جامعه اتمی، ملت اتمیزه

نویسنده

safiri.jpg

شاید خوابمان برده و شاید خواب می بینیم. کرخت شده ایم.شاید زمان لازم داریم تا از خواب برخیزیم. جمهوری اسلامی به ‏دانش هسته ای می نازد و می خواهد ما هم نازش را بخریم ولی صدایی به گوش نمیرسد. اوضاع ظاهراً خوب است، نه ‏دانشجویی در زندان است نه معلمی در بند؛ و نه استادی خانه نشین شده است.‏‎ ‎نه روزنامه نگاری بیکار است. هیچ ‏کتابفروشی را نبسته اند؛ تنها یک پزشک جوان و البته دختر و باز بر حسب تصادف در زندان خودش را حلق اویز کرده ‏است مثل چند سال پیش که چند نویسنده خودشان را به مردن زدند تا بگویند ما را کشته اند. ‏

تنها گرانی است که بیدار است و بیداد می کند. نعمت نفت 100 دلا ری به همه خانه ها و سفره ها رسیده است وایرانیان ‏می توانند افتخار کنند که در عصر دانش هسته ای و میوه هسته ای زندگی می کنند. از همین روست که خشنودیم و در فکر ‏برگزاری انتخابات و اصلاح طلبان که با یا بی خاتمی قرار است پیروز شوند و نمی پرسیم از حال کسانی که به زندان ‏رفتند، اخراج شدند و یا سالهاست شرمنده خانواده خویشند و هر روز از سفره شان چیزی کم میشود.‏

نمی توانیم این واقعیت را انکار کنیم که درد جامعه امروز ما نه کسالت سیاسی و نه ناتوانی اقتصادی و نه رکود فرهنگی ‏بلکه درد مزمن ما تجزیه اجتماعی و یا به زبان گویا تر زندگی در یک جامعه اتمیزه است. ما را به اتم های مستقل تجزیه ‏کرده اند. جنبش دانشجویی با انقلاب فرهنگی خاموش شد و تشییع پیکرش را دفتر تحکیم وحدت به عهده گرفت.پزشکان ‏عافیت خریدند. وکلا شغل خود را به روحانیان جوانی سپردند که هم قاضی بودندو هم دادستان وهم وکیل.‏

دانشگاهیان را به دانشگاه ازاد کوچاندند و بخش خصوصی را با چماق بازار و حزب موتلفه متلاشی کردند و بر جایش ‏دولت خصوصی و خانوادگی نشاندند. ایا صنفی را می شناسید که به برکت انقلاب اسلامی جایگاه خود را از دست نداده ‏باشد؟

‏8 سال جنگ بر این خاموشی دامن زد و سازندگی امیدش را به بازی گرفت و اصلاحات هر انچه بود را چون خاکستر بر ‏باد داد. جنبش دانشجویی می توانست پس از واقعه خونین 18 تیر از سایه اقتدار دولت خارج شود و چون نشد دفتر تحکیم ‏وحدت هم به ناگزیر تجزیه را تجربه کرد. ما شدیم اتم های مستقل و بی خبر و بی نیاز از هم. چنان کرخت شده ایم که ‏باورمان شده‎ ‎که ایرانی توان حرکت جمعی را ندارد. این جمله چنان بر ذهن ما حک شده‎ ‎که می ترسیم از ملکول شدن.‏

دانشگاه امیرکبیر در تنهایی فریاد میکشد اما در عصر ارتباطات صدا به دانشگاه تهران نمیرسد. دانشگاه علامه طباطبایی ‏اعتصاب می کند چند خیابان آن سوتر دانشگاه تربییت مدرس در کنار هیاهوی بزرگراهها به خواب رفته است. در چنین ‏فضایی هر دولتی می تواند خواب اتمی ببیند فارغ از انکه منافع ملت چه ایجاب می کند.‏

غرور ملی در بوشهر خاموش مانده است اما ریال روشن است و هر روز بیشترصفر میشود. نه توان خرید دارد و نه رونق ‏بازار. اما جامعه ای چنین اتمیزه را همواره یک خطر تهدید می کند که خانمان بر انداز است “شورش های کور” مثل شبی ‏که خبر گرانی بنزین، پمپ بنزین ها به اتش کشید. هر حکومتی وقتی مخالف خود را انکار کند وقتی بگوید مخالف ندارد و ‏هر صدایی را به بهانه ای خاموش کند باید به وقت مذاکره با تک تک اتم ها مذاکره کند چون هدایت گری وجود ندارد و ‏هیچ حکومتی نمی تواند با 70 میلیون نفر همزمان مذاکره کند. از همین روست که اتم ها آرام آرام یکد یگر را پیدا می کنند. ‏انجمن های اسلامی.جامعه های اسلامی وانجمن های صنفی وشوراهای کارگری و هر انچه از این دست که با پول حکومت ‏ساخته شده‎ ‎به بن بست رسیده و زندگی نباتی اش امکان پذیر نیست. سندیکای رانندگان شرکت واحد نمونه روشنی بر صحت ‏این مدعا و جنبش دانشجویی سربلند امیرکبیر نمونه دیگری و جنبش معلمان هم بارزتر از همه.‏

باید اتم ها به هم برسند تا ملکول ها شکل بگیرند، انگاه هر صدایی شنیده خواهد شد انگاه گپ های خانوادگی به اعتراض ‏بدل می شود و احزاب فصلی نازا و مردان خوش نشین عرصه سیاست باید برای بقا خویش چاره ای بجویند. دستهایی که ‏با هزار امید در سال 57 به هم رسیده بود و با هزار وعده از هم جدا شد، اکنون باید برای بقاء ایران و دور کردن شبح ‏جنگ تجربه دیگری را از سر گیرد. جنس این تجربه و مطالبات ایران امروز ایجاب می کند تا در رد تئوری بقا بکوشیم.‏

‏ تا دیر نشده باید پاسخ این سئوال را بیابیم که چرا به هم نمیرسیم و چرا هر کس به راه خود می رود و چرا اینهمه راه داریم ‏اما مثل کوچه های قم در بن بست زندگی می کنیم. شاید وقت ان فرا رسیده که برای این درد درمانی بی یابیم.‏