سنگی بر دستی

ابراهیم نبوی
ابراهیم نبوی

زندانی ها وقتی کسی به دلیل احمقانه ای زندانی می شد، می گفتند “چون قبله رو کج بسته بود، توی نماز جمعه دستگیرش کردن.” یا “به اتهام زنای از راه دور بازداشت شده.” و زنای از راه دور همین است که مثلا شما با نامزدتان تلفنی حرف می زنید. مثلا وقتی به زبان “کلونتری” می گویند “اجتماع مخفی شیطان پرستان علیه نظام از طریق همراهی با جاسوسان اینتلیجنت سرویس”، یعنی شما و دو نفر از دوستان تان در زیرزمین خانه یک قطعه از پینک فلوید را با گیتار ننواخته اید. یا وقتی می گویند “جنگ فرهنگی با ساختارهای نظام از طریق رسانه های زنجیره ای جاسوس دشمن در عرصه انحراف افکار عمومی برای هجمه به منابع اساسی کشور” یعنی این که یک نقد کتاب در یک روزنامه رسمی منتشر کرده اید. یا مثلا اتهام “تبانی برای دائر کردن مراکز فساد و فحشاء و شبکه های تولید و توزیع مشروبات الکی در راستای ضربه زدن به بنیادهای نظام جمهوری اسلامی” یعنی این که شما با دوست تان در خانه یک لیوان آبجو خوردید.

به همین شکل، حکم دادگاه بروبکس هپی صادر شد. دادگاه اعلام کرد که عوامل گروه هپی به دلیل “فعالیت غیرمجاز در امور سمعی و بصری از طریق ساخت کلیپ تصویری مبتذل و انتشار آن از طریق شبکه مجازی یوتیوب” به شش میلیون ریال و به دلیل “برقراری رابطه نامشروع از طریق رقصیدن به صورت مختلط و با پوشش نامناسب” به ۹۹ ضربه شلاق تعزیری محکوم شدند. یکی از اعضای گروه هم به دلیل “نگهداری مشروبات الکلی به شش ماه حبس تعزیری” محکوم شد. یعنی همه این کلمات قلمبه و سلمبه یعنی درست کردن یک ویدئو و گذاشتنش در یوتیوب و رقصیدن با همدیگر و داشتن یک بطری آب میوه در خانه. چنان همین حرف های را به آدم می گویند که آدم فکر می کند دینامیت در فلانجای قاضی کار گذاشته است. البته این حکم تا سه سال تعلیقی است، یعنی اجرا نمی شود مگر اینکه بروبکس گروه هپی، همین اتهامات را تا سه سال تکرار کنند که در آن صورت این حکم اجرا می شود، وگرنه اجرا نمی شود، در واقع اینطوری دست شان را زیر سنگ گذاشتند. 

 

خاتمی و دیکتاتوری مومنین

یعنی بعضی وقت ها باید از صمیم قلب از برادران فاشیست مزدور تشکر کنیم که می آیند فحش بدهند، تحسین می کنند. در واقع در بسیاری موارد فحش های آدمها شغل آدمهای دیگر است و خیلی اوقات کسی به من اتهامی می زند تا مرا بدنام کند، در حالی که آن اتهام باعث افتخار من است. مثلا طرف به من به عنوان اتهام و زشتگویی می گوید “اصلاح طلب” یعنی همان چیزی که من به آن افتخار می کنم. یا مثلا طرف لطف می کند و به من اتهام می زند که تو خاتمی چی هستی؟ خیلی هم از این اتهام خوشحالم.

در همین راستا حرف راست را باید از بچه شنفت. یکی از کودکان فعال در حوزه سپاه پاسداران انقلاب اسلامی یعنی سردار محمد حسین نجات در گفتار شدید اللحنی علیه میرحسین موسوی ابراز داشت: “موسوی در دیدار ۲۴ خرداد خودش با خامنه ای خیلی عصبانی و مدعی بود” و توضیح داد که موسوی در این دیدار به تندی با رهبری برخورد کرده. بعد خیره شد به چشمهای ما و دید که خیلی خوشحالیم. گفت: “مهدی هاشمی از رئوس اعتراضات ۸۸ بود.” بعد دید ما خیلی از این موضوع خوشحالیم، گفت: “مهدی هاشمی یکی از کسانی است که در جریان فتنه برنامه ریزی می کرد و در این ستادها حضور داشت.” می خواستم بگویم اتفاقا خودش هم همین را می گفت، فقط دنبال دلیل و شاهد می گشتیم که شما دلیل و شاهد شدید، خیلی هم ممنون.

