کالبد شکافی سیاست رای در کردستان

صلاح الدین خدیو
صلاح الدین خدیو

تابلوی اول؛ کردستان ۳۰ سال قبل

اگر خرداد ۶۱ و عملیات بیت المقدس و فتح خرمشهر، یکی ازاصلی ترین فرازهای جنگ عراق علیه ایران و به نوعی تعیین کننده دورنما و خط مشی های اصلی سال های بعد ازآن است، پاییز ۱۳۶۲ نیز برای جنگ داخلی کردستان که اندکی پس از پیروزی انقلاب آغاز شد، منزلت مشابهی دارد.

درست سی سال پیش، نظام تازه تاسیس که در جنگ با عراق دست بالا را یافته و به طراحی استراتژی تهاجمی مشغول بود، عزم خود را جزم نمود تا تکلیف جنگ در کردستان را هم یکسره کرده و پس از آن به فعال کردن جبهه غربی بر علیه ارتش عراق بپردازد.پس از بازپس گیری بیشتر مناطق سوق الجیشی و حساس کردستان از احزاب مخالف، پاک سازی و باز پس گیری جاده مرزی سردشت ـ- پیرانشهر که اهمیت ارتباطی و تدارکاتی عمده ای برای اپوزیسیون مسلح کرد داشت، در دستور کار فرماندهان نظامی قرار گرفت. اهمیت و حساسیت این نبرد به گونه ای بود که رهبری حزب دموکرات کردستان ایران ناچار شد صدها نفر از پیشمرگانِ اتحادیه ی میهنی کردستان، را به منظور ترمیم خطوط مقدم جبهه جنگ به یاری فرا خواند. پیشقراولان طرف مقابل را هم نیروهای حزب دموکرات کردستان [عراق] به رهبری مسعود بارزانی تشکیل می دادند که بدلیل کارآزمودگی در نبرد های چریکی، در کنار نیروهای سپاه نقش پراهمیتی در این نبرد ایفا کردند. تقدیر تاریخ دو حزب اصلی و در حال حاضر شریک اقلیم کردستان عراق را در مهم ترین نبرد نظامی کردستان ایران روبروی هم قرار داده بود. همانگونه که در ابتدا هم اشاره شد، این نبرد خونین و پرتلفات با عقب نشینی احزاب مسلح کرد و پاکسازی جاده فوق الذکر به پایان رسید.

 پیامد نظامی این جنگ خود را بصورت انتقال و تبعید مرکزیت احزاب کرد به خارج از ایران، پس از پنج سال حضور قاطع و مؤثردر داخل کشور نشان داد، اما پیامد های سیاسی آن به مراتب مهم تر بود. از سال ۱۳۶۲ و بدنبال این نبرد، راهبرد مسلحانه احزاب کرد با چالش های عمیقی مواجه شد و دوران تازه ای در کردستان آغازگشت. همزمان با کاهش توان عملیاتی چریک های کرد، قدرت مانور و تاثیرگذاری نظام جمهوری اسلامی هم در عرصه های سیاسی و اجتماعی کردستان افزایش می یافت. اگر چه دوران بحرانی پنج ساله قبل از آن، زخم های باز و عمیقی در این خطه بر جای گذاشته و مثلا مشارکت در انتخابات بعنوان یکی از گونه های مهم سیاست ورزی ویا شاید تنها فرصت آن در غیاب احزاب و نهادهای سیاسی، در ذیل وضعیت جنگ و ناآرامی در منطقه، صورتی متفاوت با دیگر استان ها و مناطق کشور یافته بود. اولین انتخابات جمهوری اسلامی که همه پرسی برسر شکل آتی حکومت بود، هم با تحریم همه جانبه احزاب کرد روبرو شد و هم بدلیل تسلط بلامنازع آن ها بر منطقه، در بسیاری از شهرها وحوزه ها اصلا مجال برگزاری نیافت.

