در مقدمه مصاحبه خود با نوآم چامسکی برای شرق نوشته است: 84 ساله است و همچنان مینویسد، نقد میکند و به پیش میرود و از مزایای نظامی بهره میبرد که آن را بیرحمانه به زیر تیغ نقد مینشاند. آورام نوام چامسکی نظریهپرداز، مورخ، فیلسوف و زبانشناس آمریکایی است که در دنیا به دلیل انتقاد از سیاستهای راهبردی کشورش در جهان شناخته شده است. اگرچه برخلاف اروپا، فضای روشنفکری میان عموم مردم در آمریکا جایگاه قابل توجهی ندارد، اما چامسکی در ایالات متحده در میان اهالی قدرت و دانشگاهیان مقبولیت زیادی دارد.
هرچند جامعه آمریکا به تدریج تحت فشارها و مشکلات اقتصادی سالهای اخیر در دیدگاههای سرمایهداریاش با کندی و مقاومت زیاد محافظهکاران در حال تغییر است ولی نظریات افرادی مثل چامسکی که منتقدان تندرویی از منتهاالیه چپ محسوب میشوند، بیشتر محافل علمی و دانشگاهی و نظریهپردازانه مورد بحث قرار میگیرد تا جامعهای که اصالت سرمایه را در اقتصاد پذیرفته و اصول آن را دنبال میکند. چامسکی را شاید نتوان در شبکههای کابلی و سراسری رادیویی و تلویزیونی آمریکا دید و به نظریاتش گوش کرد یا در معادلاتی مثل مناظرههای انتخاباتی آمریکا ردپایی از آن یافت، چراکه او به عمد رسانههای آمریکا را نادیده میگیرد و سعی میکند افکار و صدای خود را توسط رسانههای خارج از کنترل رسانههای آمریکایی به گوش دنیا برساند.
نوام چامسکی در گفتوگو با “شرق” به مذاکرات ایران با گروه 1+5 اشاره و از آن استقبال میکند.
ارزیابی شما در رابطه با ادامه دور جدید مذاکرات هستهای جمهوریاسلامی ایران و گروه 1+5 چیست؟ آیا این دور از مذاکرات، برای هر دو طرف سودمند خواهد بود؟
من از آغاز این مذاکرات استقبال میکنم اما باید بگویم که پیشبینی آینده این مذاکرات بسیار دشوار است. به هر حال به نظر میرسد، موارد جایگزین در صورت ادامه نیافتن مذاکرات آنقدر سخت و خطرناک خواهند بود که بهتر است هر دو سوی مذاکره از هر فرصتی استفاده کنند.
با وجود رضایت دو طرف مذاکرهکننده در دور نخست مذاکرات هستهای در استانبول، مقامات رسمی اسراییل نسبت به آغاز مذاکرات و روند آن ابراز نارضایتی میکنند. به نظر شما دلیل کارشکنیها و بدبینی اسراییل به این مذاکرات و مخالفت با ادامه آن چیست؟ آیا آنها در اندیشه تهدید ایران به دلیل برنامههای صلحآمیز هستهایاش هستند؟
اسراییل تمایل زیادی دارد که ایالاتمتحده به ایران حمله نظامی کند. اسراییلیها نمیخواهند شاهد هیچ رقیب و قدرت مرکزی برای خود در منطقه باشند. اما حقیقت این است که اسراییلیها به تنهایی قادر نیستند به آنچه بدان میاندیشند، دست بیابند. آنها خواستار یک حمله ویرانگر به ایران هستند که خود در این جنگ کمترین خسارت را ببینند و این مساله در دنیای واقع برای اسراییل دستیافتنی نیست.
در دوران ریاستجمهوری باراک اوباما، طرحی با نام یک کانال ارتباطی مستقیم که از آن تحت عنوان «Red Line» نام برده میشد، مطرح شد، اخیرا بار دیگر در مورد برقراری چنین کانال یا خط تلفن مستقیم میان مسوولان در کشور صحبت میشود. به نظر شما آیا کانال ارتباطی اینچنینی میتواند تنشها را میان دو کشور متوقف کند یا در رابطه تهران – واشنگتن موثر باشد؟
کانال ارتباطی تحت هر نامی، تضمینی برای کاهش تنشها نخواهد بود. اما شاید بتواند درهای امید را برای کاهش نقشها باز بگذارد. درست مانند همان چیزی که زمان درگیریهای ایالات متحده و اتحاد جماهیر شوروی سابق اتفاق افتاد.
