حمید رسایی، نماینده مجلس حامی دولت در جلسه ای که در استان گیلان برگزار شد گفت: “مهمترین هدف سفر چهره های عمده اصلاح طلبان به خارج از کشور، استفاده ازجایگاه سیاسی برای دستیابی به تریبون های بین المللی و زنده نگهداشتن جریان فتنه است و چنین محدودیتی برای آقایان کروبی و موسوی وجود دارد.”
ممانعت از سفرمحمد خاتمی، اگر چه حاکی از فصل جدیدی از برخوردهای نهادهای امنیتی و اطلاعاتی با اصلاح طلبان و وفاداران به قانون اساسی جمهوری اسلامی است، اما تاکتیکی جدید از برخوردهای جمهوری اسلامی با منتقدان و دگر اندیشان نیست. سالهاست که از این روش به عنوان یک ابزار فشار به فعالان و جلوگیری از گردش اطلاعات و گفتگو میان داخل و خارج استفاده میشود و در همین راستا چه بسیار فعالانی که ممنوع الخروج شده و یاقبل از سفرهای علمی و تحقیقاتی و یا بعد از آن تحت فشار و بازجویی و حتی زندان و انواع و اقسام اعترافات قرار گرفته اند. هر چه در تمام دنیا، حتی در کشورهایی که هنوز تحت نظام های دیکتاتوری قرار دارد، فعالیتهای اجتماعی آزاد و عرف جامعه تلقی می شود، در ایران جرم محسوب می شود و مصداق جاسوسی است. در دوره ریاست جمهوری آقای خاتمی نیز همیشه کارگاههایی که به منظور کمک به آسیب های اجتماعی در کشور های مختلف برگزار می شد با نگاه توطئه نهاد های امنیتی همراه بود و همواره شرکت کنندگان برای “ادای پاره ای توضیحات” احضار می شدند و دهها ساعت باز جویی پس می دادندوحتی درپاره ای موارد بازداشت شده وبه اقدام علیه امنیت محکوم می شدند.
در حالی که امروزدر دنیا میلیون ها دلار برای مبارزه با ایدز، خشونت، قاچاق زنان، آموزش، حقوق کودک، اعتیاد و دهها مورد دیگر هزینه می شود، در کشور ما فعالیت اجتماعی در این حوزه ها جرم و جاسوسی وفتنه تلقی شده و کشور درفقدان سازمانهای غیر دولتی وجامعه مدنی و مطبوعات آزاد، روز به روز بیشتر دچار فروپاشی اخلاقی و نا هنجاری های اجتماعی می شود.
امروز ایران بیش از هر دوره ای در تسلط و سیطره نگاه امنیتی توام با توطئه قرار دارد.امروز بیش از هر دوران دیگری حکومت به دلیل ضعف ساختارو عدم مشروعیت بر همه نهادهای جامعه مدنی فشار وارد می کند. حکومت به دنبال پهن کردن سایبانی از ترس و بی اعتمادی در میان مردم است و از کلیه رسانه ها برای تحمیق مردم و کنترل افکار عمومی استفاده می کند. کلیه ارتباطات و رفت آمدهای عادی مردم، حتی ارتباطات خصوصی کنترل می شود.خدعه و فریب و دروغ از ابزارهایی است که نظام مدعی اسلام بر خلاف دستورات شرع از آن استفاده می کند و مصلحت نظام از توحید هم واجب تر شده است. زندانها پر از زندانیانی است که به دنبال پیگیری رای خود به خیابان ها آمدند و دهها نفر در جریانات تظاهرات مردمی به شهادت رسیدند. تعداد زیادی از فعالان برای ادامه فعالیت های خود به تبعیدی نا خواسته تن در دادند و میلیونها نفر در زندانی به نام جمهوری اسلامی در بند هستند و برای رفع این همه فشار و مشکلات سیاسی و اجتماعی و اقتصادی و فرهنگی که گریبان کشورمان را گرفته است نیاز به عزمی ملی است.