مرداد همان سال (۱۳۵۸) انتخابات خبرگان رهبری برگزار شد که طی آن از حوزه انتخابیه آذربایجان غربی، دبیر کل حزب وقت دموکرات، عبدالرحمن قاسملو انتخاب گردید. ۲۸ مرداد همان سال اما، روز افتتاح نخستین دوره مجلس خبرگان رهبری، درست مصادف بود با تشدید بحران در کردستان و جنگ در پاوه و فرمان بنیانگذار جمهوری اسلامی برای اعزام نیرو به این شهر. در چنین شرایطی رهبر وقت حزب دموکرات هیچگاه فرصت و اجازه ی حضور در مجلس خبرگان را نیافت. در اواخر همان سال هم انتخابات نخستین دوره مجلس شورای اسلامی برگزار شد که طی آن کاندیداهای وابسته به حزب در بیشتر شهرهای کردستان حائز اکثریت آرا شدند. غنی بلوریان زندانی سیاسی قدیمی و عضو رهبری حزب دموکرات و بعدا حزب توده، در مهاباد اکثریت قاطع آرا را نصیب خود کرد. با آغاز سال ۱۳۵۹ درگیری ها در کردستان تشدید و شکاف نظام سیاسی با احزاب معارض هم بیش از پیش تعمیق شد. این مسئله باعث شد تا وزارت کشور نتیجه انتخابات در حوزه های یادشده را نپذیرد و نمایندگان فوق الذکر فرصت ورود به مجلس شورای اسلامی را نیابند. معدود نمایندگان راه یافته در این دوره و یا انتخابات میان دوره ای مجلس اول هم فرجامی بهتر نیافتند و بعلت دو قطبی شدن فضا و غلبه نگاه امنیتی، یا خود جو حاکم بر مجلس را برنمی تافتند و یا در جلب رضایت موکلانشان باز می ماندند. در تمام این سال ها همیشه میانگین مشارکت مردم کردستان پایینتر از متوسط کشوری بود. مثلا در انتخابات اولین دوره ریاست جمهوری که به انتخاب بنی صدر انجامید، مردم کردستان با نرخ مشارکت ۸/۱۲ درصد، کمترین میزان مشارکت در کشور را به خود اختصاص دادند.

 فرجام نبرد جاده سردشت-پیرانشهر گرچه به عقب نشینی نمایندگان سیاست رادیکال از کردستان انجامید، اما لزوما به معنای تبعید کامل و فراگیر نگره های سیاسی رادیکال نبود. چه در این طرف قضیه هم، بدلیل غلبه و تعمیق نگاه امنیتی، خوان سیاست نهادی و فرصت برای سیاست ورزی انتخاباتی چندان گشوده نبود. چه گویی نظریه دومطلق امیرپرویز پویان اینجا به گونه ای دیگر خود را به واقعیت سخت و پیچیده امر سیاسی در کردستان آویزان کرده بود.میان دو مطلق رادیکالیسم سیاسی اپوزیسیون مسلح و نگاه امنیتی مطلق انگار و بی چون و چرای حاکمیت، مردم کرد بایستی راه سومی می یافتند.مشارکت معنادار در انتخابات و برآمدن سیاست رای از دل آن، طلیعه و راهگشای این مسیر سخت و دشوار بود.

 

