هنربندان

نویسنده
علیرضا رضائی

ترجمه ویکی پدیای حمید سبزواری

زندگی یک شاعر سوپر انقلابی

 

 

حسین ممتحنی معروف به حمید سبزواری که هنوز هیچکسی نمی‌داند این دوتا چه ربطی بهم دارند شاعر شوریده‌ی ژولیده‌ی گوریده‌ی لولیده‌ی گیس طلای معاصر که یعنی مادر فلک بگرید تا دگر چو او فرزند بزاید. در شرح حال او موکداً واژه “معاصر” ذکر شده تا خواننده یکوقتی خدای نکرده فکر نکند ایشان متعلق به دوره سنوزوئیک می‌باشد. در برخی نسخ خطی آمده که ایشان الآن هزار و هشتصد سال است که با همه “معاصر” محسوب می‌گردد. همچنین تحقیقات بعمل آمده بر نگاره‌ی غارها و فسیل انسانهای نخستین در سبزوار بخوبی نشان می‌دهد که اکثر عاشقان چاک چاک ولایت همه‌شان قبل از بیگ بنگ و پیدایش حیات زیست می‌کرده‌اند و یکی از محققان در این باره گفته است : “میگی نه اینا این جنتی هم یکیش !”

پدرش پیشه‌ور بود ولی با حفظ سمت در کوچه‌های سبزوار شعر هم می‌گفت. جد بزرگوارش ملا محمد صادق ممتحنی که ملا بودنش از خودش مهمتر بود و به همین جهت با تخلص “مجرم” شعر می‌گفت. هنوز کسی نمی‌داند که یک ملا چرا باید با تخلص “مجرم” شعر بگوید ولی کلاً ربطی هم بما ندارد. در آنزمان اشعار ملا محمد صادق چند بار زمین را تکان داد و موسسه ژئوفیزیک سبزوار علت زلزله‌های دویست سال پیش را دیوان شعر ملا محمد صادق در مقیاس ریشتر معرفی کرد. به همین جهت بود که “دشمن” که از همانموقعها در کمین وفاداران انقلاب بود در سفری که ملا محمد صادق به مشهد داشت طی یک حمله‌ی ددمنشانه تمام اشعار او را به سرقت برد که لطمه فرهنگی عظیمی به ادبیات جهان وارد شد.

حمید حسین ممتحنی سبزواری قبل از مدرسه به آموزش قرآن در منزل پرداخت و چون پدرش هم پیشه‌ور بود، هم شاعر، ولی مکانیکی و رانندگی جرثقیل و خلبانی و شکافت مولکولی و ضمناً قرآن هم بلد بود سرگرم تدریس حمید شد. اصولاً هنربندان بزرگ ایران همگی در طول تاریخ از پدر همه فن حریف محسوب می‌شدند و خیلیها می‌گویند آچار جک و آچار فرانسه از همانموقع اختراع شد. همچنین در شرح حال وی از مادر حمید که وجود دارد ولی اسم ندارد، بعنوان اولین استاد او یاد می‌شود که هنوز معلوم نیست در مقام استادی چه کارهائی به حمید یاد داده است. ولی احتمال می‌رود که حمید منجق دوزی به اصل ولایت فقیه را از مادر فرا گرفته باشد.

حمید ممتحنی بعد از آن به مدرسه‌ی شیخ حسن داورزنی رفت که احتمال می‌رود اصول دارزنی در اصل ولایت فقیه را همانجا نزد داورزنی آموخته باشد. وی در 14 سالگی ناگهان شاعر شد و انقلابی در فرهنگ سبزوار که بشدت مورد تهاجم فرهنگی دشمن بود به وقوع پیوست. او در همانموقع تعدادی از شعرهایش را توسط کتابفروشی خسروی به چاپ رساند و با همان سن کمش باعث رونق صنعت بچاپ بچاپ در سبزوار گردید. حمید بعداً می‌خواست همان شعرها را در تهران نیز به بچاپ بچاپ برساند که چون هیچ اُسکلی در تهران حاضر به اینکار نبود، لذا انگشت رفت وسط ذوق بچه.

حسین سبزواری از همان نوجوانی که موهایش هنوز عین الآن گیس طلا نشده بود با مشاهده قتل و غارت و چپاول و یغما و تجاوز رضا شاه خونش بجوش آمد و سرودن شعر را با جدیت دنبال کرد. از جمله اشعار انقلابی “یه توپ دارم قلقلیه” و “از همه بهتر مامان منه” در همان زمان توسط وی سروده شد. او در جریان کودتای 28 مرداد بدلیل سرودن شعر “ببعی میگه بع بع” متواری و مخفی شد، ولی بعداً که دید هیچکسی دنبالش نیست از مخفیگاه بیرون آمد و چون هر کاری می‌کرد که برای خودش سابقه‌انقلابی بسازد هیچکس به هیچ طرفی حسابش نمی‌کرد. لذا سه ماه بعد خودش خودش را به شهربانی سبزوار معرفی کرد. چهار سال طول کشید تا شهربانی سبزوار کلاً بفهمد این یارو خل و چلی که اومده میگه من یک شاعر شهیر ملی‌ام اصلاً کی هست. این بود کهگفتند برو پی کارت بابا و او با امدادهای امام زمان تبرئه شد و برگ زرینی از تاریخ انقلاب اسلامی کم کرد.

بعد از آن سبزواری به معلمی مشغول شد و چون در جائی که سواد نباشد کسی که قرآن بلد باشد پرفسور محسوب می‌شود تا چند سال به این کار ادامه داد. وی توانست در این مدت شاگردان وحشتناک زیادی بی‌تربیت بکند که هر کدام از آنها با اشک و حسرت از دوران شاگردی خود نزد استاد یاد می‌کنند. ما بدلیل پرهیز از اشاعه‌ی فحش خواهر مادر از انعکاس گفته‌های ایشان در مورد استاد معذوریم. سبزواری بعد از آن به استخدام بانک بازرگانی درآمد و هیچکس هم از استاد نپرسید که آخه فلان فلان شده ! مگه تو تحت تعقیب نبودی ؟ مگه سابقه‌ی سیاسی نداشتی ؟ مگه بدلیل افشاء جنایتهای خاندان فجیع پهلوی جلب دنبالت نبود ؟ پس چطوری رفتی استخدام دولتی شدی؟

در آن دوران سبزواری در نشریه داخلی بانک بازرگانی جدول طراحی می‌کرد که نقش عطیمی در اعتلاء ادبیات جهان داشت. وی همچنین محض تقویت روحیه مجدداً به سرودن شعر برای عمه‌اش پرداخت که این اشعار جهت حفظ اسرار نظام هیچوقت هیچ جا منتشر نشد، ولی عمه‌اش گواهی می‌دهد که سبزواری شعر زیاد گفته. منظومه‌ی “رو که نیست سنگ پای قزوینه” در همان سالها سروده شد و سینه سینه منتقل گردید، ولی چون بعداً سینه از مصادیق براندازی محسوب می‌شد دیگر هیچ جائی نقل نگردید.

سبزواری در حال حاضر پس از میلیونها سال تلاش بی‌وقفه در راه رشد ادبیات جهان هنوز زنده است و صبح تا شب کله پاچه می‌خورد. وی با خواندن اشعارش کله و مخ و مخچه‌ی ملت را می‌خورد و چون اشعارش در هیچ جائی بجز بیت رهبری خوانده نمی‌شود، همزمان پاچه هم می‌خورد!

ویکی پدیای حمید سبزواری