ابتدا باید در ذهن و در عمل، تمام خطوط قرمز تعریف شده به وسیله حکومت را که سال هاست فعالیت فعالان عرصه های مختلف را براساس آنها تعریف می کند بشکنیم و از آن عبور کنیم. دیوارهای خودی و غیر خودی را که بین ما کشیده اند از میان برداریم. هر آنچه عده ای را بهشتی و عده ای را راهی جهنم می کند، هر آنچه که عده ای را نماینده خدا و عده ای را رعیت می داند، هر آنچه که تبعیض را مباح و حتی ثواب می داند و به نام مصلحت نظام هر فسادی را جایز می شمارد… .باید همه این ها رادر ذهن و در عمل از میان بیریم. بدون گذشتن از این خطوط قرمز راه به جایی نخواهیم برد. اصلاح طلب باشیم یا سکولار، مارکسیست یا ملی مذهبی، برای دستیابی به دموکراسی که حقوق بشر در آن دارای اولویت باشد باید در خودمان، نگاهمان به دوستانمان و یا مخالفان مان تغییر ایجاد و سپس برای همه این مناسباتی که از ریشه ما را دیکتاتور تربیت می کند، اقدام کنیم.
خاتمی باشیم یا یک شهروند ساده، موسوی باشیم یا جنبش سبزی کف خیابان، خارج نشین باشیم یا کارگر کارخانه، هر چه که باشیم باید تکلیف مان را با قانون اساسی، قانونی که از ابتدا عده ای را اکثریت و عده ای را اقلیت می خواند روشن کنیم. نمی توان رفع تبعیض خواست و از ظرفیت های نداشته قانون اساسی دفاع کرد. نمی توان از حقوق زنان گفت و از ساختاری دفاع کرد که از همان ابتدا در قانون زن را نیم مرد می داند و آن را عین عدالت تعریف می کند. نمی توان از حقوق اقلیت ها و اقوام و مذاهب گفت وقتی که ریشه این نابرابری ها در قانون اساسی کشور است. نمی شود خیال دریا داشت و خیس نشد.
تنها راه باقی مانده برای برون رفت از وضعیت موجود، ایجاد یک نظام دموکراتیک در ایران است؛ نظامی که همه اقشار کشور با هر سلیقه و علاقه ای بتوانند در آن زندگی کنند.
نظام جمهوری اسلامی از درون پوسیده است و ریشه این پوسیدگی، تفکر حاکم بر این نظام است. نمی شود این تفکر واین چارچوب را حفظ کرد و از آن توقع آزادی داشت: از کوزه همان تراود که در اوست.
نمی شود رفع تبعیض را از حاکمان و ولی فقیه التماس کرد. نظامی که تفکر آن مبتنی بر تبعیض است، زمانی اجازه می دهد دست هایش را ببوسند که او را متبرک بدانند. او به نام دین تفرعن می کند و از یک مستبد نمی توان انتظار تحقق حقوق انسانی و شهروندی داشت. در زندان های آن جوانان کشته می شوند، در جامعه تحقیر می شوند و آحاد جامعه در مقابل او منزلتی ندارند. همه منزلت از اوست و این چنین می شود که رئیس جمهور چنین نظامی هم احمدی نژاد می شود.و احمدی نژاد چهره واقعی چنین ساختاری است.
به نظر می رسد وقت آن رسیده است که اصلاح طلبان نیز به خود آیند. در یک نظام دموکراتیک آنها نقش بیشتری برای نقش آفرینی خواهند داشت. حتی دین داران نیز در کنار دیگر عقاید در دین داری آزاد خواهند بود. در یک نظام دموکراتیک نه آیت الله منتظری به حصر خواهد رفت و نه زهرا کاظمی برای گرفتن یک عکس کشته خواهد شد.
نه جوان بهایی از تحصیل محروم می شود و نه زهرا بنی یعقوب با پدری و خانواده ای مومن در زندان سر به دار می شود. در یک نظام دموکراتیک حرف آخر را انتخابات آزاد می زند. همه عقاید و گروهها خود را در معرض انتخابی آزاد و فراگیر خواهند گذاشت و حرف آخر را مردم خواهند زد. در نظام آتی، فرد در هیچ لباس و ردایی حکومت نخواهد کرد اگر تن به مناسباتی دموکراتیک برای اداره کشور بدهیم.
اما برای آنکه اماده چنین سیستم و ساختاری شویم ابتدا باید به لحاظ ذهنی و فکری و عملی تکلیف خودمان را با جمهوری اسلامی روشن کنیم و بدانیم که برای آزادی چه بهایی خواهیم پرداخت.