تابلوی دوم ؛ کردستان ۲۰سال قبل

اگر در گذشته ای نه چندان دور، انتخابات های ریاست جمهوری ایران از حیث رقابتی بودن چنگی به دل نمی زد و بیشتر نمایشی بی رونق از مردم سالاری به شمار می رفت، بیست سال پیش در کردستان اما اتفاقی روی داد که این معادله را بهم ریخت و دوباره عنصر رقابت را که پس از نخستین انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۵۸، به نوعی مرخصی اجباری رفته بود، احیا و برخی ظرفیت های نهفته مدنی و اجتماعی انتخابات ریاست جمهوری را هویدا نمود. احمد توکلی در ششمین دوره انتخابات ریاست جمهوری در سال ۱۳۷۲ برخلاف دو نامزد دیگر، جاسبی و طاهری که تصور میشد برای خالی نبودن عریضه وارد عرصه شده اند، زبان به انتقاد از سیاست های اقتصادی دوران سازندگی گشود. انسداد سیاسی در کنار تورم شدید ناشی از اجرای سیاست های تعدیل اقتصادی، ویژگی عصری بود که سرانجام ایران ملول از جنگ هشت ساله و خسته از شرایط سخت دوران بازسازی را به عصر دوم خرداد رساند. در چهار ساله اول ریاست جمهوری هاشمی رفسنجانی، که کشور هرروز شاهد افتتاح پروژه های بزرگ و کوچک اقتصادی بود، به کردستان بهره ای از دلارهای نفتی و وام های دریافتی از منابع خارجی نرسید. بماند که سایه دهه شصت هم هنوز بر حوزه های فرهنگی و اجتماعی سنگینی می کرد؛ آنهم به اندازه ای که تصلب و جان سختی ساختارهای امنیتی و تداوم ذهنیت ها و روشهای سیاسی مرسوم دهه اول انقلاب نامگذاری بازه زمانی ۱۳۷۶-۱۳۵۹را به عنوان “دهه شصت بزرگ” در کردستان چندان پربیراه نسازد.

 همه اینها باعث شد که مردم کردستان با رای معنادار به احمد توکلی اعتراض خود را نسبت به سیاست های مرکز به نمایش بگذارند. در حالی که توکلی با فاصله زیاد در کردستان هاشمی را پشت سر گذاشت، در آذربایجان غربی تنها با اختلاف ۱۳ هزار رای در رده دوم ایستاد. این اختلاف اندک بیانگر آن بود که در این استان هم وی مورد اقبال کردها قرار گرفته و هاشمی پیروزی نسبی خود را مدیون آرای سایر ساکنان استان بوده است. این مشارکت معنادار و متفاوت یکی از نخستین طلایه تولد سیاست نهادی و نوعی پیشاهنگی برای جنبش مدنی مردم ایران در خرداد چهارسال بعد بود. واضح است که ماهیت رای کردها اعتراض به سیاست های دولت سازندگی بود و نه همدلی با گفتمان و برنامه های توکلی. هشت سال بعد در انتخابات هشتمین دوره ریاست جمهوری که اینبار احمد تولی با شعار “دولت پاک برای ملت پاک ” در برابر سید محمد خاتمی قرار گرفت، کردها با دادن رای قاطع و دوباره به دولت اصلاحات، ماهیت سلبی و پیام اعتراضی رای هشت سال پیش خود را بوضوح نشان دادند.شایان ذکراست که در انتخابات دوم خرداد هم میزان آرای خاتمی در سقز بالاتر از زادگاهش اردکان بود.

 

