سهند صابر
امسال روز جهانی زن در ایران شرایط خاصی داشت؛ انتخاب مجدد محمود احمدی نژاد که با اعتراضات فراوانی روبرو بود، شرایط و محدودیت های اعمال شده برای زنان را سخت تر کرد و این درحالی است که هر روز نیز به وخامت آن افزوده می شود.
حضور گسترده زنان در خط اول تظاهرات اعتراض آمیز که اکنون ۱۰ ماه است جمهوری اسلامی را دچار تزلزل و سردرگمی کرده، به خوبی نشان داد که آرمان های دموکراتیک جنبش سبز رابطه تنگاتنگی با تساوی حقوق زن و مرد و ارزش های انسانی دارد.
الگوی این جوانان که شیفته آزادی اند، ندا آقاسلطان است که در ماه ژوئن با گلوله شبه نظامیان حکومتی جان به جان آفرین تسلیم کرد و با مرگش وجهه دیگری به جنبش بخشید. ندای زیبا و خندان تصویر این جوانان ایرانی است که بدون اینکه نسبت به عقاید و جنس مخالف جبهه گیرند، به اعتراضات خود ادامه می دهند و هرگونه مانعی را که از سوی قوانین متحجر جمهوری اسلامی با زور و خشونت وضع شده از سر راه برمی دارند.
مبارزه و جنبش زنان فردای پیروزی انقلاب اسلامی بر حکومت شاه متولد شد. آیت الله خمینی که وعده داده بود کوچک ترین محدودیتی بر زنان اعمال نخواهد شد، به محض ورودش به ایران به تدریج شرایط را بر زنان سخت کرد و تنها آنان را در خدمت مردان قرار داد. روز ۸ مارس ۱۹۷۹ هزاران زن در تهران گردهم آمدند تا علیه محدودیت هایی که قربانی آن شده بودند به اعتراض بپردازند. اکنون ۳۱ سال از آن تاریخ می گذرد.
این واقعیت با آنچه که در سلسله پهلوی برای زنان روی داد تفاوت دارد. امپراطریس فرح در زمان تاجگذاری خود در سال ۱۹۶۷ اعلام کرد: “من این احساس را دارم که شاهنشاه تاج را بر سر تمام زنان ایرانی گذاشته است.” او بدین ترتیب اولین زنی بود که از حق اداره حکومت در غیاب شاه قبل از بلوغ ولیعهد برخوردار شد و این گام بزرگی برای زنان ایرانی به حساب می آمد.
در سال ۱۹۳۶ نیز رضا شاه یک سیستم آموزشی مختلط را پایه ریزی کرد و امکان دسترسی زنان به دانشگاه را فراهم آورد. محمدرضا شاه از سال ۱۹۶۳ با “انقلاب سفید” خود، امکان حق رأی و همچنین صلاحیت انتخاب شدن را برای زنان به وجود آورد. در سال ۱۹۶۷، “قانون حمایت از خانواده” پیشرفت قابل توجهی در حقوق زنان به وجود آورد؛ حق داشتن چند زن برای مردان و حق طلاق به صورت یک طرفه از سوی مرد بسیار سخت شد. کلیه سنت های خانوادگی مربوط به مردسالاری که قرن ها پابرجا بود، به نفع ایجاد یک جامعه نوین با مشارکت همه جانبه کلیه شهروندان آن از بین رفت.
در سال ۱۹۷۴، سن قانونی ازدواج برای زنان به ۱۸ سال افزایش یافت و کلیه بخش های حرفه ای، همانند مردان، به روی زنان نیز گشوده شد. امکان زندگی و فعالیت های سیاسی نیز در اوایل سال های ۱۹۷۰ برای زنان به وجود آمد و نتیجه آن ۲۲ نماینده زن در مجلس و ۲ سناتور زن بود. فرخرو پارسا نخستین زن ایرانی بود که به مقام وزارت رسید.
با انقلاب اسلامی و ظهور یک حکومت جدید دین سالار، قانون حمایت از خانواده ملغی اعلام شد و با این الغاء تمامی سال های مبارزه که می توانست برای زنان ایرانی امکان خارج شدن از سنت های مردسالاری را به وجود آورد از بین رفت. سن ازدواج به ۹ سال کاهش یافت و تبعیض در کلیه سازمان های دولتی و اداری نهادینه شد. شرکت های خصوصی مجبور شدند امکان انتصاب زنان برای برخی پست ها را محدود کنند و ارزش وجودی آنان به نصف ارزش وجودی مردان تقلیل یافت.
