صفحهی چاپ آخر به نقد و بررسی آثار ادبی اختصاص دارد
دربارهی رمان «انجمن اخوت ناقصالعضوها» نوشتهی برایان اوانسن
«انجمن اُخوت ناقصالعضوها» رمانی است متشکل از دو داستان بههمپیوسته؛ دو داستان بلند که هر دو یک خط مشترک دارد؛ با تمامشدن اولی، دیگری آغاز میشود، و ما درون نوعی کالبد داستانی جدید قرار میگیریم؛ کالبدی که تمام و کمال آدم را به یاد همان کتابی میاندازد که تازه تمام کردهایم و از آن بیرون آمدهایم. شیوه روایتگری با همان ژستهای دقیقا مشابه انباشتهشده؛ یعنی با همان لحن مینیمال، و همان مقصود، تا نسخهیی از رمان کاراگاهی هارد بویل (hard boiled) وارد عالم اِوانسنی شود، که موقعیتها، تمهیدات، و انتظارات مختص ژانرش را بتوان وارونه کرد، نادیده انگاشت، انکار کرد، و به جدیترین شکل به سخره گرفت. در این کتاب ما با نوع تازهیی از داستان پلیسی مواجه هستیم، که هرچند وامدار پیشینیان خود در این گونه ادبی است، اما خود را از سلطهی تاثیر آنها رهانیده و افقهای تازهیی را پیش روی خواننده جدی میگشاید؛ به بیانی دیگر، «انجمن اخوت ناقصالعضوها» نوعی رمان نوآر کاراگاهی است تحتتاثیر داستاننویسان مهم این سبک مانند ریموند چندلر، جیمز م. کین، ریچارد استارک، فردریک براون و داشیل همت. از سوی دیگر نمیتوان تاثیر نویسندگان بزرگی چون کافکا (فضاهای فراواقعی کابوسگونه و آبستن خطر) و همینگوی (سبک گزیدهگو و ایجازگونه) و یا ساموئل بکت (دیالوگها و موقعیتهای آبزوردگونه) در این اثر برایان اونسن را نادیده گرفت.
شخصیت اول این رمان، یک کاراگاه سابق به نام «کلاین» است که تازگیها در جریان یک عملیات مخفی به طرز وحشیانهیی دستش را با ساطور قطع کردهاند، او در ابتدا گرفتار فرقهیی به نام«انجمن اخوت ناقصالعضوها» و سپس فرقهی دیگری به نام «پالها» میشود. این دو فرقه با استناد به بخشی از انجیل، مناسک خاص خودشان را بنا کردهان. در ادامه کلاین میفهمد که در دام توطئهها و خیانتها و دروغها افتاده و باید برای خلاصشدن از شر این دو گروه به تلاشی ابرانسانگونه دست بزند.
در داستان اول، کلاین موجودی تقریبا منفعل و تحت اختیار قدرت مسلط انجمن اخوت است تا جایی که در پایان داستان اول مجبورش میکنند تا باقیماندهی دست قطعشدهاش را نیز با ساطور قطع کند، اما در داستان دوم- آخرین روزها- او به موجودی فعال و قدرتمند تبدیل میشود که باید انتقامش را از آنها بگیرد، اما این انتقام به بهای از دستدادن انسانیتاش تمام میشود. (و بی دلیل نیست که آن دو فرقهی شبهمذهبی او را فراتر از انسان معمولی میدانند، اگرچه فرقهی اول تمایل دارد نقش باراباس و دومی نقش مسیح و منجی را به او بدهد)
نکتهی اساسی در این دو داستان این است که اتفاقات و حوادث در فضایی کاملا سترون و بدون ارجاع به دنیای حقیقی روی میدهد و این یکی از تفاوتهای آن با دیگر آثار این گونهی ادبی است که با ذکر جزییات و اسامی مکانها و اشیا سعی میکنند خود را با واقعیت دنیای بیرون اثر مرتبط کنند.
در این کتاب شخصیت کارآگاه هم تفاوت عمدهیی با پشینیان خود در ادبیات پلیسی دارد. کلاین برخلاف الگوی همیشگی کارآگاه پایبند به اصول خاص اخلاقی، علاقهی چندانی به کشف حقیقت و شناسایی مجرم ندارد و این قضیه تا به آنجا پیش میرود که او را به زور وادار به پذیرش پرونده میکنند.
به لحاظ مضمونی هم میتوان این دو داستان را چالش بین اختیار و تقدیر از پیشتعیینشده دانست. کلاین برای اثبات اینکه دارای اختیار است به اعمال خشونتباری دست میزند، اما جایی میرسد که خودش هم مانند پالها باورش میشود که گویی ابرانسان است و سرنوشتش از پیش مقدرشده و همه چیز نوعی امتحان است. همین مساله تنشی جاری در این دو داستان ایجاد میکند: تنشی بین کیش فرقهها و فردیت کلاین و او با خشونت و حتا طنز با این «دیگری» که هویتش را به مخاطره انداخته، برخورد میکند.
شاخصهی مهم در سبک نویسندگی اوانسن، اجتناب از قضاوت صریح و جانبدارنه دربارهی اعمال و کنشهای شخصیت اول است تا بدینگونه بیشتر خواننده را به چالش بکشد. روند این دو استان بههمپیوسته و هاردبویل به گونهیی پیش میرود که خواننده و شخصیت اول داستان دچار تزلزل در اصول اخلاقیشان میشوند. خواننده بدون وجود هیچگونه دستاویزی برای متوسلشدن، بدون هیچ جای پای محکمی، بدون هیچگونه تکیهگاهی برای اصول اخلاقیاش، باید همراه با کلاین جلو برود و با گزینههای دشوار پیش رو مواجه شود. خواننده باید با ابعاد هیولاگونهی وجودش و سرانجام با آن موقعیت آخرالزمانی روبهرو شود. ما با فرقههایی روبهروییم که در پی منطقی فراتر از منطق این جهانیاند، آنها برای رسیدن به نوعی «استعلا» به خودآزاری و دیگرآزاری روی آوردهاند. نگرش این آدمها با حضور در فرقهها دچار تغییر شده و انگیزههایی مانند پول و قدرت بر آنها کارساز نیست (البته بهجز برکرت و پال اصلی که قدرتطلباند) و همین است که آنها را ترسناکتر و غیرقابل پیشبینیتر از انسانهای معمولی جلوه میدهد و باعث میشود که کلاین به فرشتهی مرگشان تبدیل شود.