تابلوی سوم ؛ کردستان ۱۰ سال قبل

ده سال پیش و در جریان برگزاری هفتمین انتخابات مجلس شورای اسلامی نرخ مشارکت پایین مردم کردستان –حتی پائین تر از میانگین پایتخت وکلان شهرهای ایران – نشان داد که منطق ورای رفتار انتخاباتی مردم حتی در انتخابات های محلی و منطقه ای، نه از جنس حساسیتهای غیر سیاسیِ محلی دیگر شهرها و ولایات کوچک کشور بلکه به میزان زیادی نزدیک به ذهنیت و انگاره های فکری طبقات متوسط و میانی پایتخت و شهر های بزرگ است. در این انتخابات که بیشتر نمایندگان کرد دوره ششم مجلس رد صلاحیت شده بودند، کردها همنوا با موج سرخوردگی طبقات متوسط مستقر در تهران و شهرهای بزرگ از دولت مردان اصلاح طلب ونیز ناخرسندی از کارشکنی رقبای اصولگرایشان، با صندوق های رای قهر کردند.مشابه این اتفاق یک سال قبل نیز در جریان برگزاری دومین دوره انتخابات شوراها روی داده بود. سرخوردگی ملی ناشی از به سرانجام نرسیدن کافی و وافی به مقصود برنامه توسعه سیاسی و مقاومت شدید بدنه محافظه کار ساخت قدرت در برابر اصلاحات، که برآیند خود را بصورت خستگی و فرسودگی نیروهای اجتماعی هوادار تغییر نشان داده بود، در کنار تحولات سریع و ناگهانی سیاسی در عراق که سبب برآمدن دولت اقلیم کردستان به مثابه بازیگری جدید و مؤثر در منطقه شد، از سویی دورنمای موفقیت و فایده مندی سیاست نهادی را زیر سؤال برده و از سویی دیگر و به همان اندازه بر جذابیت های سیاست رادیکال مشابه سال های اول انقلاب افزوده بود.برحسب اتفاق علام موجودیت گروه پژاک، شاخه ایرانی حزب کارگران کردستان در همین حال و هوا صورت گرفت.

 تلاقی این دو سیاست در کردستان اوایل دهه هشتاد که ابتدا از قهر با صندوق های رای آغاز شد، در ادامه به پیدایش نوعی “سیاست خیابانی” منجر شد که در ابتدا (۱۳۸۴-۱۳۸۲) تنها با میزبانی خیابان های مهاباد و سرانجام در تابستان ۱۳۸۴ بصورت بحرانی فراگیر به فضاهای شهری تقریبا همه شهرهای کردنشین، از اشنویه در شمال تا پاوه در جنوب، کشیده شد. اما برخلاف تصور و آرزوی حامیان سیاست رادیکال که تمنای بازگشت به کردستان سال های اول انقلاب را داشتند، این گونه سیاست نه تعمیق یافت و نه تداوم. چه کردستان سال های دهه هشتاد آنقدر از لحاظ جمعیتی، اقتصادی و فرهنگی تغییر ساختاری کرده بود که چندان پذیرای الگوهای سیاست ورزی دهه شصت نباشد و سیاست رای را به تمامی کنار بگذارد. به عبارت دیگر “قهر انتخاباتی” که به صورت نرخ مشارکت های زیر ۲۰ درصد، در انتخابات های مجلس هفتم و ریاست جمهوری ششم در مهاباد و بوکان و سقز دل هواداران سیاست “ قهر انقلابی” را ربوده بود، تنها پرده ای دیگر و البته دراماتیک از سیاست نهادی بود ونه لزوما چرخشی گفتمانی در عرصه سیاست. حتی در همین سال های قهر و اعتراض هم که نرخ مشارکت به این میانگین های دردناک رسیده بود، باز اصلاح طلبانی چون کروبی و معین و اعتدال گرایانی چون هاشمی رفسنجانی در صدر بودند تا این قاعده که هیچ اصول گرایی تاکنون نتوانسته رای مردم کردستان را بگیرد، همچنان بدون استثنا بماند.

 

