عاقبت این صندوق

آزاد شریفی
آزاد شریفی

اولین مناظره  انتخاباتی، با حضور ۸ نامزد ریاست جمهوری، بیش از آنکه مناظره باشد، شکل و شمایل مسابقه ی سرگرمی را تداعی می کند. مسابقه ای که ضریب هوش، حاضر جوابی، تسلط بر اعداد ریاضی و خلاصه شعر و گل و بلبل را همه با هم می خواهد. آیا باید حقیقتاً حرف مجری برنامه را پذیرفت که گفت “بیش از ۲۰ سناریوی مختلف را بررسی کردیم. از اساتید ارتباطات و همکاران باسابقه مشورت گرفتیم. مدلی که رسیدیم این بود و این مدل به تایید ستاد انتخابات کشور هم رسید”، یا اینکه باید تعمد این تحقیر رؤسای بالقوه  جمهور را در جایی دیگر جست؟

اشتهای بی مهار حاکمیت برای تسلط بی چون و چرا بر مطلق قدرت، آن را به سمت ارائه یک کنش متخاصمانه و تهاجمی سوق داده است و اتفاقاً در این رابطه آن چنان قوی عمل کرده اند که عملاً واکنش تأثیرگذاری از سوی مقابل ( اگر مقابلی نه به صورت فانتزی، قابل تعریف باشد) دیده نمی شود.

حاکمیت را باید برابر با رهبری دانست و انگار باید پذیرفت که رهبری تنها مقام معظم نیست. رهبری یک سیستم است که فارغ از هر نهیب و انذاری، خط تولید قدرتش را در سایه زور ِپول به اقتدار تبدیل کرد و به پولِ زور رسید.

کار به جایی رسیده است که رئیس جمهور ( هر کدام از این ۸ نفر ) این بار نه به صورت مستقیم از جانب رهبری، که رسانه در پیش چشم شاید میلیو نها مخاطب، آخرین خط تحقیر را به تصویر می کشد. فاز اول پروژه تنزل جایگاه رئیس جمهور به پائین ترین سطحش در دوران احمدی نژاد به اتمام رسیده بود و آنچه در پی می آید افتتاح فازهای بعدی است. برحسب اتفاق احمدی نژاد خود کاتالیزور مناسبی برای این موضوع بود. هاله نور را آنجا که برای جوادی آملی تعریف می کرد، عین معلق بازی بود پیش قاضی. وقتی در سفرهای استانی با آن لحن مضحک،داد می زد کی خسته است و جماعتی جواب می دادند دشمن، احمدی نژاد اساساً نقش مجری همان مسابقه ی سرگرمی را داشت که شبیه اش را در قامت به اصطلاح مناظره می بینیم.

کنار هم قرار دادن اتفاقات، این ذهنیت را ایجاد می کند که سناریوی رهبری ( به مثابه یک سیستم) از “چه کسی رئیس جمهور باشد؟” به سمت “چند صفحه برای رئیس جمهور کنار گذاشتن در دفتر قدرت”، در حال چرخش است. شاید در سناریوی تصحیح شده، دیگر نگران ورود رئیس جمهور از هر جریانی نباشند یا حداقل میزان نگرانی کمتر باشد. علاوه بر آن سیستم به خوبی آگاه است که در سال هایی که احتمالاً چندان دور نیست، مرکز ثقل و مبتکر ایجاد اقتدار یعنی خامنه ای، به اتمام خواهد رسید. در سال ۶۸ تغییر بیت از خاندان خمینی به تبار خامنه ای با افول قدرت برای اولی همراه بود؛ اتفاقی که در بیت دوم با آن همه طول و عرض و زور، باور وقوعش به سمت افول سخت است.

از فردای روزی که رفسنجانیِ قدرتمند آن روزها، در آن مجلس تاریخی خبرگان، خامنه ای را با وجود ناز و کرشمه ها مبنی بر عدم تمایل به رهبر شدن، به رهبری رساند، اساساً خامنه ای تازه رهبر، به دنبال اعتبار نبود که اگر چنین بود راه قم در پیش می گرفت و بیت مراجع می کوفت. او اقتدار می خواست و سپاه را با خود همراه کرد و به نام زد. پس از آن در سناریوی اول پیروز و سرمست بود و به همه فهماند که هر کسی نمی تواند رئیس جمهور باشد، حتی اگر مردم بخواهند، تا آنجا که خاتمی گفت نمی گذارند بیایم و رفسنجانی لوح تقدیر گرفت به خاطر تمکین از رد صلاحیتش و البته رهبر قبل از آن، داستان حصر را مهر زده بود با دست و انگشتر خویش.

بدون شک این شکل از برگزاری مناظره، علاوه برتوهین مستقیم به نامزدهای انتخابات و فارغ از تصمیم قاطع حاکمیت برای تدارکاتچی کردن رئیس جمهور، کلام صریح و پوست کنده ای است با مردم؛ کلامی که پیشتر از زبان مصباح یزدی به کرات بیان شده  و ولایت فقیه و رهبری را از هر رأی و نظر مردم برتر دانسته است. این بار اما نمود عینی تر این اتفاق را مردم باید بپذیرند که از این پس آنچه انتخاب می شود ( به فرض سلامت رأی ) تنها یک کارگزار خرد سیاسی است که در سفرهای استانی به دیدارشان خواهد آمد، نامه هایشان را در گونی تحویل خواهد گرفت و در کار عوض ـ بدل استانداران و امورات اداری و اجرایی جزء ایفای نقش می نماید.

بی کم و کاست، کار به جایی رسیده است که حرف آخر ِ پیش از نقطه سر خطِ همه ی نامزدهای انتخابات، چه آن ها که می خواستند بیایند و نیامدند و چه آن ها که آمدند ( رفته و نرفته )، رهبری است. فصل الخطاب به صورت تهوع آوری، رهبری است. جمهوری، از درون تسلیم موریانه های اقتدار گشته و تهی شده است. عاقبتِ این صندوق، دست تحقیر است از عبای بیت.