النجاة فی الصدق!

عیسی سحرخیز
عیسی سحرخیز

چه در زمان پیگیری های مسائل خبری و چه در دوران فعالیت های سیاسی هیچگاه چون چهارشنبه اخبار رسانه ها را دنبال نکرده بودم تا ببینم حرف ها و ادعاهای کسی تکذیب می شود یا عبارت “النجاة فی الصدق” نوشته بر سربرگ کاغذهای بازجویی همچنان تله ای است برای گرفتن اقرار علیه خود و تک نویسی علیه دیگران تا احکام دادگاه ها تشدید شود.

هر چند آن گاه که سی دی بازجوئی های وقیحانه و اعتراف های اجباری همسر سعید امامی در جامعه دست به دست می شد و اشک در چشم ها حلقه می زد و حتی حال تهوع به بسیاری از بینندگان دست می داد، بیش از چند دقیقه نتوانستم پیگیر آن رفتار و گفتار غیرانسانی و آن پرسش و پاسخ های غیراسلامی باشم، اما روز سه شنبه که گفت و گوی “نغمه شاهسوندی شیرازی” را دیدم تا انتهای مطلب پیش رفتم و آن را با دقت، کلمه به کلمه خواندم.

 این زن جوان، مادر دو کودک خردسال است که اکنون پس از گذشت یک سال و نیم از زمان بازداشت در ۷ دی ماه ۹۲ دختر بزرگ ۸ ساله و کوچکتر ۴ ساله شده اند، آن هم در شرایطی که رفتار و پرونده سازی های بازجویان بند ۲ الف اوین زیر نفوذ سپاه پاسداران، اکنون موجب جدایی مادر و پدر شده است.

 تا این جای کار شاید از دید بسیاری ماجرا ساده است و تکراری، از جمله مانند دوقلوهای ۸ ساله ی نرگس محمدی که حالا خود در زندان است و پدر در خارج از ایران، یا… اما اشکال در زمان وقوع این ماجراست چون این زن نه در دوران سعید امامی بازداشت شده و نه هم پرونده ای همسرش بوده و نه حتی در زمان ریاست جمهوری احمدی نژاد در اوج بگیر و ببندها و کشت و کشتار پس از انتخابات ریاست جمهوری خرداد ۸۸ دستگیر شده است.

نغمه شاهسوندی را در زمستان ۹۲، حدود شش ماه پس از به قدرت رسیدن حسن روحانی همراه با ۷ فعال سایبری دیگر بازداشت کردند و در۲۵ فروردین برای شان دادگاه تشکیل دادند و مقیسه، قاضی شعبه ۲۸ دادگاه انقلاب، برای آن ها در مجموع ۱۲۸ سال حبس برید و پورعرب، قاضی دادگاه تجدیدنظر، مهر تائید کامل بر این احکام زد. از این میزان سهم فرد مورد اشاره ۷ سال و ۹۱ روز زندان، با اتهام هایی چون تبلیغ علیه نظام، اهانت به آیت الله خمینی و آیت الله خامنه ای و همچنین انتشار تصاویر مبتذل بوده است

 درست است که رئیس جمهور می تواند بگوید بازداشتی های وزارت اطلاعات را به بند ۲۰۹اوین می برند، نه بند ۲ الف که دولت هیچگونه دخالت و نظارت برامور آن ندارد، اما دست کم این نکته را باید برای افکار عمومی روشن سازد که حرف هایی که زده شده یا ادعاهایی که مطرح گردیده، حقیقت است یا کذب مطلق؟ در این ماجرا، شکنجه ی روحی و جسمی واقع شده یا از آن مهم تر زنی شوهر دار را مردانی در ظاهر مسلمان در اتاقی دربسته دوره کرده اند و بر اساس مطالب به دست آمده از شنود - که نفس امر نیز ناقض اصل بیست و پنج قانون اساسی است و مفاد اعلامیه جهانی حقوق بشر- حرف های درگوشی و تلفنی یک زوج جوان را مطرح کرده و به آن خندیده و در نهایت زمینه ساز جدایی آن ها بوده اند یا نه؟

حسن روحانی که علاوه بر وکیل بودن ملبس به جامه ی روحانیت است و با شعار بازگرداندن کرامت انسانی به ملت و اجرای حقوق شهروندی آرای مردم ایران را کسب کرد، اکنون به عنوان حافظ قانون اساسی لازم است که پاسخ دهد که در دوران زمامداری اش این فجایع در بازداشتگاه های جمهوری اسلامی روی می دهد یا نه، یا همچون جنایت های کهریزک زمانی که توسط شیخ مهدی کروبی افشا می گردد، تکذیب می شود و روزنامه نگاران مربوطه بازداشت و زندانی.

