ده یاس و یک داس

نویسنده

» قاب

 

فهرست طولانی است. حکومت‌های دیکتاتوری در اولین قدم، کلمه را نشانه می‌گیرند و صاحب کلمه را. نویسنده‌گان همیشه هدف بوده‌اند. وقتی به تیر غیبت سربازهای گم‌نام گرفتار شده‌اند و زمانی دیگر به حکم قاضی‌ای در بی‌دادگاه به زندان و شکنجه رسیده‌اند. قاب این هفته اما ده تصویر و ده روایت را نمایش می‌دهد و بازگو می‌کند. ده نویسنده‌ای که از زمان استقرار حکومت جمهوری‌اسلامی تا امروز، زیر سایه‌ی سانسور و سرکوب رفته‌اند. وقتی به فتوایی که تبدیل به فشاری بر گردن و نفس شده و زمانی به حکمی که میله ساخته و دیوار. و این نبرد گویا بی‌پایان یاس‌های معطر است با داس کدر از کینه و کشتن.

 

یک- تیرباران سعید

سعید سلطان‌پور- نویسنده و شاعر- در شب عروسی‌اش دست‌گیر شد و نزدیک به دو ماه بعد در خرداد ۱۳۶۰، گلوله‌ و فشنگ سربازان آیت‌الله را به عنوان چشم‌روشنی دریافت کرد. یکی از قابل توجه‌ترین واکنش‌ها به اعدام سعید نه از سوی دوستان روشن‌فکر و مبارزش که از سمت دنیای ترانه بیرون آمد. جایی که مسعود امینی سروده و حمیرا خوانده: “شعر و ترانه مُردن… شاعرا رو شمردن… شبی که عروسی داشتن… به جشن گوله بردن”

 

دو- فتوا برای سلمان

“به اطّلاع مسلمانان غیور سراسر جهان می‌رسانم، مؤلّف کتاب «آیات شیطانی» که علیه اسلام و پیامبر و قرآن، تنظیم شده‌است، همچنین ناشرین مطّلع از محتوای آن، محکوم به اعدام می‌باشند.” این بخشی از فتوای آیت‌الله خمینی برای به قتل رساندن سلمان رشدی است. فتوایی که باعث شد رشدی سال‌ها مخفیانه زنده‌گی بکند و البته یکی از مجریان فتوا را هم به کشتن داد. مصطفی مازح جوان لبنانی تبعه‌ی فرانسه شش ماه پس از صدور فتوای آیت‌الله خمینی، زمانی که در تلاش بود سلمان رشدی را به قتل برساند، به دلیل انفجار نابه‌هنگام بمب‌‌، خودش کشته شد .

 

سه- سلاخی کردن فریدون

فریدون فرخ‎زاد، شاعر و شومن و آوازخوان، پس از انقلاب به جای برگزاری کنسرت‌هایی که صرفا به خواندن ترانه ختم می‌شدند، تصمیم گرفت بخشی از برنامه‌اش را به انتقاد از حکومت وقت و شخص آیت‌الله خمینی اختصاص بدهد. در زمانی که انقلاب می‌خواست به دنیا صادر بشود، سربازان گم‌نام مقیم اروپا به سراغ فریدون رفتند و او را مثله کردند. تروری که هنوز عاملان‌اش دست‌گیر نشده‌اند و افرادی که متهم به این جنایت هستند، مثل اکبر خوش‌کوشک، امروز در رسانه‌های ایران در جای‌گاه شاکی ایستاده‌اند و خود را از هر جنایتی مبرا می‌دانند.

 

چهار-ایست امنیتی قلب سعیدی

به چرای مرگ خود آگاه بود. در بخش پایانی نامه‌ی شجاعانه‌اش به ولی‌فقیه جدید، سیدعلی خامنه‌ای، کلمات‌ بی‌پروای‌اش را به جام شوکران تشبیه کرده بود. مدتی پس از این نامه، توسط وزارت اطلاعات دست‌گیر شد. پرونده‌ای برای‌اش تدارک دیدند خالی از جرم کلمات و دلیل دست‌گیری‌اش را مواد مخدر و لواط عنوان کردند. سعیدی سیرجانی زیر فشار شکنجه، علیه خود اعتراف کرد و مدتی بعد در بازداشت‌گاه وزارت اطلاعات به دلیل ایست قلبی درگذشت. سال‌ها بعد اکبر گنجی- روزنامه‌نگار ایرانی- دلیل و نحوه‌ی مرگ‌اش را این‌گونه روایت کرد: “سعیدی سیرجانی از مراقبین و بازجویانش طلب داروی مسهل می‌کند. سعید امامی (اسلامی) توضیح داده بود که به جای شیاف مُلیّن به سعیدی سیرجانی “شیافی ساخته شده از پتاسیم” داده شد، تا به عنوان توصیه پزشک از آن استفاده کند. پتاسیم به سادگی می‌تواند قلب انسان را از کار بیندازد.”

 

پنج-ربودن فرج

نقشه برای سربه‌نیست کردن‌اش کشیده بودند. اما کلمات نویسنده را نجات دادند. نامه‌ای که پس از ربودن نوشته بود، در دنیا منتشر شد تا فرج سرکوهی از یک توطئه‌ی امنیتی جا سالم به در ببرد. رسانه‌ها و خبرنگاران آزاد حتی رئیس‌جمهور وقت، هاشمی رفسنجانی، را در جای پرسش و پاسخ نشاندند. نقشه این‌چنین بود: ربودن‌ فرج، پنهان کردن‌اش در بازداشت‌گاهی مخوف، اعلام خروج‌اش از ایران و رفتن به سوی آلمان و دست آخر سر به نیست کردن‌اش. تا هم شر نویسنده را بکَنند، هم دولت آلمان را پس از واقعه‌ی میکونوس زیر فشار بگذارد. اما کلمات ریسمانی شدند تا حقیقت عیان بشود و نویسنده از گودال سربازها و سردارهای گم‌نام زنده بیرون بیاید.

