اصرار برای داشتن و یا یافتن نقشه راه صحیح در دورانی که به گفتوگو نیازداریم بسیار با اهمیت است. هر از گاهی فعالان سیاسی و حتی روشنفکران ایرانی با توجه به نگاه “دولت محوری” به جای “جامعه مدنی محوری”، راه نجات جامعه را تقویت احزاب سیاسی در ایران میدانند.
اما پرسش این است که تقویت احزاب سیاسی تا چه حد به دموکراسی یاری میرساند به باور نگارنده این ادعا جای بحث دارد، ایده مزبور بر خطا نیست، اما درست هم نیست، به عبارتی بهدلیل راهبردی توجه احزاب موجب غفلت از جامعه مدنی و نهاد و صنفسازی میشود، در حالیکه احزاب در بستر جامعه مدنی معنی واقعی دارند.
برای اینکه اثبات گردد که ادعای مزبور درست نیست میتوانیم به تجربه کشورهای پیشرفته و دارای دموکراسی نگاه کنیم یا به تجربه تحزب صدساله در ایران نظری بیندازیم. سوال بارز این است که پایه و تکیهگاه دموکراسی، جامعه مدنی یا نهاد است یا احزاب
به عبارتی احزاب شرط لازماند، اما کافی نیستند.
مرور گذرا اما نیز به تاریخ صدساله در ایران نشان میدهد که دولت مدرن و احزاب و سازمانها به تقلید از جوامع پیشرفته در ایران شکل گرفتند. اما بدون جامعه مدنی قوی و تأثیرگذار دولت مدرن شبه مدرن و احزاب شبه حزب شدند.
در حقیقت به نظر میرسد که اگر برای ساختن یا جاده آسفالته در ایران اقدام کردند. بهجای خاک برداری، سفتکاری با ریختن اسفالت بر زمین اعلام کردند که جاده شوسه و مناسب کشیدهاند و هر بار که آسفالت دچار شکست و ترک میشود اعلام میگردد که اشکال از مصالحه یا شرایط آب و هوایی بوده و باز اعلام میگردد که در همه کشورها آسفالت دچار ایراد میشود … به عبارتی ساز تنهای حزب سازی مورد نظر قرار میگیرد. در همین رابطه منکران و طرفداران حزب به نفع و علیه احزاب وارد میدان میشوند.
و جالبتر این است که در چنین کشوری، بسیاری از سیاسیون افتخارشان این میشود که جز با هیچ گروه و دسته و حزبی و مرامی نیستند.
ترجمه ساده این جملات این است که اینان طرفدار خودشان هستند و ترجمه سادهتر این جملات باز این است که “همه احزاب و گروهها باطل و غلط هستند”.
و اما موضوع نقد ما این نکته مهم است که طرفداران نظام حزبی که از سر صدق نیت از تقویت احزاب دفاع میکنند، در حقیقت جامعه مدنی و نهادهای مدنی که نشان و جایگاه خاکبرداری و سفتکاری را برای جاده آسفالته دارد را مورد غفلت قرار میدهند.
توجه به تجربه سه دوره احزاب در ایران نشان میدهد که حرکت حزب سازی در ایران بیدستآورد نبوده اما در فقدان جامعه مدنی و نهادهای صنفی یا دولتگیر شده یا دولت کوب گردیده است.
احزاب پارلمانی
احزاب اولیه با گرایش لیبرال بر محور و گرد اشخاص و محافل و گروههای روشنفکری یا صاحبان صنایع قدرت گرفتن این احزاب در پارلمان قدرت یافتن، مقایسه احزاب قدرتمند در انقلاب فرانسه از 1789 م تا 1910 م نشان میدهد که در فرانسه بستر طبقه اجتماعی و نهادهای مدنی و در نهایت به احزاب معنی واقعی داشته.
اما حزبسازی بر حول محافل و اشخاص و پارلمان در ایران به دلیل فقدان نهادهای مدنی و جامعه مدنی در ایران جواب شایسته نداد. این شکستها به خوبی مورد نقد جریان سازان دورههای بعد قرار نگرفت.
حزب دموکرات عامیون و اعتدالیون و اجتماعیون به ترتیب در حزب ژاکوبن و ژیروندین بودند، اما فرق این دو حزب ایرانی با احزاب فرانسوی این بود که نوع ایرانی این احزاب بر سر مزاری نوحه میخوانند که مردهای در آن وجود نداشت.
جامعه ایرانی در شکل دولت – ملت مدرن شکل نگرفته بود. نباید فراموش کرد که در مجلس اول بعد از انقلاب فرانسه در سال 1789 م که در یک زمین تنیس شکل گرفت نمایندگان اشراف، سرمایهداران و طبقات فقیر در جایگاههای تفکیک شده نشستند در نتیجه واژه چپ به این خاطر به طرفداران فقرا و اقشار ضعیف داده شده که ایشان در سمت چپ زمین قرار گرفتند.