شیرین عبادی، که در سال ۲۰۰۳ به دلیل فعالیت هایش در احقاق حقوق زنان، کودکان و زندانیان سیاسی برنده جایزه صلح نوبل شد، در یکی از کتاب های خود می نویسد: “این قوانین انعطاف ناپذیر که بقیه عمرم را در مبارزه با آن می گذرانم روی کاغذ چاپ شده اند: جان یک زن نصف جان یک مرد ارزش دارد؛ شهادت یک زن در برابر دادگاه به اندازه نصف شهادت یک مرد ارزش حقوقی دارد؛ یک زن برای طلاق باید اجازه شوهرش را داشته باشد. نویسندگان این قوانین جزایی مشخصاً به عقاید کارشناسان قضایی قرن هفتم مراجعه کرده اند. این قوانین ما را چهارده قرن به عقب برده اند، یعنی اولین روزهای اشاعه دین اسلام؛ زمانی که سنگسار کردن یک زن زناکار یا بریدن دستان یک دزد مجازات های عادلانه ای محسوب می شدند.” به علاوه، آیت الله محمد یزدی در مصاحبه ای در سپتامبر سال ۱۹۸۶ گفت: “زن شما که دارایی شما محسوب می شود، درحقیقت برده شماست.”
این اظهارات به خوبی نشان می دهند که جمهوری اسلامی تا چه حد در تساوی حقوق زن و مرد احساس خطر می کند؛ احساس خطر در بقای خود و همچنین در مناسبات دین سالارانه خود که امکان حکومت بر مردم را برای آن پدید می آورد.
طی سال های ۱۹۹۰ جنبشی از سوی زنان در ایران به وجود آمد که خواهان احقاق حقوقی بودند که ۱۰ سال قبل از آنان گرفته شده بود. پس از آن، جنبش اصلاح طلبانه حکومت که دارای یک قدرت مدنی غیرقابل اجتناب بود، بر پایه خواسته های جامعه و اصول اسلامی و قرآنی به اهرم جدیدی تبدیل شد تا حقوق زنان را به آنان بازگرداند. دوره ریاست جمهوری محمد خاتمی از سال ۱۹۹۷ تا ۲۰۰۵ به عنوان دوره ای شناخته شد که زنان طی آن آزادی های بیشتری داشتند، ولی ازطرف دیگر فراکسیون اصلاح طلب که برای رسیدن به قدرت متکی به رأی زنان بود نیز پیروزی های بسیاری به دست آورد.
با این حال، پاداش شیرین عبادی این بود که رییس جمهور خاتمی عقیده واقعی اصلاح طلبان برای احقاق حقوق زنان را زیر سؤال برد. محمد خاتمی گفت: “جایزه صلح نوبل چندان حائزاهمیت نیست. جوایز نوبل در علوم و ادبیات مهم ترند.” او با اظهاراتش اهدای این جایزه به خانم عبادی و افتخار میلیون ها زن ایرانی را کم اهمیت جلوه داد و همچنین واقعیت شرایط زنان در جامعه را تکذیب کرد.
از آن پس، پروژه های بسیاری باعث منقلب شدن محافل سیاسی جمهوری اسلامی شده است. کمپین “یک میلیون امضاء” یکی از این پروژه ها بود که از سوی فعالان حقوق زنان به دلیل نارضایتی مدنی که از مدت ها قبل وجود داشت آغاز شد. این کمپین به خوبی نشان داد که توان مردم در تغییر محدودیت هایی که حکومت سازش ناپذیر جمهوری اسلامی تعریف کرده بسیار بالاست.
بسیاری از فعالان ایرانی درخارج از کشور توانسته اند کنفرانس هایی را در دانشگاههای بزرگ و مراکز تحقیقاتی برگزار و افکار عمومی مردم جهان را نسبت به آنچه در مورد حقوق زنان در ایران می گذرد بیدار کنند. زنان ایرانی بسیاری استعدادهای نویسندگی و هنرمندانه خود را آزاد ساخته اند و دست به خلق آثار قابل توجهی زده اند: مرجان ساتراپی، شیرین نشاط، شاهدخت جوان، وانشا رودبارکی و نازنین افشین جم نمونه هایی هستند از زنان ایرانی که در خارج از ایران جای خالی هموطنان خود را پر کرده اند.
اعتراضات کنونی در ایران که کلیه اقشار جامعه را دربرگرفته چیدمان جدیدی را نشان می دهد که در آن ایرانیان، اعم از زن و مرد، می خواهند در کنار یکدیگر زندگی برابری داشته باشند. امروز با اعتقاد بر اینکه احقاق حقوق زنان، راهی است برای احقاق خواسته های دموکراتیک و لائیک، کاملاً مشخص است که مقوله آزادی زنان محور اصلی پروژه ایجاد دموکراسی در ایران را تشکیل می دهد.
منبع: لوموند، ۹ مارس