کمپین،بهانه ای برای دوستی

نویسنده

دیدن افرادی که قبلا با کار ما آشنا شدند، احساس سرزندگی به من می ده و هر روز برای تلاش ِ بیشتر آماده ترم می کنه. شبکه دوستانم و ارتباطاتم به خاطر کمپین بسیار گسترده شده. با آدم هایی رو به رو می شوم که خیلی با هم از لحاظ فکری و روحی نزدیک هستیم. و کمپین بهانه ای شده برای دوستی ما.


در یک ماه اخیر که امضا جمع می کردم، توی مترو و اتوبوس با آدم هایی رو به رو شدم که فرم های امضا را دیده وامضا کرده بودند و یا بچه های کمپین را در حال فعالیت دیده بودند. این موضوع خیلی برام خوشحال کننده است. کمپین خیلی خوب رشد کرده و توانسته جایگاه خوبی کسب کند. چند مورد از این برخوردها را مثال می زنم:

توی اتوبوس که نشسته بودم و در مورد کمپین توضیح می دادم یکی از خانم ها گفت: من این فرم را امضا کرده ام. ما یک سری جلسات نقد و بررسی کتاب با دوستانم داریم که یکی از اعضا این فرم ها را آورده بود و برای همه توضیح داد. این خانم از طرح کمپین خیلی استقبال کرد.

همان روز در اتوبوس یکی از بازیگران فیلم آفساید رو دیدم که گرچه معتقد بود امضاها به جایی نمی رسه چون ما در یک کشور اسلامی زندگی می کنیم، اما فرم را امضا کرد و قبلا هم با کار کمپین آشنا شده بود.

کیفم را که گذاشتم روی صندلی مترو و فرم ها را درآوردم یه خانمی تا بیانیه را دید، گفت قبلا امضا کرده و کلی آرزوی موفقیت برای کمپین کرد.

داشتم در مورد سایت توضیح می دادم که یه نفر گفت من سایت شما رو دیده ام و اسمش” we change” هست. خیلی برام جالب بود. به سایت ما سر زده بود و حتی آدرسش رو به خاطر داشت. فرم را گرفت و امضا کرد.

از همه هیچان انگیزتر دیروز بود که برای توضیح کار سایت و گزارش به کارگاه رفته بودم. سر کوچه دیدم خانمی من را صدا می زند. برگشتم، احساس کردم چهره اش آشناست. گفت من شما را توی مترو دیدم و می خواستم داوطلب بشوم. شماره تلفن دادم و این هفته با من برای شرکت در کارگاه تماس گرفتند. داشتم از خوشحالی بال درمی آوردم. قرار بود توی کارگاهی صحبت کنم که یکی از داوطلب هایش را خودم توی مترو معرفی کرده بودم.

شاید باورتون نشه، ولی چند هفته پیش وقتی سوار اتوبوس شدم داشتم فکر می کردم که فرم دربیاورم و آموزش بدهم که دیدم دست چندتا از خانوم ها فرم های امضا هست. اتوبوس شلوغ بود. هی سرک می کشیدم ببینم کدوم یک از بچه های کمپین داره امضا جمع می کنه. که خوشبختانه خانوم مهدیان را دیدم که لبخند زنان داشت امضا جمع می کرد. کلی سلام و علیک کردیم و گفتیم و خندیدیم. به او گفتم وقتی برگه ها را دست خانوم ها دیدم، خیلی جا خوردم.

با بچه ها از کارگاه که بیرون آمدیم، توی مترو داشتم فرم پخش می کردم که دیدم ردیف پشت سرم خانومی داره توضیح می ده و امضا جمع می کنه. من نشناختم. ولی خودش گفت از بچه هایی است که همین امروز کلاس اومده. به او گفتم خوبه که کارتون رو این قدر زود شروع کردید.

کمپین یک میلیون امضا خوب جلو رفته. همه مواردی که مثال زدم نشان می دهد که چه قدر این حرکت موثر و مفید بوده و تونسته توجه زنان رو به خودش جلب کنه. دیدن افرادی که قبلا با کار ما آشنا شدند، احساس سرزندگی به من می ده و هر روز برای تلاش ِ بیشتر آماده ترم می کنه. شبکه دوستانم و ارتباطاتم به خاطر کمپین بسیار گسترده شده. با آدم هایی رو به رو می شوم که خیلی با هم از لحاظ فکری و روحی نزدیک هستیم. و کمپین بهانه ای شده برای دوستی ما. همه دوستانی که طی این مدت و درآینده پیدا می کنم فقط همکاران من نیستند. ما نه تنها برای رسیدن به یک هدف تلاش می کنیم بلکه با هم ارتباط داریم. امروز دیگه برای من امضا مهم نیست، آن چیزی که کمپین به من داده مهم است. فکر می کنم داریم کار بزرگی می کنیم. انسان هایی که تا دیروز همدیگر را نمی شناختند اما یک ایده و فکر داشتند رو گرد هم می آوریم و برای آنان دنیای تازه ای می سازیم. دنیایی که دوستی در آن شرط اول برای رسیدن به موفقیت است. اصل دوم آن همفکری و همکاری است. و اصل سوم مبارزه برای رسیدن به چیزی است که سالیان سال آرزوی همه ما بوده است ولی چون احسان می کردیم تنهاییم، نمی توانستیم حرکتی بکنیم.

امروز می دانیم آدم های شبیه ما بسیار زیادند و مثل خودمان خواهان تغییر این قوانین هستند.

منبع: ادوار نیوز