یادتان هست، دوستان یادتان هست

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

po_nabavi_01.jpg

دوستان! نوشته های درخشان و نشاط بخش شما را طی هفته گذشته در مذمت رئیس دانشگاه کلمبیا و تقدیر و تشکر از ملت ایران که در رئیس جمهور کنونی خلاصه شده است، خواندم و به این هوشمندی و خردورزی بی کران همه دوستان نازنینم آفرین فرستادم. به قول قدما، هبذا بر همه تان و ایدون بر شما باد!

دوست عزیز من!

همگان می دانند که منظورم آن عطابخش جرم ناپوشیده نیست، و اگر عطایی را نام می برم، لقایش را پیش از این خودش به حکومت بخشیده است. شما این وسط چه می گوئید؟ شمایی که اسب خرد خویش به گردون جهانده اید و خویش را به مملکت ملکه اعظم چپانده اید، شما چه می گوئید از حکمات و برکات و سکنات و کرامات این عجوز بی مرتبت که شما را از وزارت به غربت نشانده است و قاضی شارح او … بگذریم. عطای عزیز که اکنون شمع جمع مهاجرانی و خود نیز نیک می دانی که این کرامت به هیچ حاصل نیامده جز ظلمی که بر حضرتت رفته است. شما را چه شده است که سخن آن دانشمند جهان فهم آزاداندیش را به سخافت و سبکی می شمارید و سخن این کوته قامت و کوته اندیش و کوته سیرت را چنانش جلوه می دهید که هیهات من الذله! اسلام رفت و دین رفت و خدا رفت و آب روی دانشگاه رفت. ای کاش انگشت تان به اشاره مردان این کوته آستینان کوته قامت نشکسته بود، در سنه خمسه مائه تا می گفتم که از شماست که بر شماست، اما، درید و برید و شکست و ببست آن انگشت نازنین را که جز مهر و کلمه چیزی از آن صادر همی نشد. کجای کاری اخوی؟

چه شد که در این یک به میخ و یک به نعل، ضربه کوبنده را بی بی سی در مقاله حضرت زید که امرش و عمرش دراز باد، به سوی کلمبیا حواله کرد و از آن مقاله هزار کلمه ای همان بیست کلمه که در نقد آن رئیس دانشگاه نوشته بود تیتر کرد، در حالی که تمام مقاله حضرتش این نبود که در عنوانش گفته شد. یا حداقل من چنین نخواندم. چرا همه تان یکباره قلم را تیز کردید و حواله آن مرد محترم که جز حقیقت چیزی نگفته بود و کاری که به ایران و ایرانی نداشت، هیچ، همه مقصودش و منظورش شخص احمدی نژاد بود. می پرسم که آیا در دانشگاههای وطن این منزلت آکادمیک رعایت می شود؟ آیا در دانشگاه تهران دانشجویان حق دارند از رئیس جمهور سووال کنند؟ اصلا شما خودتان را می گویم، حق دارید در دانشگاه تهران یا در هر دانشگاه دیگری یک سخنرانی و پرسش و پاسخ آزاد برگزار کنید؟ وقتی خودتان ده درصد این آزادی را ندارید، چرا به آنها که از آزادی هشتاد درصدش را دارند، چنین می تازید؟ آیا حرف رئیس دانشگاه کلمبیا حرف دل تان نبود و نیست؟ من می دانم که نمایش بی طرفی حرفه ای اقتضا می کند که بی بی سی اینگونه بنویسید. اما من فکر می کنم آن سکوت که حضرت زید می فرمود، چه خوب بود جایش اینجا باشد.

