اما و اگرهای بازرگان

تقی رحمانی
تقی رحمانی

بازرگان را سیاست مداری می توان نامید که در برابر جو غالب  زمانه ، حتی نوع روشنفکری آن می ایستاد و حرف خود را می زد، اما وی روشنفکر هم بود .هرچند  جمع روشنفکری و سیاست در ایران، سیاست را از مصلحت گاه دور می کند. اما مصلحت در سیاست به نتیجه نزدیک می شود و دستاورد را هدف  دارد و گریزی  از آن نیست.

با این وصف چهره روشنفکری بازرگان در سیاست چندان مشکل زا نبوده، چرا که وی سیاست مدار روشنفکر قلمداد می شود نه روشنفکر سیاستمدار. در این جا میان سیاسی و سیاستمدار فرق می گذارم؛ سیاسی می تواند مدیر نباشد اما سیاست مدار فرق می کند. بازرگان در مورد یک فرد موجه سیاسی معروف که  بعد ها مقام هم یافت معتقد بود به چنین افرادی در عین احترام، حتی مدیریت مدرسه را هم نمی دهند چه برسد به پست وزارت .

بازرگان سیاستمدار روشنفکری  بود که تجربه مدیریت در مشاغل مختلف، از دانشگاه تا موسسات فنی و همچنین پست دولتی را داشت. این شناخت مدیریتی از مشاغل او را درارائه تئوری هم دارای ملاحظه می کرد.

 همین ویژگی از وی سیاستمدار روشنفکر می ساخت که مانندش در دوره انقلاب چندان فراوان نبود.به عبارتی وی سیاسی روشنفکر هم نبود،بلکه تجربه دولت مداری و مدیریت داشت.

طالقانی سیاسی روشنفکربود اما به سیاست دولتی و جهانی آشنا نبود.برای همین می گفت پاسبانی رئیس شهربانی شود.

اما همین طالقانی روشنفکر سیاسی نبود چون در عرصه عمل به تعامل و انعطاف تن می داد و در موارد زیادی از با تجربگی را در عملش نشان داد که جوانان سیاسی آن را سازش کاری می خوانند.

اما بازرگان در عرصه عمل و رفتار و نگاه به سیاست چند  برجستگی دارد که قابل نقد و بررسی است.

بازرگان در الگوی کلان دو مدل را در نظر داشت؛ تجربه مذهبی وی فتح مکه بود که محمد پیامبر در این فتح فاتحانه ازدر بخشش وارد شده بود. تجربه فتح مکه برای وی مهم بود. اما  از این الگو مهمتر بازرگان در میان انقلابات و استقلال طلبی های تاریخ معاصر به تجربه هندوستان باور و  در رفتار به گاندی گرایش داشت. این ویژگی به میزانی بود که وی حتی استقلال پاکستان را نادرست می دانست، هم چنین معتقد بود هندوستان با صدور انقلاب روی نیاورد بلکه خود را الگویی برای دیگران کرد.

بازرگان به دلیل دولتمردی و تجربه مدیریت، میان سرنگونی نظام  و اسقاط  نظم و ساختار دولت فرق اساسی قائل بود، از همین رو معتقد بود که نباید به قانون و نهاد های دولتی آسیب زد.تلاش او برای حفظ ارتش و حتی قسمتهایی از سازمان ساواک  که مربوط به امنیت داخلی نبود، بارز بود و همین نگاه او را مورد انتقاد انقلابیون قرار می داد.

او با این ویژگی ها به طور کامل مقابل انقلابیون  زمانش قرار می گرفت.این انقلابیون که بسیاری شاگردان گذشته یا دوستانش بودند ،رفتار وی را باور نداشتند. به نظر وی انقلاب ایران ضد سلطنتی بود و با رفتن شاه به پایان رسیده بود و باید سرنوشت کشور به سوی ثبات و یک دولت و یک قانون  منتهی می شد و در نتیجه ناراضی بود که چنین نشده است.  این نگاه در عمل او را از تاثیر انقلاب در منطقه غافل می کرد و در نتیجه به رویکرد منطقه ای و جهانی انقلاب و همچنین تاثیر آن به شکل مستقیم که رابطه با جریانات انقلابی را می طلبید باور نداشت.

در حالیکه حتی دکتر یزدی هم با وی در این مورد همراه نبود،او با جریان های مذهبی در منطقه رابطه خوبی داشت و معتقد به تاثیر منطقه ای و جهانی انقلاب بود.

