مرکز زلزله در ناخودآگاه ذهن ماست

عباس عبدی
عباس عبدی

اظهارنظراتی که  درباره پیشگویی وقوع زلزله یا علل رخداد چنین بلایی، از جمله بی‌حجابی و روابط نامشروع از بلندگوها و منابر رسمی صورت گرفت، موجب بروز واکنش‌ها و تحلیل‌های متعددی شد، و در این میان برخی می‌کوشیدند که با نقد آن، نتیجه بگیرند که اینگونه اظهارات واجد پایه‌ای منطقی نیست.

 اما به نظر می‌رسد که نقدهای گفته شده چیزی نبود که برای کسی ناشناخته و پنهان باشد، و قطعاً اظهارنظرکنندگان مذکور درباره زلزله هم با آنها آشنایی داشته‌اند. کیست که نداند زلزله پیش‌بینی‌پذیر نیست (حداقل تاکنون نبوده است)، کیست که نداند زلزله ربطی به اعمال خلاف شرع انسان‌ها ندارد، چرا که در همین ایران خودمان زلزله‌ها در مناطقی چون طبس، قائنات، بویین‌زهرا، لار، قیر و کارزین، بم، رودبار و… رخ داده است که مردمان آنها معمولاً نسبت به مردم ساکنان شهرهای بزرگ رفتارهای مورد نظر را بسیار کمتر انجام می‌دهند.

 در سطح جهانی هم زلزله در دورافتاده‌ترین مناطق ترکیه و پاکستان و چین و آمریکای مرکزی رخ می‌دهد که با اینگونه رفتارهای خلاف شرع بیگانه‌اند و در مقابل جوامعی که مورد اتهام هستند، مثل اروپا از این بلا مصون می‌باشند.  ژاپن و احتمالاً لس‌آنجلس هم اگر مصداق آن ادعا باشند، با استفاده از علم و تکنولوژی عملاً خسارات جدی ناشی از زلزله را بلاموضوع کرده‌اند و قرار نیست که بشر اراده خداوندی که علیه اعمال خلاف او صورت می گیرد را بتواند خنثی کند. کیست که نداند که اگر زلزله به دلیل مذکور هم در تهران بیاید، مردم فقیر و نیز مقیدتر به رفتارهای شرعی در مناطق 18، 17، 12، 15، 14، 19 و 20 دچار مشکلات و خسارت اصلی می‌شوند و مناطق مرفه‌تر که مورد نظر گویندگان مذکور است از جمله 3، 2 و 6 دچار خسارت مشابه مناطق قبلی نخواهند شد، و این از عدالت به دور است که عده ای در بلخ گناهی مرتکب شوند، اما کسان دیگری در شوشتر مجازات شوند. در جریان قوم لوط هم، افراد صالح و مبرا از فساد به همراه لوط شهر را به دستور خداوند ترک کردند همچنان که در داستان حضرت نوح هم شاهد این رهایی مومنین هستیم.

بنابراین کسانی که این اظهارات را از زاویه فوق نقد و بررسی و رد کردند، سخت در اشتباه هستند، زیرا هر فرد با عقل متوسط عرفی نیز آگاه به این انتقادات بوده است و طبعاً گویندگان مذکور درباره زلزله نیز از این قاعده مستثنی نیستند. و لذا در پی نقد منطقی آن نباید بود، بلکه تحلیل روان‌شناسانه‌‌تری باید داشت، چرا که به نظر می‌رسد اینگونه تحلیل‌ها به نحوی با ضمیر ناخودآگاه ما ارتباط پیدا می‌کند، بخشی از این ضمیر و روان‌شناسی متأثر از نگاه جنسیتی است که در یادداشت حاضر به آن پرداخته نمی‌شود، اما به نظر می‌رسد که وجود چند فرض اساسی در ذهنیت افراد ممکن است که منجر به ارایه چنین تحلیلی در مورد زلزله شود.

فرض اول این است که جامعه ما در مسیر افزایش ارتکاب معصیت و گناه قرار دارد و از این طریق موجودیت و قوام دین و به تبع آن نهادهای برآمده از دین در خطر قرار می‌گیرند. فرض دوم این است که مهم‌ترین وجه دین در ظواهر است، مثلاً به لحاظ اسلامی هیچ چیز مهمتر از اصل اعتقاد به خداوند و توحید نیست، و پس از آن اعتقاد به نبوت پیامبر اسلام و معاد و آخرت قرار دارند، و تمام این موارد به اعتقاد و باطن فرد برمی‌گردد و چندان هم تابع شرایط اجتماعی و محیط نیست، و اتفاقاً بزرگترین گناهان هم به نفی همین موارد برمی‌گردد، و یک تبلیغ کننده واقعی می‌کوشد که این ایده‌ها و گزاره‌ها را رواج دهد، و ظاهر مردم در مراحل بسیار بعد اهمیت قرار می‌گیرند، اما چرا عدم رعایت حجاب و اصطلاحاً بی‌بندوباری را عامل زلزله (که مجازات سنگین و وحشتناکی برای همه است) معرفی می‌کنیم، ولی شرک به خدا یا بی‌توجهی به آخرت یا زیر پا گذاشتن عدالت در بروز فاجعه زلزله نادیده گرفته می‌شوند؟