برای روشن شدن ماجرا تنها چند پاراگراف از مصاحبه ی بلند خانم نغمه شاهسوندی را بازگو می کنم، آن هم در شرایطی که خبرنگار که خود در دوران اصلاحات قربانی ماجرای مشابهی بوده و شیخ مهدی کروبی رئیس مجلس ششم مشکلش را حل کرد، تاکید دارد که میزان تحقیرها، تخفیف ها، تهدیدها و فشارهای روحی و جسمی بسیار فراتر از این موارد بوده و”بخش هایی از مصاحبه او به امانت می ماند برای روزگار مناسب”!

۱- هیچ کسی پی گیر وضعیت آن ۷ نفری که زندان هستند نیست، ۲ روز دیگر هم همه فراموش می شوند. می آیند، می برند و هیچ کسی نمی داند کیست، کجا است. هیچ کسی نمی فهمد، درد ما این است، درد شخصی من این است. من خیلی شکنجه دیدم، خیلی تحقیر شدم، خیلی به من توهین شد به عنوان یک زن. اینقدر که می گفتم هرچی می خواهید می کنم فقط بسه، دیگر نکنید… 

۲- به کسی مثل من که از خانه ام برده اید هزار حرف کثیف می زنید، اهانت می کنید، از مسائل خصوصی زندگی و خانواده می گذارند جلوی آدم، تحقیر می کنند اهانت می کنند تهدید می کنند که تو که راجع به اوین فلان چیزها را نوشتی می خواهی الان به تو تجاوز کنیم؟ می خواهی همان صحنه را برایت درست کنیم؟ حرف های کثیفی می زنند… هیچ چیزی هم نمی توانی بگویی. طوری شده بود که روزهای آخر می گفتم شما چی می خواهید من می نویسم فقط این حرف ها را نزنید. 

۳- به من دیکته می کردند که (چه) باید بگویی. چقدر تحت فشار قرار دادند که از ما مستند بسازند. خیلی تهدید می کردند، می خواستند به مسائل آلوده تر دامن بزنند می گفتند شما چون یک گروه هستید که هم آقا هم خانم هستید پس شما خیلی چیزهای دیگر هم با هم دارید. 

۴- من یک زن متاهل و مادر دو بچه بودم. همیشه وقتی در فیسبوک بودم شوهر م هم کنار من بود اما می گفتند همگروهی تو اعتراف کرده که با تو رابطه نامشروع دارد. می خواستند ما را آدم های آلوده ای نشان دهند. اتهام رابطه نامشروع می زدند، هیچ مدرکی در این قضیه نداشتند فقط با فشارهای روحی، می گفتند اعتراف کن برو. دو بچه ات در خانه دارند می میرند و باید اعتراف کنی. دلت برای بچه هایت نمی سوزد؟ ما قول می دهیم هیاهو به پا نکنیم. می گفتم چطور من می توانم به چنین چیزی اعتراف کنم؟

۵- خیلی حرف های کثیف به من می زدند راجع به رابطه جنسی من با شوهرم. هرکسی ممکن است تلفنی چیزی به شوهرش گفته باشد. اما به خاطر شنود من مثلا من گفته بودم به شوهرم که فلان چیز را بخر یا فلان دارو را بخر، اینها را می گفتند. راجع به خصوصی ترین قسمت های بدن من با هم حرف می زدند. عکس های خانوادگی من که یک جایی مثلا لباس های من پوشیدگی لازم را نداشت می گذاشتند جلوی شان و راجع به بدن من با هم حرف می زدند. من مدام تحت فشار روحی بودم از بابت این قضیه. یا مرا می فرستادند توی اتاقی که برو بنشین ما بیاییم. یعنی فضایی می ساختند که قرار است تجاوز شود. کاری با من کرده بودند که من حاضر بودم بگویم نه تنها من دامی گفتند بنویس این را علیه آن بنویس.

۶- من نمی توانستم بنویسم بلند می شدند با یک کتابی می زدند پس گردن من. یک صندلی را زدند به کمر من، ۵ مهره من آسیب دیده. کافی بود من کمتر بنویسم یا کمتر حرف بزنم یا شل برخورد کنم اصلا فرصت دفاع به من نمی دادند می گفتند ما دیکته می کنیم تو بنویس. اگر می نوشتم و همکاری می کردم با آنها به خیر تمام می شد و برمی گشتم اما اگر اینطور نبود با ضربه ای به گردن و کمر مواجه می شدم. من همیشه رو به دیوار بازجویی شدم، به بازویم خیلی ضربه خورد در این فاصله. من خیلی آسیب دیدم. به خاطر ضربه ای به حدی به خونریزی افتاده بودم که توی سلول افتاده بودم اما حتی مرا به دکتر نبردند می گفتند علیه نظم و امنیت کار می کنم که اصلا من تروریست هستم می خواستم آقا را هم ترور کنم.

