هنگامی که یک رژیم مجموعه ای از مشروعیت، حمایت مردمی و برقراری نظم بدون لزوم استفاده از زور را که مشخصۀ تمام حکومت های موفق است، از دست می دهد، به دست آوردن مجدد آنها بی نهایت مشکل خواهد بود. این درسی بود که شاه سی سال پیش با از دست دادن قدرت به دیگران آموخت. او تلاش کرد سازش کند، توضیح بدهد، حتی از خشونت استفاده کند و البته مشاوران و دوستانش را نیز قربانی کند. او خیلی زود به تاریخ پیوست و پس از مرگ وی، گوئی دولتش هرگز وجود نداشته است.
بحران امروز جمهوری اسلامی از درس های سقوط شاه پیروی می کند اما در پایان جاده طولانی تری نسبت به آنچه شاه به سرعت طی کرد، سرنوشت مشابهی برای روحانیونی پیش بینی می شود، روحانیونی که بر اتحاد و انسجام خود پافشاری کرده اند. آنها همیشه ادعا کرده اند که حیات سیاسی ایران نتیجه توافقات گسترده آنان بوده ؛ توافقاتی که بر محور اصول شکل گرفته. اغلب ایرانی ها لااقل در مواقعی این ادعا را پذیرفته اند. دوره هائی از کشمکش نیز وجود داشته که در پی آن، تلاش برای به پاسخگوئی رژیم در برابر درخواست های مردمی به وقوع پیوسته است. اگر آیت الله علی خامنه ای رهبر عالی ایران درنظر داشت کشور را پاسخگو و انعطاف پذیر نشان دهد، باید از زبان خشنی که در نماز جمعه دیروز استفاده کرد، خودداری می کرد.
او باید از امکان بررسی مجدد نتایج انتخابات سخن می گفت. نباید معترضان را تهدید می کرد. نباید به قدرت های خارجی حمله می کرد. خلاصه اینکه باید با این حقیقت روبرو می شد که مشکل او این است که خیل عظیم ایرانی ها اطمینان خاطر او راجع به صحت نتایج آرا را نمی پذیرد. اگر روزگاری چنین قدرتی را داشته، اکنون دیگر ندارد. آنها او را دروغگو می پندارند.
او تنها چهرۀ ای در نظام نیست که اعتبارش مخدوش شده است. احمدی نژاد روز جمعه در حالی در خط اول حاضران نماز جمعه نشسته بود که شبیه یک معلم بود، معلمی که کنترل کلاسش را از دست داده و به قدرت استادش متوسل شده تا از او پشتیبانی کند. احمدی نژاد هر چه که باشد، برخلاف نظر رهبر جمهوری اسلامی، رئیس جمهور تمام ایرانی ها نیست. این مرد یک چهره سیاسی کوچک و پیروزی اش نتیجه یک سازش است. با این حال، موقعیت احمدی نژاد و خامنه ای کمتر از موقعیت میرحسین موسوی حائز اهمیت است. اکنون موسوی و پشتیبانان وی با آزمونی از قصد و نیت روبرو هستند. آیا او با این گفته خامنه ای که تمام رقبای رئیس جمهوری «بخشی از نظام» هستند تن می دهد؟ گفته ای که آنها را به پرهیز از رویاروئی وا می دارد. یا اینکه موسوی خصوصاً بر درخواست خود مبنی بر وقوع تقلب در انتخابات پافشاری خواهد کرد؟ واضح است که اگر او شیوه آسانتر را انتخاب کند، پس از برقراری توازن مجدد میان جناح های داخل رژیم، از پاداش برخوردار خواهد شد. اما کسانی که به موسوی رأی داده اند، دستیابی به چنین پاداش بی ارزشی راضیشان نمی کند. آنها خواستار ایجاد تغییرات بزرگتری هستند.
اگر خامنه ای همچنان موسوی را به عقب نشستن وادار کند، حاکمیت رژیم را بسیار جدی تر از وضعیت فعلی تحت الشعاع قرار خواهد داد. درآنصورت آشکار خواهد شد که معیارهای باصطلاح دموکراتیک با ماشین قدرت رژیم ایران هیچ تناسب و ارتباطی ندارد و حتی چهره ای نظیر موسوی که با مؤلفه های انقلابی معرفی می شود، اجازۀ فعالیت را پیدا نمی کند.
جمهوری اسلامی یک بار در گذشته، اصلاح طلب دیگری را نیز به سازش وادار کرده بود. در آن زمان، محمد خاتمی که به ریاست جمهوری رسید اما فاقد قدرتی نیافت، متوجه شد سیاست های وی در تمامی جوانب با سد نیروهای محافظه کار روبرو شده است. اکنون این اتفاق، بار دیگر در حال روی دادن است. ایرانی ها مایل به وقوع انقلابی دیگر نیستند. آنها مایل اند نظام موجودشان پاسخگویی شفاف و کارآ شود. مگر چند بار به سر چاهی می توان رفت که ثابت شده آبی در آن نیست.
منبع: گاردین- 20 ژوئن
www.guardian.co.uk/commentisfree/2009/jun/20/editorial-iran-regime-khamenei