و بدان ایدک الله فی الدارین حضرت خاتمی، که مرتبت آن بزرگوار در هیچ دانشگاهی در جهان جز به بزرگی و کرامت ذکر نشد و شما را جز به نیکی یاد نکردند و شما پس از پایان ریاست ات به دعوت دانشگاههای مختلف رفتید و شما را همچنان بی آنکه نماینده ملت باشید بزرگ شمردند، از آنکه بزرگی در شما بود. گفتید اگر ایشان به آن جایگاه نمی رفت، چنین بی احترام نمی شد، می پرسم: مگر شما به صد مرتبه به چنین جایگاهی نرفتید؟ مگر در هاروارد شما را با حرمت تمام خطاب نکردند؟ مگر چنان هوشمند و شریف رفتار نکردید که حتی در مراسم مرگ پاپ، رئیس جمهور اسرائیل نیز دست به سوی شما دراز کرد؟ اما مگر همین رئیس جمهور و عمله جات و اکره جاتش نبودند که حتی دفتر شما را هم برای گفتگوی محترمانه با جهان از شما گرفتند و از آنجا بیرون تان کردند؟ لابد خوششان نمی آید رئیس جمهور کشور از ده دانشگاه دکترای افتخاری بگیرد و برای هر رئیس جمهوری افتخاری باشد که در کنار شما عکسی به یادگار داشته باشد، نه اینکه مثل ملک عبدالله از دست احمدی نژاد فرار کند و طرف مثل سریش بچسبد به سلطان که با او عکسی بگیرد. چنین موجودی لیاقتش بیش از آن سخنان مودبانه و منطقی است که استاد محترم حضرت بالینجر گفت؟ شما چرا چنین می گوئید؟

و خطاب می کنم به جناب هاشمی که گفت توهین به احمدی نژاد توهین به ایرانیان بود، چرا؟ شما که در انتخابات ستاد خودتان حداقل هشت بار نامه هایی منتشر کرد که فرماندهان بسیج با اسم و رسم در انتخاب احمدی نژاد دخالت کردند و برای پیروز شدن بر شما حیثیت برای خانواده و پسران و دختران شما نگذاشتند و شما را مصداق بارز مفسد اقتصادی خواندند و با شعار پیروزی بر حضرتعالی، سعی کردند رئیس جمهور شوند. یعنی شما نمی دانید که آرای احمدی نژاد در مرحله اول جز با تقلب گسترده به دست نیامد و در مرحله دوم جز با فریبکاری و سازماندهی نظامیان در انتخابات پیروز نشدند. شما که تا شش ماه پس از انتخابات بخاطر این تقلب گسترده، با رهبری و دولت و حکومت قهر کردید، چرا کاسه داغ تر از آش می شوید و موجود حقیر بی سوادی را که ایران را تا مرز جنگ کشانده، اقتصاد را ویران کرده، آزادی را نقض کرده و حتی کتاب خاطرات خود شما را اجازه انتشار نمی دهد، نماینده ملت می دانید؟ شما بگوئید کجای سخنان رئیس دانشگاه کلمبیا خلاف بود؟ آیا احمدی نژاد دیکتاتور، طرفدار تروریسم، سنگدل، کوچک، طرفدار تردید در هلوکاست و همه این چیزها نیست؟ دانشگاهیان و روشنفکران در انتخابات پشت شما ایستادند و در مقابل پوپولیسم دروغ و فریب شکست خوردند، حالا که خودتان اجازه حرف زدن ندارید، روزنامه تان را هم تعطیل می کنند، کتاب تان را هم سانسور می کنند، وب سایت رئیس دبیرخانه شورای تشخیص مصلحت تان را هم دقیقا یک روز پیش از آن که آقای احمدی نژاد جلوی پانصد میلیون نفر بگوید که در ایران آزادی کامل وجود دارد، خودش و دفترش توقیف می کند، تا آنجا که شخص مرتضوی به مسوولان بازتاب می گوید، از من دیگر کاری ساخته نیست، هر روز دارند از دفتر رئیس جمهور می آیند اینجا و می نشینند تا ما بازتاب را تعطیل کنیم، شما چرا احمدی نژاد را نماینده ملت ایران می دانید؟ شما چرا ناراحتید که اگر این همه نمی توانند در ایران سخن بگویند، در کلمبیا هم نباید واقعیت را در مورد این رئیس جمهور دیوانه و ویرانگر اعلام کنند؟ شما که برادری تان را اثبات کرده اید حق سخن گفتن ندارید، لااقل بگذارید دیگران حرف تان را بزنند.