آیا ایران میتواند تصمیم باراک اوباما را در تاسیس یک کانال ارتباطی میان ایران و آمریکا بهعنوان نخستین گام برای نزدیکی و مصالحه میان دو کشور قلمداد کند؟ و آیا میتوان امیدوار بود که چنین گامهایی از سوی دولت ایالات متحده ادامه یابد؟
ما امیدواریم که مسیر بهبود مذاکرات ادامه پیدا کند، اما باید پذیرفت که متاسفانه همچنان موانع سخت و محکمی پیشرو است.
همانطور که میدانید مساله ایران یکی از مسایل مطرح در سیاست خارجی آمریکاست. به نظر شما آیا اوباما میتواند امیدوار باشد که حل این مساله پیش از اتمام دوران ریاستجمهوریاش موفقیتی به دست بیاورد؟
بیشک اوباما دوست دارد که شاهد نتایج مثبت فزایندهای در رابطه با ایران طی دوران ریاستجمهوری خود باشد. اما من شک دارم که رییسجمهور و مشاورانش انتظار داشته باشند که این فرآیند دربازه زمانی ریاستجمهوری باراک اوباما مسیر نهایی خود را طی کرده و به نتیجهای نهایی منجر شود.
در عرصه رقابت میان جمهوریخواهان در انتخابات ریاستجمهوری آمریکا، رفتار دولت اوباما به یک پاشنه آشیل برای جمهوریخواهان در مقابل دموکراتها تبدیل شده است، دلیل این موضوع چیست؟
اگر در مناسبات میان ایران و ایالات متحده راهحل صلحآمیزی وجود داشت میتوانستیم به راحتی سخن از سود و منفعت برای مخالفان (جمهوریخواهان) به میان بیاوریم، اما اینک و در جایی که امروز ایستادهایم پرواضح است که این موضوع نمیتواند پاشنه آشیلی برای جمهوریخواهان تلقی شود.
بهطور کلی برای بهبود احتمالی روابط میان ایران و آمریکا، کدام گزینه را پیشنهاد میکنید. حضور قدرت جمهویخواهان یا دموکراتها؟
حضور هرکدام از این احزاب در راس قدرت در کل ماجرا تفاوت چندانی ندارد. اما میتوان گفت که دموکراتها در یک جمعبندی کلی تمایل بیشتری به باز گذاشتن درها برای حل صلحآمیز درگیریهای بینالمللی دارند و تا حدودی این مساله در مورد گزینه ایران جلوه بیشتری دارد.
زمانی که “جنبش والاستریت” در نیویورک اتفاق افتاد، منتقدان سیاسی از پایان سرمایهداری در آمریکا سخن گفتند اما به نظر میرسد “جنبش والاستریت” پس از مدتی رو به خاموشی رفت. به نظر شما آیا واقعا سرمایهداری – آن هم از نوع آمریکایی – به پایان خود نزدیک است یا وقوع چنین جنبشهایی میتواند جزو بحرانهای عادی در یک نظام محسوب شود؟
این چشمانداز که جنبشهای اشغال، چون اشغال والاستریت تهدیدی برای سرمایهداری است، چشمانداز واقعگرایانهای نیست. در ضمن اینکه این جنبش همچنان زنده است و آینده آن غیرقابل پیشبینی است. همانگونه که خود این جنبش به نمایش گذاشت، فراز و فرود برای یک جنبش خودمختار کاملا عادی است.
برخی معتقدند، انقلابهای کشورهای عربی که به بهار عربی مشهور شدند، دستاورد روشنفکران، جوانان و زنان بوده، اما حالا این احزاب بنیادگرا هستند که بهتدریج در این کشورها به قدرت میرسند. نظر شما در مورد سرنوشت کشورهایی که دستخوش بهار عربی شدند و مسیری که طی میکنند، چیست؟
جنبشهای کارگری یکی از فاکتورهای مهم در کشورهای تونس و مصر بودهاند که در تحلیل آنچه در این کشورها گذشت، کمتر به آن توجه شد. به این ترتیب جنبشهای کارگری، دستاوردهایی را هم از آن خود کردند و به هر حال در مواردی هم پیشرفتهایی در کسب قدرت داشتهاند. بهنظر من روند پیشرفت و توسعه در منطقه MENA (خاورمیانه و آفریقای شمالی) متفاوت است. بهنظر من این روندهای توسعه اهمیت تاریخی دارند و باید به آنها به صورت دقیق پرداخته شود. آنچه در این کشورها در حال روی دادن است بهگونهای آینه مسایل و مشکلات عمیقی است که در این جوامع وجود دارد که حل آنها نیاز به زمان دارد. به نظر من ادامه درگیریها پس از پیروزی انقلابها در کشورهای حوزه منا بسیار محتمل بهنظر میرسد.
منبع: شرق، هفدهم اردیبهشت