را پر رنگ سازد و مهارت هایش را ارتقا دهد، نه تنها هویت فردی اش شکوفا نمی شود، بلکه امکان شناخت عوامل همبستگی و اشتراکات ملی و جهانی نیز برای او کم رنگ و محدود می گردد. در واقع بدون شکوفایی هویت فردی، فرد توانایی هم ذات پنداری و همبستگی با ارزشهای انسانی، ارزشهای فرهنگی و علمی جهان را نیز از دست می دهد و شوربختانه در محدوده نیازهای فیزیکی خود (طبقه بندی مازلو ) باقی می ماند. بدین ترتیب چنین فردی نمی تواند نیازهای جدیدی برای خود متصور شود و در نهایت بی حقوقی و نقص در شرایط زندگی را طبیعی می انگارد.
اما نکته پایانی اینکه اگر از زنان جامعه خواسته شود فقط در محدوده نیازهای ذاتی خود برای کسب حقوق شان تلاش کنند و فراتر از آن نروند، هرگز خواست های ذاتی شان نیز محقق نمی شود.
تجربه تاریخ مبارزات جنبش زنان در سراسر جهان نشان می دهد که کنشگران و روشن اندیشان عرصه مبارزات برابری خواهانه همواره در هر سه عرصه (خواست های ذاتی، اجتماعی، سیاسی و اقتصادی) همزمان کوشیده اند و ثمرات و پیامدهای مثبت این مبارزات در جوامع پیشرفته به روشنی انکارناپذیر است.
بر کوشندگان اهداف برابری خواهانه زنان است که تئوری و عمل را در هم آمیزند و راهکارهای بومی مناسب بیابند. آنچه که مسلم است تئوری و اندیشه های علمی و تاریخی جهانی است آنچه که متفاوت است سازو کار رسیدن به حقوق برابری خواهانه است.
مبارزات زنان به یک فرد یا کشور وابسته نیست، بلکه امری جهانی و حاصل تلاش همه زنان در سراسر این کره خاکی است.