 علت این است که از نظر آنان، ظاهر مسأله اصلی است، و به باطن افراد راهی نیست و نیازی هم به این راه یافتن نیست. فرض بعدی در سهم بیشتر زنان در بروز گناه است، که این نگاه ریشه‌ای قدیمی دارد، و به نوعی از روایت تحریف شده داستان آدم و حوا سرچشمه می‌گیرد. فرض مهم بعدی، این تصور است که برای هدایت این گروه و جماعت معصیت‌کار موعظه و نصیحت و توضیح منطقی متولیان رسمی دین موثر و راهگشا نیست، چرا که اگر این شیوه‌ها موثر بود، با بیان هر روز آن از ده‌ها شبکه رادیو و تلویزیونی و صدها نشریه و… باید همه مردم به گزاره‌های مورد نظر اعتقاد قلبی و التزام عملی پیدا کنند. همچنین انذار و تبشیر دنیوی و رسمی هم تأثیری بر این رفتارها نداشته است، زیرا مجازات‌ها و انذارهای قانونی و غیر قانونی هیچکدام موثر نبوده و بیش از این هم نمی‌توان اعمال کرد. جوایز و بشارت‌های مختلف مادی و معنوی هم که به وفور عرضه می‌شود، نتیجه مورد نظر را نداشته است. ترساندن از عذاب جهنم و ایجاد رغبت به نعمات بهشت هم به دلایل مختلف کارساز نبوده است، و لذا تنها راهی که می‌ماند ترساندن مردم از عذاب الیم دنیوی است، تا مردم را از ترس این عذاب به رفتار مورد نظر خود ترغیب کنند.

اما چرا زلزله انتخاب شده است؟ برای اینکه زلزله تنهای رخدادی است که بشر امروز در محیطی چون تهران منطقاً می‌پذیرد که احتمال رخ دادن دارد و حتی برحسب برخی محاسبات علمی و منطقی بروز آن تا حدی به تأخیر هم افتاده است. بلایای دیگر مثل سیل و صاعقه و امثال آن در تهران کمتر احتمال دارد که رخ بدهد و ابعاد فاجعه‌باری هم نخواهد داشت، برخی بلایا هم مثل انداختن سنگ از سوی پرنده‌ها یا نابود شدن مثل قوم لوط یا بالا آمدن آب مثل زمان نوح(ع) و امثال آن را نمی‌توان به عنوان انذار بیان کرد، زیرا مردم باور نخواهند کرد، بعلاوه ظاهراً قرار هم نیست که پس از حضرت رسول(ص) دیگر شاهد ادعای معجزه باشیم، ضمن اینکه در عصر حاضر هر نوع ادعای این‌چنین دروغ، به سرعت با مشکل مواجه می‌شود. اما ادعای وقوع زلزله در تهران واجد این مشکلات نیست. اگر اتفاق افتاد (ممکن است تا زمان چاپ یا خواندن این یادداشت هم این اتفاق بیفتد) گفته می‌شود که ادعای ما صحیح بود. اگر زلزله کوچک بود و خسارتی نداشت خواهند گفت خداوند دارد شما را آزمایش می‌کند، پس چه بهتر که آن رفتارها و معاصی را ترک کنید.

 اگر زلزله بزرگ بود (که در این صورت شرایطی پیش می‌آید که کسی به فکر مطالب درست و غلط گفته شده قبل از وقوع نخواهد بود) خواهند گفت، همان بود که گفتیم و گناه زلزله و خسارات آن بر عهده کسانی که چنان رفتاری داشته اند انداخته می شود و حقانیت خودشان نیز اثبات می شود. اگر زلزله نیاید، می‌گویند، عجله نکنید، هنوز وقت است. اگر خیلی طولانی شد و زلزله نیامد، یا مردم فراموش می کنند و یا می‌گویند در میان تهران یک نفر عابد و مومن بود (که حتماً بیش از یک نفر هست) که خداوند بخاطر آن عذاب خود را برداشت، یا خواهند گفت برخی از مردم متنبه شدند و بدا حاصل شد! خلاصه این گزاره‌ای است که بیان آن ظاهراً هیچ ضرری ندارد جز خیر محض. اما یک چیز در این میان فراموش شده است. اگر قرار بود که خداوند از این ابزار برای مومن کردن مردم استفاده کند، بهتر از بندگانش قادر به چنین کاری بود.

 

منبع: روزنامه شرق