۷- علت اینکه من آزاد شدم این بود که در بند ۲ الف سپاه حال من خیلی بد بود نه تنها حال من که حال همسر یکی از متهمانی که بازداشت شده بود هم خیلی بد بود نمی دانم چه ضربه ای به او وارد کرده بودند اما بر اثر ضربه ای که به من زده بودند حتی توان راه رفتن نداشتم. مرا به اتاق بازجویی می خواستند خیلی طول می کشید برسم. نمی توانستم خیلی حالم بد بود. به خاطر همین گفتند با وثیقه می روی تا دادگاهت تشکیل شود. وقتی برگشتم بچه ام را هم نمی شناختم. زندگی خانوادگی مرا از هم پاشیدند. من قربانی شدم. شوهر من بعد از آزادی مرا باور نکرد. نتوانست بپذیرد. 

۸- بعد از آزادی من خانه مادرم زندگی می کردم دیگر خانه خودم نرفتم. همسرم نمی توانست بپذیرد. به او فشار آنچنانی نیاورده بودند تماس گرفته بودند که چرا گذاشتی زنت فلان کار کند و.. بعد از آزادی می گفت من نمی توانم بپذیرم زن من رفته زندان، نمی دانم به تو تجاوز شده یا چی شده و… شاید از خجالت نمی توانی بگویی، من نمی توانم زندگی با تو را بپذیرم. عملا زندگی مرا از من گرفتند. 

جناب حسن روحانی این تکه های برگزیده از مصاحبه ی یک زن مصدوم، معلول و مظلوم را می تواند به عنوان مشتی نمونه ی خروار از فجایعی بداند که در بازداشتگاه ها و زندان های جمهوری اسلامی روی می دهد. ساده ترین کار او می تواند صدور این دستور باشد - حتی آن گونه که صادق آملی لاریجانی نتواند ادعا کند که رئیس قوه ی مجریه در امورقوه ی قضائیه دخالت می کند یا دفتر رهبری عنوان کند که رئیس جمهور وارد حیطه ی نیروهای تحت امر آیت الله خامنه ای شده است- که وزرای اطلاعات و دادگستری تحقیق و تفحص همه جانبه ای در خصوص صحت و سقم این مساله انجام دهند و نتیجه ی انر را منتشر کنند. 

 البته رئیس دولت تدبیر و امید همچنین می تواند چشمان خود را بر روی این فجایع ببندد، همانند موارد بسیاری که طی سی و شش سال حکومت اسلامی اتفاق افتاد و آب هم از آب تکان نخورد، از جمله رویدادهای پس از خرداد ۸۸ که اکنون در آستانه ی ششمین سالگرد آن قرار داریم. البته روی دیگر این سکه زیر خاک رفتن دها ها تن از فرزندان عزیز مردم بوده یا حبس و حصرهزاران ایرانی آزادیخواه و حق طلب، و در مقابل آزاد و رها بودن مجرمان و جنایتکاران، همانند سعید مرتضوی که حتی با محافظ و پاسدار این سو و آن سو می روند و با چسبیدن به ریسمان هسته ی سخت قدرت به ریش ملت می خندند!

اما همانگونه که در ابتدای این نوشتار عنوان شد ، من طی فعالیت های حرفه ای ام هیچگاه چون امروز مشتاق شنیدن تکذبیه ی یک خبر نبوده ام؛ حرف های ناگوار “نغمه شاهسوندی شیرازی” و آن چه در این مدت به ظاهر کوتاه بر وی و زندگی خانوادگی اش رفته است.

 آقای روحانی دست کم قادر است که به اطلاع افکار عمومی برساند که پیگیری این مسائل و تکذیب این موارد در توان قانونی و حیطه ی قدرت اوهست یا نه. همچنین به عنوان رئیس جمهوری که عهده دار ”مسئولیت اجرای قانون اساسی” است و پیش از هر کار سوگند یاد کرده که”پاسدار قانون اساسی کشور” باشد، اختیار لازم را برای تحقق این مطالبه ی ملی و اجرائی کردن حقوق شهروندی را دارد یا نه.