 

شش- مرگ مختاری پشت کارخانه‌ی سیمان

جسدش را پشت کارخانه‌ی سیمان ری پیدا کردند. حالا که هفده سال از آن روزها گذشته و تهدید علنی روح‌الله حسینیان مبنی بر سیمان ریختن روی جواد ظریف و علی‌اکبر صالحی خبر یک است؛ آن کارخانه‌ی سیمان معنا و مفهومی دیگر به خود گرفته. حسینیان یکی از یاران سعید امامی و حامیان قتل‌های زنجیره‌ای بود. زنجیره‌ای که یک حلقه‌اش بر گردن محمد مختاری هم کشیده شد، تا شاعر بی‌نفس، چند روز پس از مرگ به عنوان جسدی مجهول‌الهویه پشت یک کارخانه‌ی سیمان کشف بشود.

 

هفت-پیکر پوینده در راه‌آهن

در راه دفتر اتحادیه‌ی ناشران و کتاب‌فروشان تهران بود که ربوده شد. پیکرش را زیر پل راه آهن حوالی شهریار پیدا کردند. زنجیره‌ی واپسین قتل‌های وزارت اطلاعات جمهوری‌اسلامی در سال ۱۳۷۷ بود. پس از آن عوامل اجرایی قتل‌ها دست‌گیر شدند و به تعبیر رئیس‌جمهور آن زمان، سیدمحمد خاتمی، غده‌ی سرطانی از درون وزارت امنیه بیرون کشیده شد. اما سرطان در جاهای دیگر خانه کرده بود و داستان سرکوب روشن‌فکران و نویسنده‌گان هنوز ادامه دارد.

 

هشت- پریدن سیامک از پنجره‌ی زندان

تصویر سیامک پورزند در آخرین روزهای حیات‌اش، عریان‌ترین نمای جمهوری اسلامی است. پیرمرد سرحال و شیک‌پوش را زیر فشار و شکنجه تبدیل کرده بودند به یک عکس شکسته و ترک‌خورده. کسی که بی‌رمق، جلو دوربین تلویزیون، حرف‌های بازجویان را به اجبار تکرار می‌کرد. نقش زدن و نقر کردن نفرت تاریخی فرزندان خلف اسلام از روشن‌فکری روی چهره‌ی سیامک پورزند تا ابد خواهد ماند. حتی وقتی که از زندان و بازداشت بیرون‌اش آوردند و در حصر خانه‌گی اسیرش کردند، لحظه‌ای کینه‌ی کورشان آرام نگرفت تا مرد محترم به تنگ آمده از آن همه ننگ، پنجره‌ی حصر را بگشاید، تن نحیف‌اش را از دام‌گه بیرون بکشد و با پرتاب کردن خود بر کف خیابان، آزادی تک‌نفره‌اش را جشن بگیرد. آزادی پس از مرگ.

 

نه- شلاق بر پیکر موسوی

پیش از دست‌گیری توسط اطلاعات سپاه، وقتی بارها روایت‌هایی از زیر نظر بودن‌اش را تعریف می‌کرد، از سوی دیگر، عموما ترانه‌نویسان و شاعران وصل به دست‌گاه قدرت، متهم به توهم و داستان‌سرایی می‌شد. سیدمهدی موسوی اما عاقبت به دلیل هم‌کاری با شاهین نجفی دست‌گیر شد. مدت‌ها در بند دو الف سپاه، زیر فشار و بازجویی بود و حالا مدتی پس از آزادی، حکم‌اش از سوی قاضی مقیسه اعلام شده. ۹ سال زندان و ۹۹ ضربه‌ی شلاق. طبق رسم و سنت جمهوری‌اسلامی در اتهامات خبری از کلمات مجرم نیست. جرم سیدمهدی موسوی را نگه‌داری گاز اشک آور و دست دادن با نامحرم اعلام کرده‌اند!

 

ده- جرم مضاعف فاطمه بودن

مریم هوله، شاعر ایرانی، که سال‌ها پیش از جو امنیتی ایران گریخت؛ در جایی عنوان کرده که حکومت روی مراکزی که محل تجمع نویسنده‌گان است و به نوعی شکل پاتوق و حلقه دارد، حساس است. سعی می‌کند یا آن‌ مراکز را کنترل بکند یا از بین ببرد. جرم اصلی سیدمهدی موسوی و فاطمه اختصاری هم از این قرار است. جمع کردن نویسنده‌گان و شاعرانی که در کنار هم حلقه‌ای تاثیرگذار را تشکیل داده بودند. شهرت پس از هم‌کاری با شاهین نجفی هم حساسیت حاکمیت را بیش‌تر کرد تا فاطمه اختصاری به هم‌راه سیدمهدی موسوی دست‌گیر بشوند و پس از مدتی دادگاهی. حکم فاطمه که اتهاماتی مشابه سیدمهدی دارد، لابد به جرم زن بودن، سخت‌تر است: یازده و نیم سال زندان و ۹۹ ضربه شلاق.