این را نگفته بودم عصبانی شد و با خشم و خشونت بسیار گفت: “خاتمی در اوج ریاست جمهوری نیز ولایت فقیه را قبول نداشت.” جدا! بر این مژده گر جان فشانم رواست، چه عالی! سردار نجات اعلام کرد: “یکی از آقایان می گوید که من با او مفصل صحبت کردم و بالاخره چنین گفت که ولایت فقیه دیکتاتوری مومنین است.” روشن شد؟ حله؟ حالا دوباره لنگه کفش کهنه هایی در بیابان های اپوز دوباره فردا در مسابقه پرتاب ذرت رکورد می زنند که خاتمی حامی ولایت فقیه است. خدا را شکر این فرماندهان دوزاری سپاه از غیظ شان بهترین خصوصیت بزرگان را به عنوان مهم ترین اتهامات آنها می گویند.

درست دو هفته قبل از دوم خرداد ۱۳۷۶ یوسفعلی میرشکاک که آن روزها رفیق من بود و هنوز هم من او را رفیق خودم می دانم، نامه ای را امضا کرده بود و منتشر کرده بود که ثابت می کرد، خاتمی از بنیاد ولایت فقیه را قبول ندارد و با اساس انقلاب مشکل دارد. زیر نامه هم امضا کرده بود “کلب آستان ولایت” یا همان “سگ آستان ولایت”، یوسف میرشکاک. نشستم و با او حرف زدم. گفتم “دستت درد نکند، تو این مقاله را علیه خاتمی نوشتی و ثابت کردی او با اساس ولایت مشکل دارد تا مردم به او رای ندهند، در حالی که مردم دقیقا به همین دلیل به او رای خواهند داد. واقعا که راههای رسیدن به خدا حداقل دو تاست، اگر فرض نکنیم هزار تاست”.

 

دیگربان و بی دقتی خبری

اصلا من ذهنم شگون ندارد، تا فکر می کنم فلانی فلان خوبی را دارد، همان دقیقه یارو خراب می کند و ضایع می شود. مدتی بود داشتم فکر می کردم سایت دیگربان از نظر حرفه ای کارش خوب است. الآن دو سه هفته است هر وقت وارد این سایت می شوم، می بینم اداره کنندگان سایت انگار یادشان رفته خبرنگار هستند یا اعضای یک حزب مخالف سیاسی. تیتر و خبر را از اساس دستکاری می کنند. دیروز دیگربان تیتر زده که “آثار داروین، مارکس و متفکران غربی جمع می شوند.” این را که دیدم چشمم چارتا شد. چنین تیتری که الکی نیست. باید هفت تا کودتا و بیست تا حکومت نظامی و یک تغییر نسل رخ بدهد که چنین چیزی اتفاق بیافتد. در کشوری که لویاتان هابز در شش ماه دوبار تجدید چاپ می شود مگر به همین سادگی می شود چنین حرفی زد؟

به همین دلیل رفتم خبر را دیدم و رویت شده که نوشته مجتهد شبستری، آن یکی که خل و چل است، نه مجتهد متفکر عمیق و خردمند و خلع لباس شده، “خواستار توقف چاپ کتابهای داروین و مارکس و متفکران غربی شد.” یعنی طرف که جز خودش و بچه های محل شان دوزار در کشور اعتبار ندارد، در مصاحبه با خودش خواستار توقف چاپ این کتابها توسط ارشاد شده، یعنی هنوز ارشاد این حرف را نشنیده، تصمیم نگرفته، دستور نداده، جلوی چاپ این کتابها را نگرفته، که سایت خبری دیگربان نوشته نه تنها چاپ این کتابها بلکه حتی کتابهایی که قبلا چاپ شده اند هم جمع آوری می شوند. یعنی چی اون وقت یک چنین کاری؟ یعنی برای چی آدمی که درک اولیه از خبر ندارد، الکی خبر های چرت و پرت می نویسد. برادر من! خواهر من! مگر مجبوری. برو حزب ات را تشکیل بده. چرا خبر را ضایع می کنی؟