گفت و گو با اصغر خلیلی
جنگ یعنی تراژدی
جنگ و آدمهای پس از جنگ، محور اصلی نمایش جدید “ اصغر خلیلی ” با عنوان “خرمشهر11” است که به صورت دو روایت موازی در ترکیبی از تئاتر و تختحوضی بر صحنه جان میگیرد. هنر روز با این کارگردان جوان به گفتگو نشسته است…
آقای خلیلی گفت و گو را با ایده نخستین این نمایش شروع کنیم، اتفاقات موجود در نمایش زاییده تجربیات و تلفیق آن با تصورات شما بود؟
درابتدای نگارش نمایشنامه بیشتر به دنبال دریافت و ثبت نوعی از مستند بودم که قابلیت اجرای آن در تئاتر وجود داشته باشد. اینکه نمایش دقیقا در جایی اتفاق می افتد که من تا به حال در آنجا نبودم هم کمی برایم ملال آور بود. در میان نگارش نمایشنامه هم هیچ فرصتی برای سفر به خرمشهر دست نداد. قبل از همه چیز فیلمنامه اثر نوشته شد ولی اول تئاتر آن اجرا شد و قصه آن کاملاً ساخته و پرداخته ذهن خودم بود.
به نظر می آید که تحصیلات شما دررشته نقاشی تاثیر ویژه ای در طراحی هایتان در این نمایش دارد
بله، در اغلب آثار و کارهایم جای پای گرافیک دیده می شود. این به دلیل طبیعت و رشد و مطالعه من در دنیای گرافیک است. شما با یک سری تکنیکهای سینمایی روبه رو هستید، کاملاً تعمدی بوده و من از ابتدا تصمیم داشتم که برای طراحی صحنه، از یک قاب مستطیلی سینمایی استفاده کنم.
از قرار معلوم، در حین نگارش نمایشنامه به شدت تحت تاثیر فیلم “عروس آتش” بوده اید؟
تلاش بسیاری برای جلوگیری این سوال از سوی منتقدان انجام دادم ولی به هرحال اتفاق افتاد. من
آن فیلم را دیده ام و اتفاقا بسیار هم مورد علاقه من است. قبول دارم که در نگارش اثر به سمت وسوی آن سوق داشتم ولی این کاملا غیر عمد بود. ضمن اینکه فضای نمایشنامه هم شباهت عجیبی به فضای عروس آتش داشت.
برای تقسیم بازیها، برای هر نقش، یک نقش مکمل در نظر گرفتهاید؟
درطول این نمایش از هیچ یک از افراد نمایشنامه طرفداری نکردم تا از این طریق به مخاطبانم حکمی را صادرکنم. چون اعتقاد دارم که اصلا تئاتر و هنر برای این شکل کارها جایگاهی ندارد بنابراین سعی کرده ام که شخصیت ها ی نمایش من نه سیاه باشند و نه سفید بلکه هاله ای از خاکستری را به تماشاگر انتقال دهند.
برای رسیدن به لهجه جنوبی تمرینات خاصی دنبال کردید؟
مهمترین کاری که برای ادای لهجه مناسب انجام دادیم، این بود که مطالعه دقیقی برروی لهجه های اصلی و بسیار پیچیده جنوبی کردیم تا بازیگران در یک ماراتن ادای لهجه از پس ساده هایش بر بیایند. این تنوع فکر اتفاقا جواب داد.ما برای ادای درست لهجه جنوبی خیلی زحمت کشیدیم و تکتک افراد موظف به پیگیری بودند. در واقع با تلفیق فرهنگ اصفهانی و فرهنگ جنوبی قصد داشتم یک میان فرهنگ را نشان بدهم بنابراین سعی کردم از لهجههای مختلف سراسر خوزستان استفاده کنم.
شخصیت پردازی های نمایشتان با جزیی نگری خاصی به ترتیب قرار گرفته است. درمورد دو شخصیت دختر این جریان مصداق بیشتری پیدا می کند.
بله.من در تمامی نمایشهایم جزئینگر هستم و به جزئیترین مسائل دقت میکنم. به همین دلیل هم سعی کردم که به دو عنصر زن که در این نمایش وجود داشتند از دو جهت نگاه کنم؛ اول دختری که در خانه بود و دوم دختری که شاغل بود. علت اینکه دختر خانهدار دیالوگ های زیادی ندارد این بود که میخواستم خفقان موجود را از این طریق نشان دهم و به طور کلی شخصیتپردازی به این شکل بود.
کمی درمورد تاثیر نمایش از شکل تخت حوضی ایرانی و دیالوگ نویسی های شعرگونه پایان نمایش توضیح دهید.
من اصلاً قصد نداشتم که از ساختارهای تخت حوضی استفاده کنم و حتی به دنبال سالنی بودم که در آن تماشاگران روی میز و صندلیهای مخصوص عروسی بنشینند و کاملاً در آن فضا خود را حس کنند. اما نشد. کاملاً به طور عمدی این گونه دیالوگنویسی کردم و میخواستم از این طریق دو فرد جدا را به نمایش درآورم که مرتبط با هم صحبت میکنند.
اما خیلی از نمادها، نشانهها و قراردادهای نمایش تخت حوضی در این نمایش وجود دارد.
این نمایش را به این دلیل نوشتم که مسئله بینا فرهنگی را عنوان کنم. در جغرافیایی در اصفهان و درخوزستان فرهنگها متفاوت است. من یک موقعیت اجتماعی را بین فرهنگها مطرح کردهام. اگر قرار باشد به طور مطلق بگویم نمایش تخت حوضی است که خوب یکسری قواعد و قوانین تئاتری را اصلا رعایت نکردهام. اگر همه بگوییم کاری با نمایش تخت حوضی نداشتم، درست نیست چون از قراردادهای آن استفاده کردهام. در واقع “خرمشهر11” تلفیق و تنیده شده تئاتر و تخت حوضی بر همدیگر است. خیلی راحت میتوانم بگویم که درگیر تئوری نمایشی از خلق این نمایش نبودم. چه در میزانسنها و چه در هدایت بازیگران. بیشتر میخواستم یک موقعیت اجتماعی از وضعیت بینافرهنگی را تجربه کرده باشم.
دلیل ادغام زمان در نمایش چیست؟
تلفیق زمان در نمایش من یک طرفند تکنیکی است و تنها دلیل استفاده از این شکل متفاوت جلوه دادن کار است. ممکن است بسیاری با این روش موافق نباشند اما به هر حال من آن را نوعی از شکل های تئاتری می بینم ودر کارهای آینده ام حتما از آن استفاده می کنم.
با وجود وجوه تراژدی و کمدی اثرچرا نمایش با وجه تراژیک به پایان میرسد؟
به نظر من جنگ برابر است با تراژدی و در کنارش زندگی دارای مقولههای کمدی است و چون آخر نمایش با مقوله جنگ و ویرانیهایش به پایان میرسد، کار باید با تراژدی تمام میشد.