و به تو بگویم رفیق شفیق! تو نیز گفتی که سخنان رئیس دانشگاه کلمبیا خارج از عرف دانشگاهی بود و آنرا زشت و نادرست دانستی. گله ای هم نیست. وردی است رایج و سوراخی است گشاده و دعایی است که اهل ایمان این روزها دعا ورد زبان شان است. تو چه می گویی که بخاطر اینکه کلماتت سانسور نشود، در دوشابی به این خوشمزگی و شیرینی که در کلام توست، دوغی به آن ترشی را مخلوط می کنی؟ مگر نمی دانی که همگان منتظرند تا تمام آن دوشاب را که به صد زحمت ساخته ای به کناری نهند و این دوغ را به سفره بی نفت رسانه های بمباران شده کشور ببرند. این چه نفاقی است! به تو نمی آید با مومنان نشستن و همدلی کردن و با فاسقان نشستن و دل به آنان دادن. فسقی چنین، به ایمانی چنان صدبار می ارزد. و تو می دانی که آن مردک که نه قیافه اش به ملت ایران شبیه است، نه به گذشته و سرنوشت تاریخی این مرزوبوم معتقد است، به قول خودت از هر هزار وعده اش یکی هم وفا نمی کند و ما را به این کثافت و خجالت نشانده است. حالا او نماینده ایران و ایرانی است؟ مگر هر کسی که به زور و با تقلب و تردید 17 درصد رای بیاورد، نماینده یک ملت می شود؟ و چرا از خودت نمی پرسی که چرا همزبان کسانی می شوی که آن رئیس جمهور را با 60 درصد رای نماینده ملت نمی دانستند و حالا این یکی را با 17 درصد نماینده خدا که هیچ، پیامبر را هم نماینده او می دانند؟ چه می کنی؟ چه می کنید؟

دوست نوجوان من!

نوشته عصبی ات مرا مالامال از غرور و حیرت کرد، که چه خوش ترانه می سرایی و خوش نغمه می خوانی از غیرت ایرانی، گفته ای که منتقد موسیو بالینجر هستی و به ایرانی بودنت فخر ورزیدی و گفتی که ایرانیان چه انسانهای بزرگی اند. گفتی که توهین رئیس دانشگاه کالیفرنیا به احمدی نژاد توهین به همه ایرانیان است. دوست نوجوان من! یا بهتر است بگویم دوست جوان کم سن و سال من، نامت نمی برم و آب روی ات را به همین قدر حرمت می گذارم که بی نام با تو سخن بگویم. دوست من! تو که از دست احمدی نژاد به فرنگ پناهنده شدی و وقتی من به تو می گویم برگرد، چون با تو کاری ندارند، می گویی که اگر بازگردی خشتکت را بادبان می کنند و حیثیتت را آویزان می کنند، تو چرا چنین از آن که چنین خفتی بر زندگی ات رانده است تقدیر می کنی؟ دیگران را کاری ندارم، تو چرا؟ تو به قول گوگوش مان از کدام قبیله ای که گفتن ات بدین سیاق عادت است؟ ای مرده شورت ببرد، که ننگ و عار را به صد بار بر خود روا می داری و دروغی چنین را تنها به آن دلیل که نامت هنوز به ذهن مردمان بطوری بایسته و شایسته شناخته نیست، بر قلم جاری می کنی. آیا روا نیست که من به هجو و هزل حواله قلمت را به جائی دهم که این قلم به هزار چیز آلوده تر است و شایسته همان که صاحبش پرونده ای سترگ از مخالفتش با جمهوری اسلامی بسازد برای گرفتن پناهی از ممالک محترمه جهان و نه در غربت دلی شاد بدارد و نه رویی در وطن داشته باشد. تو چه می گویی؟ تو که رانده از این دولتی و مانده از هر عدالتی تو چرا مجیز می گویی و دل به آن کسی می دهی که آواره غربت ات کرده است؟

