آگاهی، مقدمه آزادی و بنیان رهایی است. نسیم آزادی که بوزد بندهای اسارت هم بند بند می شوند و از همین رو هر چه تلاش است برای خاموش کردن آتش این آزادی است که از کاخ های ستم، بندگی و بیچارگی، جز تلی از خاکستر بر جای نمی نهد.
تا همین چند سال پیش در کشور ما تنها چاره ستیز با آزادی و عقب انداختن زمان آگاهی ملت را در توقیف و دهان بستن جستجو می کردند. گرچه آنقدر هم صرافت داشتند که علاوه بر بستن چشم و گوش مخاطب و دوختن دهان منتقد، رسانه هایی نیز علم کنند تا بیراهه را به جای راه بنشانند بدان امید که چند صباحی ملت را بفریبند و از این رهگذر زمان را به نفع زمامدار بخرند.
آفتاب دوم خرداد که نفس گرفت اول بار مزرع مطبوعات را به بار نشاند. نه ترور نه زندان و نه سانسور هیچ کدام نتوانستند جلوی عطش مردم برای نوشیدن از این چشمه های معرفت را بگیرند؛ برای همین دکان های تزویر به پا شد و به یکباره دهها روزنامه و خبرگزاری، نه برای آگاهی بخشی که برای فرونشاندن فوران آگاهی به میدان آمدند. آنگاه روزنامه ها را دسته دسته و یک و به یک به مقتل بردند تا هم تاکستان به آتش کشند هم تاک نشان را آواره از وطن کنند و یا خاموش در کنجی نگه دارند.
اما مگر می توان “باد را فرمود: باید ایستاد!” فصل خیزش که رسد، هرجا که خورشید بتابد و بارانی بیاید، لاجرم سبزه ها نیز خواهند روئید؛ حتی اگر از دل پولادین سنگی باشد غنوده در غفلت خوابی هفت هزار ساله. نه به فرمان سبز می شوند و نه به عتابی خشک.
امروز صدها وبلاگ به میدان کارزار با غول های بزرگ رسانه هایی آمده اند که بر بشکه های نفت تکیه زده اند و می خواهند که آسمان رنگی جز خامی نفت شان نداشته باشد. گرچه همین وبلاگ های کوچک که به قطره های باران می مانند راهم تاب نمی آورند و با فخر از فیلترینگ بیش از پنج میلیون وبلاگ سخن می گویند، اما ناتوانی و زبونیشان در این راه را خود به نمایش می گذراند. زمانی که در دادگاه های نمایشی چند وبسایت، آنهم فیلتر شده را به عنوان عوامل کودتا علیه حکومتی معرفی می کنند که داعیه مدیریت جهان را دارد.
در چند روز گذشته رهبران جنبش سبز پی به امکانی برنده اند که چندسالی است ابزار سرگرمی هواداران آنها بوده است. رهبران با تاخیر به فکر استفاده از اینترنت برای انتقال پیامشان، صدا و سیمایشان افتادند، گرچه این تاخیر هم نمی تواند از مفیدی و کارسازی آن بکاهد. بی شک بخشی از این ابتکار نه چندان تازه را باید مرهون اصحاب قدرت دانست که همه چیز را ملک طلق خود و میراث پدری می دانند؛ گرچه پسوندش را هم “ملی” می گذارند تا به خیال خود بتوانند گنجشک به جای قناری نشان دهند. مسابقه تازه ای شروع شده است، شکلی دیگر از نبرد هزاران ساله خیر و شر، روشنایی و تیرگی، خرد و جهل؛ آنها فیلتر می کنند و ما فیلترشکن می سازیم. آنها در اندیشه قفل های تازه هستند و ما را به ساخت کلیدهای تازه تر وامیدارند. آنها می دانند که آگاهی ما مقدمه آزادی ماست. مقدمه فروریختن کاخ های ستم شان و عریانی آنها از جامه سالوس گریشان است.