اما در مجلس اول مشروطیت در بسیاری از موارد روحانیون و شاهزادهها به جای برخی از اصناف و اقشار نشستند و فقط کسبه و تجار و اشراف و روحانیون نماینده خود را داشتند.
این تفاوت مهم را نمیتوان نادیده گرفت به عبارتی مشکل جامعه ایران در فقدان کنش احزاب نبوده، چرا که با تشکیل حزب توده در ایران و بعد فدائیان و بعد مجاهدین خلق پیگرفته شد. اما تجربه احزاب محفلی و پارلمانی در ایران استمرار پیدا کرد.
در دوران نهضت ملی تا به امروز نیز بر حول دولت یا اشخاص قدرتمند، یا محافل پیگرفته شده است. در نتیجه مشکل دموکراسیخواهی در ایران به فقدان احزاب برنمیگردد، بلکه به عدم تناسب است. این احزاب که در رابطه احزاب با نهادهای مدنی باز میگردد. حول قدرت شکلگرفتهاند و با این منطق که در ایران بدون دولت و قدرت کاری نمیتوان از پیش برد، پس باید یک پای دو قدرت داشت.
احزابی مانند حزب دموکرات قوام / حزب رستاخیز / حزب جمهوری اسلامی / جبهه کارگزاران سازندگی / جبهه مشارکت / حزب اعتماد ملی و احزابی که بیرون از حاکمیت قدرت شکل گرفتهاند اما شخص محور یا محفل بودهاند مانند جبهه ملی ایران، حزب ملت، حزب ایران، نهضت آزادی ایران. ویژگی این احزاب؛ داشتن اعتبار اجتماعی به جای وزن و نفوذ میان لایههای اجتماعی است. این اعتبار در جامعه ایران، توان بسیج نیروها را پیدا میکند و موفق میشود که عامل بسیج کننده مردم در مبارزات پارلمانی یا مخالفت با حکومت شوند. اما این توفیق را نمییابند که جامعه مدنی و نهادهای مدنی را سازمان دهند.
این احزاب در مجموع شخص محور، محفلی، جبههای، موسمی، برنامه محور یا خواسته محور هستند. اگر نگاهی دقیق به این احزاب و همتابان اروپایی شود. ملاحظه میگردد که ایشان در قلمرو کردار حزبی و سازمانی نادرست عمل نکردهاند، اما چرا کامیابی احزاب اروپایی را ندارند، مشکل کجاست؟
آیا مشکل در درون این احزاب است یا در نحوه رابطه با جامعه مدنی و نهادهای صنفی و مدنی میباشد. حتی حکومتی و غیر حکومتی بودن تحتالشعاع مستقیم ارتباط با نهادهای مدنی و صنفی قرار میگیرد.
چرا که علاوه بر دولت محوری و اشغال پست دولتی که وظیفه کلاسیک و تعریف احزاب در ایران است، احزاب حکومتی نهادهای مدنی در اختیار خود میخواهند و استقلال آنان را بر نمیتابند در حالیکه عدم استقلال آنان به معنی پایان دموکراسی است.
همچنین احزاب بیرون از دولت برای تماس با نهادهای مدنی تحت فشار و تعقیب حکومت قرار میگیرند و در صورتیکه با نهادها ارتباط برقرار کنند، ناگزیر از رابطه وابستهگی صنف به حزب هستند.
این نوع رابطه امنیت نهاد و تشکل صنفی را به خطر میاندازد.
بهعبارتی احزاب در ایران در سرزمین نامناسب نقش قراردادی و کلاسیک و استاندارد اما غیربومی را درست بازی کردند اما نتیجه عکس گرفتند.
بههمین خاطر مسؤول بخش فلان نهاد صنفی در یک حزب درون حاکمیت، بیشتر بهدلیل وابستگی حزبی برگزیده میشود تا مقبولیت در درون اصناف و نهادهای مدنی که نمونه بارز آن در این سالها خانه کارگر و مسؤولان آن هستند.
یا مسؤول فلان قسمت مدنی و صنفی یک حزب تحت فشار غیر حکومتی، فرد منفرد و خوش نام همان صنف است، اما همه همکاران وی به دلیل امنیتی از تماس سازمانی با وی را با دادند. که نمونه آن را در جبهه ملی دوم و سوم و نهضت آزادی ایران میبینم. به عبارتی احزاب که واسطه نهادهای مدنی و صنفی با حکومت هستند و قرار است که به نمایندگی از جامعه مدنی در دولت یا با دولت نقش بازی کنند در عمل توانایی انجام این وظیفه اصلی خود را ندارند و در حد محفل تیم و دسته باند بسته میمانند.
احزاب و سازمانهای علنی – محفلی نسل اول که در ایران استمرار پیدا کردهاند، در عمل با نقدهای فراوانی روبهرو شدند اما احزاب نسل دوم روشنفکری – اجتماعی احزابی متأثر از تجربه غرب بودند که میپنداشتند خواهند توانست با اصلاح ساختار تشکیلاتی و برپایی برخی از اصول و ضوابط بر صنف احزاب محفلی شخصیتی نسل اول فایق آیند.