با میرحسین چه کنیم

محمد رهبر
محمد رهبر

در این هفته ها که قلب میرحسین موسوی گرفته بود، تب زود گذرِ یاد کرد از میرِ محصور در دنیای مجازی بالا گرفت و میرحسین که به حصر بازگشت این تب تند هم فروخفت و پرسش غمگینی بر جای ماند که پس از سه سال حصر با میرحسین موسوی که همچنان ایستاده، چه باید کرد و اصلا چه رابطه ای است میان این سو و آن طرف حصار.

برای بسیاری از همراهان جنبش سبز میرحسین موسوی مبدل به عذاب وجدان شده است و یک معضل اخلاقی. سال ۱۳۸۸ که حالا گویا قرنی از آن گذشته، نخست وزیر دوران جنگ که بسیاری از جوانان از او خاطره ای نداشتند، احساس خطر کرد و به انتخاباتی پاگذاشت که خطرش کمتر از جنگ نبود.

 هر چند کسی پیش بینی نمی کرد که بماند، تا آخر خط ایستاد و همچنان نیز. یادآوری این خاطره ی جمعی و آنچه بر سر رییس جمهور منتخب رفت، عذاب آور است و فراموشی و پس راندنِ این ابتلای روحی به اعماق متروک ذهن کاری است که ما آدمها، خوب از عهده اش بر می آییم.

 از قضا دشمنان موسوی به گونه ای معکوس همین راه فراموشی را می روند بااین تفاوت که محصورین برای ایشان به جای عذاب وجدان، سوهان روح هستند و تلاش بسیار می شود تا هیچ خبری از حصر به بیرون درز نکند و نام میرحسین و کروبی و رهنورد از دهانی شنیده نشود تا “زمان” کار خود کند و فراموشی همه چیز را در خود حل کرده و ببرد.

بدترین اتفاقی که می تواند برای ساکنان آن سوی حصار بیفتد این است که مُبدل به مشکلی عاطفی شوند و تنها از سمت احساس از ایشان یادی کنیم و آهی کشیم و همین. خصلتِ سودا زده ی ایرانی توانایی بسیاری دارد تا عقلانی ترین امور را به کنج اشک و ندبه براند و همه ی خاصیتش را در دستمالی بچلاند و به دور ریزد.

 با گذشت سه سال از حصر این بیم می رود که جنبش سبز به عنوان بزرگترین حرکت دموکراسی خواهانه و مدنی تاریخ معاصر ایران، مبدل به کوششی برای آزادی به قید وثیقه با شرط ندامت از سوی محصورین شود.

 متاسفانه دولت حسن روحانی قدر سرمایه ی جنبش سبز را که تا کنون ندانسته است. تکنیکِ خواهش و تمنا برای رعایت حال زندانیان و سر آخر وعده ی سرخرمنِ پیگیری و سپردن عاقبت امور به زمان و فراموشی، تغافل است نه تدبیر.

 پیگیری نکردن جرایم احمدی نژاد و نگفتنِ عمق فجایعی که دولتِ کودتا پدید آورد و سکوت ممتد در قبال توقیف مطبوعات و از آن بدتر خودسر بودن وزارت اطلاعات که زیر مجموعه ی دولت است هم البته که اعتدال نیست.

دیر نخواهد بودکه دولت روحانی به همان بن بست تدارکاتی بودن خواهد رسید، منافع بی حد و مرز سپاه پاسداران وبی عدالتی قوه ی قضاییه فاسد این امکان را نخواهد داد که اصلاحات با شیوه ی میخ و نعل به پیش رود. در چنین شرایطی باید به مردمی اتکا کرد که رای داده اند. از بد حادثه رای روحانی سرشار از بی اعتمادی است و بهترین راه اعتماد سازی نزدیکی به معتمدان مردم است.

دولت روحانی بهتر است تا گشایش حصر را نه به عنوان معضلی اخلاقی بلکه به مثابه ی یک پروژه عظیم سیاسی و ملی دنبال کند و گزارش اقداماتی که تا به حال انجام داده را مستقیما با مردم در میان گذارد. گفتن بی پروا از میر حسین موسوی و کروبی و رهنورد و اینکه سه سال حصر بی هیچ محاکمه و دفاعی، غیر قانونی و ظالمانه است، وظیفه ی حسن روحانی است که حقوقدان است و سرهنگ نیست.