تابلوی چهارم؛ کردستان امروز

امروز و پس از گذشت ده سال از آن روزها، باز کردستان در نوک پیکان تحول خواهی مردم ایران ایستاده است.دوشنبه بیستم خرداد، اقشار میانی تهران و شهرهای بزرگ هنوز درگیر «دیالکتیک ناز و نیاز» با صندوق های رای بودند، که شور امید به تحول و تکرار دوم خردادی دیگر، خیابان های سنندج را فرا گرفت و آن ها ناباورانه دریافتند که با روحانی هم می شود به پیروزی رسید. چهار سال قبل از آن هم خاتمی در جمع فعالین و اصلاح طلبان کرد اعلام نامزدی کرده و در فردای انتخابات پر حادثه خرداد ۸۸ هم برابر آمارهای وزارت کشور، مهاباد، بوکان و سقز و بانه در کنار هم کیشانشان در سیستان و بلوچستان با اختلافی فاحش، موسوی را بر رقیب اصول گرا و “ یارانه بخش اش ” ترجیح دادند. بدون شک اینبار تنها اگر آرای قریب به ۸۰ درصدی شهرهای کردنشین آذربایجان غربی نصیب روحانی نمی شد، انتخابات به دور دوم می رفت و چه بسا سرنوشتی متفاوت می یافت.صد البته این گزاره در مورد میزان آرای روحانی در استانهای بلوچستان و کردستان هم صادق است.

 

واکاوی سیاست رای در کردستان

همراهی همیشگی مردم کردستان با سیاست های اصلاح طلبان و نیز اعتدال گرایان و مرزبندی همیشگی با جناح راست در کلیت آن برخلاف بسیاری از مناطق ایران، نیازمند توضیح و تفسیر بیشتر است. حتی تفاوت معنادار الگوی مشارکت ساکنان کرد نشین استان آذربایجان غربی و همسایگان آذریشان خود واجد دلالتهای پراهمیتی است که برای نمونه از پاره ای نابرابری های نهادی، اقتصادی و فرهنگی حکایت می کند.

واکاوی سیاست رای در کردستان مستلزم شناخت و آگاهی از مقوله

“ذهنیت سیاسی” رای دهندگان کردستانی است. در جوامع فاقد نهادهای سیاسی مدرن و حوزه عمومی فعال و کارا، درک و فهم ذهنیت سیاسی با دشواری هایی همراه است.در چنین جوامعی فهم سنتی از سیاست معمولا ریشه در تجربیات تاریخی دارد. بماند که درک تاریخی مردم هم در غیاب آزادی پژوهش و تاریخ نگاری های علمی و آزاد، بیشتر متأثر از روایت های اسطوره ای و فرا تاریخی است. نقش پارادوکسیکال مذهب شیعه در تکوین جامعه شناختی مفهوم هویت ملی در ایران از حدود ۵۰۰ سال قبل به این سو، اگرچه کارکردهای مهمی در حفظ وحدت ملی و تمامیت ارضی ایران داشته، اما از جانب دیگر به نوعی احساس غیرخودی بودن و بیگانگی با مفهوم “ دولت ” در کردستان سنی مذهب دامن زده است. اسطوره “خودی و غیر خودی” بودن که مخلوق فرایند ملت سازی دوران صفویه در پنج سده قبل است و نیز اسطوره “قربانی و مظلوم بودن” که از مدرنیزاسیون آمرانه و اقتدارگرای عصر پهلوی نشأت گرفته، از مهمترین “مصالح” این ذهنیت سیاسی بشمار می روند. صد البته مصادیق و شواهد عینی هم به اندازه کافی وجود دارند که این اسطوره ها را زنده و معتبر نگه دارند. عقب ماندگی صنعتی کردستان ایران نسبت به استان های توسعه یافته تر، تبعیض های مذهبی و زبانی ساختاری و روزمره، نبودن میانجی ها و واسطه های کرد و بومی که ارتباط جامعه محلی را با ساخت مرکزی قدرت از کانال های مناسب و معتبر برقرار سازد، خالی بودن لایه های بالایی بوروکراسی از مدیران کرد و اهل سنت و…همه و همه جامعه رای دهنده را به سمت نوعی مشارکت اعتراضی و انتخاب افراد زاویه دار با ساخت مرکزی قدرت می کشاند.

منزه طلبی سیاسی ناشی از حضور انگاره های سیاست رادیکال که زمانی با حضور فیزیکی احزاب اپوزیسیون کرد گفتمان غالب بود و امروزه هم یکی از گفتمان های تاثیرگذار است، باعث ایجاد نوعی نظام ارزش گذاری شده که اساسا امکان گرایش به جریان های سیاسی راست و همسو با قدرت را تضعیف می کند.