مهندس سحابی با ۳ انتقاد از نهضت آزادی جدا شد؛ اولین انتقاد او به دلیل  ضداستعماری نبودن بازرگان و نهضت آزادی بود، وی مصدق را در این مورد از بازرگان برتر می دانست.

در این جا معضلی رخ می نماید که با  توجه به ایده بازرگان، وجهه جهانی انقلاب ایران چه می شد؟بازرگان بر این نظر بود که ساختن کشور مناسب، بهترین راه صدور انقلاب است تا رابطه و کمک به جریان های انقلابی در منطقه که منطقه را ناامن می کنند. وی  انقلاب یا اصلاح را حق و انتخاب مردم هر کشور می دانست.

بازرگان می تواند بگوید که اگر چنین رفتار می شد بهانه حمله عراق به ایران ساخته نمی شد یا غربیان در برابر این حمله به سمت عراق نمی رفتند. البته مخالفان این نظر هم  می گویند در عصر استعمار امکان محاصره انقلاب وجود دارد پس  رابطه با جریانات انقلابی لازم است چرا که دولت مصدق را هم که به دنبال رابطه با جریانات انقلاب نبود استعمار گران سرنگون کردند.

این دید بازرگان می تواند مورد بررسی مجدد قرار بگیرد؛البته با نقد بررسی موافقان و مخالفان آن.

 

قانون و اسقاط دولت

نهضت آزادی ایران در مرام نامه خود به حقوق بشر التزام داده آن هم در زمانی که هیچ حزبی چنین نکرده بود. بازرگان در این مورد در زمان نخست وزیری با مشکل روبرو شد و آن اینکه رعایت قانون برای متهمان، برای هر فرد و حتی کسی که ضد انقلاب خوانده می شد لازم است. روایت است که کسانی برای اعدام نشدن تیمسار پاکروان که مقام نرمی بود به رهبر انقلاب مراجعه کرده بودند. وی در جواب گفته بود که اگر این افراد بمانند غائله 28 مرداد تکرار می شود، در چنین شرایطی بازرگان می خواست برای هویدا دادگاه علنی برپا کند و آئین دادرسی  رعایت  شود.

اما این نوع رعایت قانون وی را به  توجه نظم می کشاند؛ این نظم را وی درانتقاد از اسقاط شدن اقتدار قانون و نظم ساختاری دولت می دهد. از منتقدان بازرگان در آن زمان یعنی مهندس سحابی بود که بعد در این باره نوشت: بازرگان می گفت ما علیه پهلوی انقلاب کردیم نه علیه نظم و قانون. باید اقتدار نظم و قانون حفظ شود.

حفظ نظم و قانون او را منتقد بزرگ رفتار رهبر انقلاب که جو را در دست داشت می کرد. او به کمیته ها به عنوان سمبل ناامنی نگاه می کرد که به هرج و مرج دامن می زنند و در نطق های هفتگی خود از اعلامیه ها و مواضع رهبر انقلاب که کار دولت را تحت الشعاع قرار می داد انتقاد می کرد. به دانشجویان می گفت بروید درس بخوانید . بر علیه افشاگریها موضع می گرفت و… او در اوج بی نظمی انقلاب نظم می خواست و بر آن اصرار داست در نتیجه شعار یک دولت، یک قانون و یک مجری را می داد.

بازرگان بعد از دیدار با رهبر انقلاب در پاریس نقدش این بود که  رهبری انقلاب برای اداره کشور برنامه ندارد، پس باید انتقال تدریجی صورت بگیرد. او برای این  منظورحاضر بود بختیار نخست وزیر آقای خمینی شود تا نظم کشور اسقاط نشود؛ در این راه هم تلاش کرد اما شکست خورد.

کاستن از شدت قیام مردم در نظر رهبر انقلاب سرد کردن مردم بود که در نتیجه باز شاه حاکم می شد.دکتر یزدی در خاطرات خود به این نظر بازرگان و اختلاف نظرش با وی اشاره کرده است.

به عبارتی بی نظمی اگر به رفتن پهلوی منجر نمی شد اشکالی نداشت  اما از نظر بازرگان بی نظمی اشکال بزرگی بود.به عبارتی هنوز هم ما دولت به مفهوم اقتدار آن نداریم چرا که  اقتدار دولت رعایت قانون است؛ با حضور فیزیکی آن یا بدون حضور مامور دولت.

حال نکته این است که شاید فرصتی باشد سالها بعد آنان که وی را می ستایند و هم آنان که وی را نقد می کنند، با دقت به الگو و  ساختار دولت و نظم و قانون در نگاه بازرگان همراه با چالش های آن بپردازند.