و برای تو می گویم، ای رفیق همزبان که 25 سال است زبان خود را به هزار رنج در خانه زنده نگه داشته ای و در نیویورک در جایی زندگی می کنی که به قول خودت در شعاع یک کیلومتری تان شبی یکی را با اسلحه می کشند و مادر روستایی ات وقتی که آنجا آمده بود، می گفت: بهشت که می گن همین جاست! یادت هست که علی عزیز پیش از آن که دستگیر شود، مرا به تو معرفی کرد تا سه شب میهمان خانه ات باشیم و میهمانی ات چه مهربان و چه بزرگوارانه بود. همه چیز خوب بود و همه چیز با مهربانی و رفاقت. علی رفت و سه چهار ماهی را زندانی شد و به مناسبت سخنرانی نابغه کبیر میهن مان در آمریکا آزادش کردند. نامه ات را خواندم، گفتی که برای شرکت در مراسم دیدار با رئیس جمهور نامه ای برایت فرستاده اند و قرار است بروی و گفتی فقط می خواهم بروم و ببینم این مردک چه می گوید. می دانی آن مردک چه گفت؟ گفت: « صدها ایرانی در دیدار با ما به نمایندگی از میلیونها ایرانی مقیم آمریکا پشتیبانی کامل خود را از نظام و سیاست های دولت اعلام کردند.» این همان چیزی بود که تو بخاطرش رفته بودی؟ در آنجا سووال نکردی که بهترین رفیق تو که مخالف سیاست های آمریکا و طرفدار صلح است، چرا توسط دولت احمدی نژاد زندانی شده است و تو نیز حتی اگر در میهمانی رئیس جمهور در نیویورک مورد استفاده قرار بگیری باز هم بعید نیست مثل انسانهای شریفی مانند هاله اسفندیاری و کیان تاجبخش و علی شاکری زندانی شوی؟ این چه رفتاری است که شما با خودتان می کنید؟ با خودتان؟ با دوستان تان؟ با ملت تان؟ و با حقیقت؟

و آخر سخن با رفیق دوست داشتتنی ام که اهل طنز است و شیرین سخن می گوید و کلامش را که می خوانی خنده بر لب هایت شکوفا می شود. گفتگوی من و تو به آنجا رسید که من گفتم می خواهم چیزی بنویسم در پاسخ به فلانی و فلانی و فلانی، و گفتی چرا در پاسخ به من نمی نویسی؟ گفتم: مگر تو هم از رئیس دانشگاه کلمبیا انتقاد کردی؟ گفتی: این مادر[…] ها دارند کلی تبلیغات می کنند و این مردک کلی مظلوم شده و گفتی اگر لازم باشد من هم از او انتقاد می کنم. گفتی چیزی می نویسم که در آن از رئیس دانشگاه کلمبیا انتقاد می کنم و تو به من پاسخ بده، این جوری می شود یک دیالوگ. فکر کنم خیلی جالب بشود…..

من می خواستم بگویم که مشکلی نیست، ما همگی مثل هم هستیم، شما نقاب بر چهره می زنید، ما نقاب بر چهره می زنیم، آنها نقاب بر چهره می زنند، همگی مثل هم هستیم، دیگر چه جای ناراحتی است؟ نفاق هم چیز بدی نیست، راستش را بخواهید گاهی آدم باید چهره پنهان کند، یادتان هست زمانی که مغولها حمله کردند؟ یادتان هست؟ واقعا یادتان هست؟