این ذهنیت سیاسی را البته با تسامح بسیار می توان با نگرش ها و جهت گیری های فرودستان در دمکراسی های لیبرال قیاس گرفت. البته با در نظرگرفتن این نکته که تفاوت نظام انتخاباتی ایران با این کشورها بسان فاصله زمین و آسمان است.در آنجا رای اقلیت های قومی و مذهبی، گروه های کم درآمد و مهاجران اغلب نصیب جناح چپ این کشورها می شود. برای نمونه می توان به گرایش انتخاباتی عرب های داخل خط سبز – فلسطینیان ۱۹۴۸ – به حزب کارگر و دیگر احزاب چپ این کشور، استقبال جوامع و اقلیت های فرهنگی، زبانی و نژادی بعضا مسلمان کشورهای اروپایی از نامزدهای حزب سبز و یا احزاب چپگرای کارگر و سوسیالیست و سوسیال دموکرات و به همان میزان پرهیز و دوریشان از جناح راست و احزابی چون دموکرات مسیحی و جمهوری خواه اشاره نمود. از این منظر می­توان استدلال نمود که در شرایط عادی همواره بیشتر آرای مناطق کرد و سنی نشین به احزابی تعلق می­گیرد که در منتهی الیه چپ فضای سیاسی ایران سرگرم سیاست ورزی هستند. با این تفاوت که در دمکراسی­های لیبرال خصوصا پس از تجربه­ی موفق تاچریسم و احزاب راستگرا در زمینه تسخیر پایگاه رای احزاب چپ و سوسیالیست، صیانت از پایگاه رای و جلب رضایت هوادارن به ضرورتی فوری تبدیل شده است.اما در ایران نزد بسیاری از گروه­های اصلاح طلب و میانه کسب آرای مردم کردستان همواره امری بدیهی پنداشته می­شود و لذا بازنگری در الگوهای حکمرانی ونیز گفتگو و جلب رضایت مردم کردستان محلی از اعراب ندارد.

 نکته­ی فوق ما را به این حقیقت رهنمون می­سازد که نباید همواره نوع و نرخ مشارکت مردم کردستان را کاملا سلبی فرض کرده و آن را تنها در وجه اعتراضیش خلاصه نماییم.امید به تغییر وضع موجود و خواست بازنگری در الگوهای حکمرانی بعد مهمی از این مشارکت معنا دار است. همراهی بدون انقطاع مردم کردستان در این سال ها با اصلاح طلبان و نامزدهایشان به بهترین وجه بیانگر تداوم این امید و اعتماد است. مردم کردستان دست کم امیدوارند که حاملان و عاملان گفتمان اعتدال و اصلاح زمینه­هایی برای زیست برابر، توازن در توسعه و گشایش فضای سیاسی و فرهنگی فراهم نمایند.

بیش از سی سال پیش که کردستان در آتش رادیکالیسم سیاسی می سوخت، گروه ها و محافل چند ده نفره و از همه جا رانده و مانده چپ مارکسیستی از اقصی نقاط کشور راهی کردستان می شدند تا در ازای هزینه های سنگین مادی و معنوی که بر دوش مردمان آن دیار و جنبش کردی گذاشته بودند، دیار میزبان را ملقب به “سنگر آزادی ایران” نمایند.آش نخورده و دهن سوخته ای که تنها ره آوردش رنج و مرارت مضاعف و افزون مردمانش بود.اگر این عنوان پر طمطراق تنها تعارفی توخالی و شعاری پر زرق و برق در روزگاران شعارزده آنزمان بود، سیاست رای و صبر و مدارای مدنی و استقامت های نظری متناظربا آن، به حق کردستان را پیشقراول جنبش مدنی مردم ایران کرده است.این طلایه داری را ارج باید نهاد.