شاید خوابمان برده و شاید خواب می بینیم. کرخت شده ایم.شاید زمان لازم داریم تا از خواب برخیزیم. جمهوری اسلامی به دانش هسته ای می نازد و می خواهد ما هم نازش را بخریم ولی صدایی به گوش نمیرسد. اوضاع ظاهراً خوب است، نه دانشجویی در زندان است نه معلمی در بند؛ و نه استادی خانه نشین شده است. نه روزنامه نگاری بیکار است. هیچ کتابفروشی را نبسته اند؛ تنها یک پزشک جوان و البته دختر و باز بر حسب تصادف در زندان خودش را حلق اویز کرده است مثل چند سال پیش که چند نویسنده خودشان را به مردن زدند تا بگویند ما را کشته اند.
تنها گرانی است که بیدار است و بیداد می کند. نعمت نفت 100 دلا ری به همه خانه ها و سفره ها رسیده است وایرانیان می توانند افتخار کنند که در عصر دانش هسته ای و میوه هسته ای زندگی می کنند. از همین روست که خشنودیم و در فکر برگزاری انتخابات و اصلاح طلبان که با یا بی خاتمی قرار است پیروز شوند و نمی پرسیم از حال کسانی که به زندان رفتند، اخراج شدند و یا سالهاست شرمنده خانواده خویشند و هر روز از سفره شان چیزی کم میشود.
نمی توانیم این واقعیت را انکار کنیم که درد جامعه امروز ما نه کسالت سیاسی و نه ناتوانی اقتصادی و نه رکود فرهنگی بلکه درد مزمن ما تجزیه اجتماعی و یا به زبان گویا تر زندگی در یک جامعه اتمیزه است. ما را به اتم های مستقل تجزیه کرده اند. جنبش دانشجویی با انقلاب فرهنگی خاموش شد و تشییع پیکرش را دفتر تحکیم وحدت به عهده گرفت.پزشکان عافیت خریدند. وکلا شغل خود را به روحانیان جوانی سپردند که هم قاضی بودندو هم دادستان وهم وکیل.
دانشگاهیان را به دانشگاه ازاد کوچاندند و بخش خصوصی را با چماق بازار و حزب موتلفه متلاشی کردند و بر جایش دولت خصوصی و خانوادگی نشاندند. ایا صنفی را می شناسید که به برکت انقلاب اسلامی جایگاه خود را از دست نداده باشد؟
8 سال جنگ بر این خاموشی دامن زد و سازندگی امیدش را به بازی گرفت و اصلاحات هر انچه بود را چون خاکستر بر باد داد. جنبش دانشجویی می توانست پس از واقعه خونین 18 تیر از سایه اقتدار دولت خارج شود و چون نشد دفتر تحکیم وحدت هم به ناگزیر تجزیه را تجربه کرد. ما شدیم اتم های مستقل و بی خبر و بی نیاز از هم. چنان کرخت شده ایم که باورمان شده که ایرانی توان حرکت جمعی را ندارد. این جمله چنان بر ذهن ما حک شده که می ترسیم از ملکول شدن.
دانشگاه امیرکبیر در تنهایی فریاد میکشد اما در عصر ارتباطات صدا به دانشگاه تهران نمیرسد. دانشگاه علامه طباطبایی اعتصاب می کند چند خیابان آن سوتر دانشگاه تربییت مدرس در کنار هیاهوی بزرگراهها به خواب رفته است. در چنین فضایی هر دولتی می تواند خواب اتمی ببیند فارغ از انکه منافع ملت چه ایجاب می کند.
غرور ملی در بوشهر خاموش مانده است اما ریال روشن است و هر روز بیشترصفر میشود. نه توان خرید دارد و نه رونق بازار. اما جامعه ای چنین اتمیزه را همواره یک خطر تهدید می کند که خانمان بر انداز است “شورش های کور” مثل شبی که خبر گرانی بنزین، پمپ بنزین ها به اتش کشید. هر حکومتی وقتی مخالف خود را انکار کند وقتی بگوید مخالف ندارد و هر صدایی را به بهانه ای خاموش کند باید به وقت مذاکره با تک تک اتم ها مذاکره کند چون هدایت گری وجود ندارد و هیچ حکومتی نمی تواند با 70 میلیون نفر همزمان مذاکره کند. از همین روست که اتم ها آرام آرام یکد یگر را پیدا می کنند. انجمن های اسلامی.جامعه های اسلامی وانجمن های صنفی وشوراهای کارگری و هر انچه از این دست که با پول حکومت ساخته شده به بن بست رسیده و زندگی نباتی اش امکان پذیر نیست. سندیکای رانندگان شرکت واحد نمونه روشنی بر صحت این مدعا و جنبش دانشجویی سربلند امیرکبیر نمونه دیگری و جنبش معلمان هم بارزتر از همه.
باید اتم ها به هم برسند تا ملکول ها شکل بگیرند، انگاه هر صدایی شنیده خواهد شد انگاه گپ های خانوادگی به اعتراض بدل می شود و احزاب فصلی نازا و مردان خوش نشین عرصه سیاست باید برای بقا خویش چاره ای بجویند. دستهایی که با هزار امید در سال 57 به هم رسیده بود و با هزار وعده از هم جدا شد، اکنون باید برای بقاء ایران و دور کردن شبح جنگ تجربه دیگری را از سر گیرد. جنس این تجربه و مطالبات ایران امروز ایجاب می کند تا در رد تئوری بقا بکوشیم.
تا دیر نشده باید پاسخ این سئوال را بیابیم که چرا به هم نمیرسیم و چرا هر کس به راه خود می رود و چرا اینهمه راه داریم اما مثل کوچه های قم در بن بست زندگی می کنیم. شاید وقت ان فرا رسیده که برای این درد درمانی بی یابیم.